نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 هضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهیدباهنر کرمان، ایمیل: dboostani@uk.ac.ir
2 دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان، ایمیل kh.roohan@yahoo.com
چکیده
چکیده
مقاله حاضر در تلاش است تا با رویکردی کیفی به هویتیابی جوانان (دانش آموزان کلاس سوم دبیرستان شهر شیراز) بپردازد. روششتاسی مورد استفاده نظریه زمینهای است. دادهها به کمک مصاحبه عمیق و ساختارنیافته جمع آوری شد. پس از تجزیه و تحلیل دادهها هفت مقوله بدست آمد که عبارتند از: 1- فضای مجازی در حال چیره شدن، 2- فراغت خطرساز 3- گزینش همذات پندارانه؛ رسانهها، 4- شکلگیری دائقهی پاپ، 5- گزینش مکان: چانه زنی برای هویت 6- مطالعه: کسب معرفت از منابع نوین، 7- اهمیت بدن. مقولهی هسته نیز عبارت است از بازاندیشی و منابع فراسنتی هویتیابی در اوقات فراغت. در پایان نیز یک طرحواره نظری از پژوهش استخراج گردید.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Identifying youth and ultra traditional leisure contexts: submit theoretical scheme
نویسندگان [English]
- Daryush Boostani 1
- Roohollah Khaje Doolatabad 2
1 Ph.D, Faculty member of social science, Shahid Bahonar university of Kerman
2 Student of master degree in Sociology, Shahid Bahonar universiry of Kerman, kh
چکیده [English]
This paper is trying to consider qualitative identification of youth (high school, third grades studenrs of shiraz). The method used is underlying theory, data were colleered from in- depth and unstructured interviews, the analysis yielded seven categories that include:1- cyberspace dominate 2- risk leisure 3-doppelganger selection, media 4- Fotming pop 5- select location: haggle for the identity 6- study: knowledge from new tesources 7- the importance of body. The core issue is rethinking and ultra traditional sources in leisure. At the end a theretical schme was extracted.
کلیدواژهها [English]
- identification
- leisure
- Youth
- underlying theoryand rethinking
هویتیابی جوانان و بسترهای فراسنتی اوقات فراغت: ارائهی طرحواره نظری
داریوش بوستانی[1]، روح الله خواجه دولت آباد[2]
مقدمه
فعالیتهای فراغتی به مثابه ی یک بستر کلیدی و پیشتاز برای جوانان توصیف شده که از آن طریق هویتشان را تعریف و شکل می دهند (اریکسون، 1968 ؛ کلیبر، 1999 ؛ واترمن، 1990). تئوریهای روانشناختی رشد هویت، نفطه ضعف هایی دارند. برای مثال تئوری مارسیا (1980) در فرایند هویت سازی توجه چندانی به بسترهای اجتماعی فراخ دامنه ندارد (کوت و شوارتز، 2002 ؛ ونهوف، 2001). اساس پژوهش های هویت و فراغت بر این فرض است که فعالیتهای فراغتی ابزار و واسطهای برای رشد و پرورش خود است. (کلی، 1990 ؛ کنتزل، 2000)، و انسان ها هویت شان را با انتخاب و مشارکت در فعالیت های فراغتی تایید میکنند (هاگارد و ویلیامز، 1992). درواقع اهمیت فعالیت های فراغتی برای جوانان به این امر بر می گردد که آن ها در انتخاب و مشارکت در فعالیت های فراغتی آزادی بیشتری دارند تا در سایر فعالیتها (سیلبریزن و تاد، 1994 ؛ کاتسورث و همکاران، 2005 ؛ لارسون، 2000). بعضی ها نقش فراغت در هویت را به مثابه چهارمین محیط بعد از محیط مدرسه، خانواده و گروه های همالان می دانند (سیلبریزن و تاد، 1994).
کیول به سه تحول عمده در حوزهی مطالعات اوقات فراغت و هویت از دهه 1960 تاکنون، اشاره می کند. یکی اینکه پژوهشگران اوقات فراغت از کمّی کردن فعالیت های فراغتی افراد به سمت کیفی کردن آن حرکت کردند و درصدد واکاوی معنای فراغت برای افراد برآمدند. دوم اینکه آنان درصدد فهم تجربیات جمعی فراغت و رفتارهای مرتبط با شاخصهای هویتی برآمدند تا به درک اوقات فراغت در بین افراد برسند. سوم اینکه محققان در تلاش برای فهم نقش فراغت در شکلگیری هویت، تداخل فراغت و هویت را مورد مداقه قرار دادند (کیول، 2000).
بررسی پژوهش های داخلی مرتبط با این حوزه، نشانگر این است که کشور ما از لحاظ پژوهش های اوقات فراغت در مرحلة ما قبل دهه 1960 قرار دارد. این پژوهشها با موضوع اوقات فراغت و هویت عمدتاً با روشهای کمّی صورت گرفته است و کمتر پژوهشی رابطهی فراغت و هویت را مورد سنجش قرار داده است. از این رو انجام مطالعات کیفی پیرامون اوقات فراغت و ارتباط آن با هویت مخصوصاً در مورد جوانان ضروری به نظر میرسد. از دیگر دلایل اهمیت و ضرورت چنین مطالعهای این است که نوجوانان و جوانان در حوزه فعالیتهای اوقات فراغت نسبت به سایر فعالیتهای روزانه، هم استقلال بیشتر و هم کنترل بیشتری دارند (کاتسورث و همکاران، 2005) دیگر اینکه فراغت بخش زیادی از اوقـات روزانه آنها را به خــود اختصاص می دهد (شاو و همکاران، 1995).
بر اساس ماهیت کیفی این پژوهش، یک مفهوم پویا و بستر مند از هویت مد نظر است. هویت در مفهوم پویا (واگنر، 1999) در یک بستر اجتماعی فرهنگی شکل می گیرد و از بستری به بستر دیگر تغییر می کند. در این دیدگاه، هویت در بستر های فرهنگی اجتماعی از درون و بیرون ساخته و بازساخته می شود.
مفهوم هویت به شکل جدید آن ریشه در رویکرد کنش متقابل نمادین دارد و این رویکرد نیز در پارادایم تفسیری جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد. مفهوم پردازی های صاحبنظران کنــش متقــابل نمادین در مــورد انسان و خود[3] ارکان اصلی موضوع هویت را تشکیل میدهد (ترنر، 1998: 374 ؛ استراکر، 200: 1254). در رویکرد کنش متقابل نمادین و تفسیرگرایی، موجودات انسانی، موجوداتی کنشگر و واکنشگر هستند. کنش و کنش متقابل بوسیلة تعاریف و تفسیرهای انسانها شکل می گیرد. اساس این تعاریف و تفاسیر بر معانی مشترکی قرار دارد که در فرایند تعامل، خلق می شود. در واقع معانیای که افراد به خودشان می دهند در محور و مرکز فرایند خلق کنش و کنش متقابل آنها قرار دارد. خودشناسی افراد نیز همانند دیگر معانی در فرایند تعامل شکل می گیرد (استراکر، 2000: 1254).
تلاش عمده ی صاحبنظران رویکرد کنش متقابل گرایی نمادین در اواسط قرن بیستم، صرف مفهوم پردازی خود شد. مفهومی که بعدها خلق شد و رویکردهای نظری عمده ای درباره ی آن ارائه شد، هویت بود که به شیوهای بارز برای مفهوم پردازی مجدد خود مورد استفاده قرار گرفت. این شیوة تحلیل خود را مجموعهای از هویت ها تصور می کند که در پاسخ به وضعیتهای خاص بوجود می آید. پس خود، برساختهای از تعدادی هویت است که به نظر برخی از نظریه پردازان، از لحاظ برجستگی و اهمیت در سلسله مراتب خاصی قرار دارند. هویت هایی که در رأس سلسله مراتب قرار دارند، بیشترین تأثیر را بر تلاش افراد برای برای سازماندهی رفتارشان دارد (ترنر، 1998: 374).
گافمن[4] در تداوم سنت کنش متقابل گرایی، قالب های تحلیلی جدیدی ارائه می کند. کارهای وی علاوه بر اینکه در خلق گفتمان فراساختارگرا و نقدهای روانکاوی نقش عمدهای داشته، در بحثهای هویت نیز با تأکید بر خودهای چندگانه[5] درخور توجّه است. کار گافمن در نظریه پردازی هویت جایگاه مهمی دارد حتی اگر تنها بر خود و ایده ی نقش ها تمرکز کند و از هویت سخنی به میان نیاورد. گافمن خود را به جهان اجتماعی منتقل میکند. در واقع خود گافمن با مدل نمایشی[6] نه تنها یک خود اجتماعی بلکه خودی است که از وضعیت اجتماعی و نمایش هر روزة زندگی ما بهره می برد و به آن شرایط پاسخ میدهد. این در حالی است کـه از آن شرایط نیز ناشی میشود (وودوارد، 2002: 24). گافــمن خود محــوری[7] و هــویت مسلط مورد نظر تعاملگرایان را رد میکند. وی همچنین معتقد است که تحلیل های سطــح خــرد نمیتوانـنـد پدیده های کــلان جامعه را تبیین کنند اما می تواند آنرا تکمیل کند (ترنر، 1998: 409).
در راستای پارادایم تفسیری از هویت و رویکر تداخل هویت و فراغت، این مطالعه در صدد است تا با بهره گیری از روش کیفیِ نظریه ی زمینه ای به کندوکاو شیوههای گذران اوقات فراغت دانش آموزانِ پسرِ کلاس سوم دبیرستان نواحی چهارگانه شهر شیراز بپردازد. راهبرهای کنش/ کنش متقابل آنها را در بستر اوقات فراغت مشخص کند و پیامدهای هویتی قرار گرفتن آنها را در این بسترها آشکار سازد. ترسیم طرحواره حساس[8] یکی از اهداف عمدهی بوده است که در قالب آن می توان به اهداف پژوهش دست یافت. در این راستا سه سؤال کلی مطرح است: یکی این که مشارکت کنندگان چگونه اوقات فراغت خود را می گذرانند. دوم این که تعامل و تداخل فراغت و هویت چگونه است؟ سوم اینکه قرار گرفتن آنها در بستر فعالیتهای اوقات فراغت چه پیامدهای هویتی برای آنها دارد؟
بررسی تحقیقات داخلی انجام شده در حوزهی اوقات فراغت نشان می دهد که پژوهشهای مرتبط با این حوزه در کشور ما، از تحولات پژوهشیِ بعد از دههی 1960، بر کنار مانده است. یعنی روش غالب کماکان کمّی است. تفسیر افراد و معانی ذهنی آنها از اوقات فراغت مورد کندوکاو واقع نشده و مهمتر این که تداخل آن با هویت بررسی نشده است.در زمینةی هویت نیز مطالعات فراوانی صورت گرفته که باز هم رویکرد غالب، رویکرد کمّی است و معمولاً در ارتباط با فراغت بررسی نشده است
پژوهشهای خارجی در هر دو حوزهی فراغت و هویت هم به صورت کمّی و هم به صورت کیفی صورت گرفته و در اکثر این کارها فراغت و هویت در تعامل با یکدیگر بررسی شده اند. هاگارد و ویلیام (1992) با بررسی نمادهای فراغتی خود به این نتیجه رسیدند که افراد هویتهایشان را به وسیلهی فعالیت های فراغتی تایید میکنند. چنین فعالیتهایی به آنها کمک میکند تا به اطلاعاتی مجهز شوند در جهت هویتی که به آن باور دارند و همچنین به دیگران نیز اطلاعاتی می دهد که آنها را بهتر درک کنند. برای مثال، کسی که کفش های ورزشی مخصوص دو می پوشد درصدد است تا خود را با ورزش دوندگی یا به عنوان دونده معرفی کند، اما این هویت یابی معنایی عمیق تر از دونده بودن دارد. دونده بودن، انگارهی هویتی خاص دارد: مثل کسی که از لحاظ بدنی تناسب دارد، خویشتندار[9] و باانگیزه است.
روش تحقیق
در پژوهش حاضر از روش نظریه ی زمینه ای [10] که یک روش کیفی است، استفاده شده است. مشارکتکنندگان این مطالعه را بیست نفر از دانش آموزان پسر کلاس سوم دبیرستان شهر شیراز تشکیل دادهاند. بر اساس اطلاعات سازمان آموزش و پرورش استان فارس، تعداد دانش آموزان پسر کلاس سوم دبیرستانِ نواحی چهارگانه شهر شیراز، در سه رشته ی علوم انسانی، تجربی و ریاضی در سال 1386-1385برابر با 5684 نفر است. انتخاب و مطالعه دانش آموزان پسر کلاس سوم دبیرستان به چند دلیل صورت گرفته است: آنها از لحاظ رشد در دورة حساسی قرار دارند و نظریه پردازانی از قبیل اریکسون معتقدند هویت اولیة فرد در این دوران شکل می گیرد (اریکسون، 1968: 128). فرایند هویت یابی در این دوره، جوان را به سوی تصمیم و گزینش هایی هدایت میکند که منجر به ایجاد تعهداتی برای زندگی میشود. دیگر اینکه این گروه از دانش آموزان از لحاظ تحصیلی در یک مرحله انتقالی قرار دارند. انتقال از یک محیط آموزشی به محیط آموزشی دیگر (پیش دانشگاهی و دانشگاه) یا به بازار کار و خدمت نظام وظیفه یا گروه بیکاران.
در تحقیق حاضر برای انتخاب مشارکتکنندگان از روش نمونه گیری هدفمند[11] استفاده شده است. در میان راهبرد های ده گانه ای که پاتن مطرح کرده دو راهبرد به کار گرفته شده است: 1- نمونه گیری با حداکثر تنوع[12] که در این شیوه از دبیرستان های نواحی چهارگانه آموزش و پرورش و دانش آموزانی با ویژگی های متفاوت (از لحاظ وضعیت تحصیلی و پایگاه اقتصادی – اجتماعی) نمونه گیری شد تا حد اکثر تنوع را داشته باشد.2- نمونه گیری گلوله برفی[13] که در این شیوه از دانش آموزان پرسیده شد که مشارکت کننده بعدی که پیرامون مقوله یا مفهوم خاصی اطلاع دارد چه کسی است (پاتن، 1994: 58-52). در نمونه گیری، افراد انتخاب شده بر اساس استراتژی حداکثر تنوع، از تمامی مناطق آموزش و پرورش، انواع مدارس، تمامی اقشار و همچنین تیپ های مختلف از قبیل کارگر، ورزشکار (اعم از رزمیکار، فوتبالیست، بدن ساز) درسخوان، سهلانگار، عضو شورای دانش آموزی، مذهبی و غیرمذهبی، و گروه های قومی مختلف، نمونه گیری شد. معیارهای دیگری از قبیل داشتن یا نداشتن موبایل و کامپیوتر، استفاده از تلویزیون های ماهوارهای، داشتن تیپ ظاهری معمولی و یا پیرو مد، همگی در انتخاب مشارکت کنندگان لحاظ گردید.
در مطالعات کیفی و مخصوصاً در نظریه زمینه ای، جمعآوری و تحلیل داده ها به طور همزمان انجام میشود تا به پیدایش نظریه ی مستقر در داده ها کمک کنند(گلسر و استروس، 1967؛ استروس و کوربین، 1998). تکنیک عمده مورد استفاده برای جمعآوری داده ها، مصاحبه ی عمیق[14] است. مصاحبه کیفی عمیق با شیوههای نظریه زمینه ای، بسیار تناسب دارد. در مصاحبه ی عمیق ، محقق کنترل بیشتری روی ساخت دادهها دارد. در واقع مصاحبه، یک گفتگوی جهت داده شده است. ماهیت روش نظریه زمینه ای چنین انعطاف پذیری و کنترل ابزار تحلیلی و دادهها را ایجاب میکند (چارمز، 2002: 676). به منظور جمع آوری داده ها از سه تکنیک مصاحبه ی عمیق پیشنهادی پاتن (پاتن، 1987: 110)، به ترتیب زیر استفاده به عمل آمد: در آغاز کار برای دست یابی به مفاهیم و مقوله ها از رویکرد مصاحبه گفتگویی غیررسمی[15] استفاده شد. بعد از اینکه مفاهیم و مقوله های اولیه آشکار شدند با استفاده از رویکرد راهنمای عمومی مصاحبه[16]، مقوله ها و مفاهیم در فرایند مصاحبه پیگیری گردید. این امر در راستای نمونه گیری نظری نیز انجام میشود و با ماهیت روش نظریه زمینه ای سازگاری زیادی دارد. پس از اینکه خطوط کلی مصاحبه ها بوسیله مفاهیم و مقوله ها شکل گرفت، سئوالات باز طرّاحی و این فرایند تا مرحلة اشباع نظری[17] ادامه یافت. در این مرحله از مصاحبة باز استاندارد[18]استفاده به عمل آمد.فعالیت اساسی در رویکرد نظریه زمینه ای در حوزة تجزیه و تحلیل داده ها انجام می شود. تکنیک های مورد استفاده در این رویکرد باعث تمایز آن از سایر رویکردها می شود. ساختار اصلی تحلیل داده ها در نظریه زمینه ای بر مبـــنای سه شیوة کدگذاری است: 1- کدگذاری باز،[19] 2- کدگذاری محوری[20] و 3- کدگذاری انتخابی[21] (استروس و کوربین، 1998).
برای رسیدن به معیار قابلیت اعتماد، از سه تکنیک استفاده به عمل آمد. یکی اعتباریابی توسط اعضاء[22]،که از مشارکت کنندگان خواسته شد تا یافته های کلی را ارزیابی کرده و در مورد صحّت آن نظر دهند. در روش دوم، یعنی مقایسه های تحلیلی[23] به داده های خام رجوع گردید تا ساخت بندی نظریه با داده ها ی خام مقایسه و ارزیابی گردد و سوم با استفاده از تکنیک ممیّزی[24] چند متخصص در کار نظریه ی زمینه ای، در مراحل مختلف کدگذاری، مفهوم سازی واستخراج مقولات نظارت داشتند.
یافته ها
در این بخش نتایج تحلیل داده ها براساس مراحل سه گانه ی کدگذاری ارائه می شود. تحلیل داده ها به روش تحلیل خُرد[25] و سطر به سطر[26] صورت گرفت. پس از انتزاع مفاهیم از گزاره ها، آنها با یکدیگر مقایسه و مفاهیم مرتبط تحت عنوان یک مفهوم کلی تر به نام مقوله، یکپارچه شدند. تمامی مفاهیم بدست آمده تحت پوشش هفت مقوله قرار گرفتند. با یکپارچه کردن، مقایسه و تعمّق پیرامون این مقولات، یک مقوله ی هسته به نام: بازاندیشی و منابع فراسنتی هویت یابی در اوقات فراغت حاصل گردید که مقولات و مفاهیم جزئی را پوشش می دهد.
در این جا ابتدا به طور جداگانه مقولات هفت گانه همراه با نقل قول های مشارکت کنندگان، مطرح و مورد کندوکاو قرار می گیرد. پس از طرح مقولات هفت گانه، مقوله ی هسته مطرح و توضیح داده می شود.
فضای مجازی در حال چیره شدن
اغلب مشارکت کنندگان به فضای مجازی دسترسی دارند و بخش عمده ای از اوقات فراغت خود را به شیوه های گوناگون در این فضا سپری می کنند. گاهی مشارکت کنندگان در این فضا، فعالیتهای جهان واقعی را دنبال میکنند. برای مثال تعدادی از مشارکت کنندگان از قبیل مسعود، حمید، شایان و سیامک به بازی های کامپیوتری علاقه مند هستند. مسعود چون اکثر اوقات فراغتش را در خانه سپری می کند وارد فضای مجازی میشود و فعالیتهایش را همراه با برادرش در آن فضا پیگیری می کند. وی می گوید: «با داداشم بازی می کنم، داداشم اول دبیرستانه، باهم بازی کامپیوتری میکنیم. دو تا کامپیوتر داریم». حمید نیز در این مورد میگوید: « من بیشتر تو خونه بازی کامپیوتری انجام می دهم». یکی از مشارکت کنندگان در مورد میزان وقت صرف شده توسط دوستانش در فضای مجازی بازی های کامپیوتری می گوید: «دوستان خودم 17 سالشونه،میگن رفتیم پای یه بازی کامپیوتری، یه دفعه دیدیم هشت ساعت داریم بازی میکنیم». این یافتهها نشان می دهد که فضای مجازی در حال چیره شدن است.
تعدادی از مشارکتکنندگان اظهار کردند که کامپیوترشان همیشه روشن است، به عبارت دیگر فضای مجازی آنها همواره باز است. یکی از این مشارکت کنندهها فردوس است. در زندگی وی، جهان مجازی با جهان واقعی در رقابت است. سرعت وقدرت گزینش فرد در آن فضا آن قدر زیاد است که فردوس همواره اینترنت را بر تلویزیون ترجیح می دهد و می گوید: «وقتی تلویزیون نگاه میکنی، مجبوری برنامه ای که میگذارند ببینی ولی اینترنت خوبیش به اینه که برنامه ای را که دلتون بخواد را انتخاب می کنی» . فضای مجازی و ابرمتن[27] اینترنت به وی قدرت گزینش می دهد تا هرچه بیشتر از میان گزینه های گوناگون، انتخاب کند و تجربیات جدیدی کسب نماید. قدرت گزینش و سرعتی که وی در این فضا کسب می کند باعث می شود تا رسانه های داخلی از جمله تلویزیون نتواند جوابگوی نیازهای او باشد و به عنوان یک منبع هویتی قدرتمند عمل کند. در واقع می توان یکی از رگه های هویت ساز فردوس را در فضای مجازی ردیابی کرد جایی که او تجربه کسب می کند.
تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی به فردوس و دیگر مشارکت کنندگان این فرصت را می دهد تا در جهان بزرگتری به سیرو سیاحت بپردازند وبه قول متیوس (2001) چرخ دستیشان را از کالاهای «سوپرمارکت فرهنگی» یعنی اینترنت پر کنند. ارتباطاتشان را تشدید کنند و از طریق چت، ایمل و وبلاگ شخصی در فضای غریبه و با کنش گرانی آشنا و نا آشنا به تعامل بپردازند. این فضاها و جهان زندگیهای چندگانه باعث ورود مشارکت کنندگان به فرآیندی شده که منجر به بازاندیشی و تأمل در خود و شیوهی زندگیشان می شود. برخی از مشارکت کنندگان از قبیل مسعود، فردوس و سیامک وبلاگ شخصی دارند. یعنی یک حوزهی خصوصی در فضای مجازی که مکانی است برای ارائهی هویت خود. مشارکت کنندگان در این فضای خصوصی، دیگر محدودیتهای فضای واقعی را ندارند و آزادند تا به هر شکل که می خواهند به کنش بپردازند. آنها خود، کنترل این حوزه را در دست دارند و می توانند ورود سایر کاربران را کنترل کنند. همچنین می توانند در این فضا با هویتی مشخص و یا نامشخص به ارائه دیدگاههای خود بپردازند. این شرایط وضعیتی رابوجود می آوردکه اندیشه و کنش در یکدیگر منعکس می شود و به قول گیدنز بازاندیشی[28] صورت می گیرد (گیدنز، 1377: 47).
فراغت مخاطرهآمیز
برخی از مشارکت کنندگان به علت قرار گرفتن در شرایط خاص، تعامل با افراد مختلف و یا برخورد با مشکل به رفتارهای خطر ساز روی می آورند. یکی از شرایط موثر در مخاطره آمیز بودن فراغت این کنشگران، راهبرد مدیریتی خانواده ها بود. خانواده ها ی این مشارکت کنندگان عمدتا رفت و آمد آنها را کنترل نمی کردند و در نتیجه، این مشارکت کنندگان در بسترهای خطرساز قرار می گرفتند. فضای مجالس عمومی و همچنین گروه خویشاوندی و دوستان، یکی از عمده ترین بافت هایی است که مشارکت کنندگان، مشروبات الکلی را درآن تجربه می کنند. شایان، محمود، حیدر، پیام و ایرج در این فضاها مصرف مشروبات الکلی را تجربه کرده اند. شایان در این مورد میگوید: «من یه بار (مشروب) خوردم دیگه نخوردم، اون هم به زور پسر خالههام، پسر خالههام قورت می دن، می خورند که گنده بشن. تو هر عروسی میخورند». محمود هم در مجالس عروسی و همراه اقوام خود اقدام به مصرف مشروبات الکلی کرده و میگوید: «تو عروسی پسر خاله ام عرق خوردیم و خوردیم. از خواب بلند نمی شدیم». حیدر هم این گونه روایت میکند: «چون عموم باهام پایه بود، با هم می خوردیم». حیدر علاوه بر عموها، با پسر دائیهایش نیز مشروبات الکلی مصرف کرده تا جایی که یک بار به علت زیاده روی، سروکارش به بیمارستان کشید.
اغلب مشارکت کنندگانی که مصرف مشروبات الکلی را تجربه کرده اند ضرر و زیان آنرا کمتر از سیگار و مواد مخدر ارزیابی کرده و در پارهای موارد آنرا مفید دانسته اند. برای مثال محمود، پیام و ایرج از سیگار متنفرند ولی نسبت به مشروبات الکلی دیدگاه مثبتی دارند. محمود معتقد است «هرکسی باشه می خوره، در ماهی یک بار، بدن رو تمیز میکنه». ایرج میگوید: «مشروب به نظر من معتادی نداره، من ندیدم کسی مشروب بخوره معتاد بشه، شنیدم یکی دائم الخمر شده، الکلی شده ولی تا حالا ندیدم».
گروه دوستان پیام، اهل خوشگذرانی هستند و خانواده ی وی نیز کنترل چندانی روی فعالیت هایش ندارد. او به همراه رفقایش استراتژی خاصی برای حفظ یکپارچگی گروهی و هویت جمعی شان اتخاذ می کنند. آنها فرد سیگاری را به جمع خودشان راه نمی دهند اما فردی را که مشروبات الکلی مصرف کند به شرط رعایت هنجارهای خاص این عمل، می پذیرند و جذب میکنند. پیام و دوستانش، سیگار را مدخلی برای روی آوردن به مواد مخدر می دانند و راهبردشان طرد افراد سیگاری است: «کسی هم تو رفیقامون رو نمیگذاریم سیگار بکشه، چون ممکنه فردا تریاک بکشه، فردا کراک، فرداش بنگ و فوری همه چی مییاد پیشش».
شیوه های گذران اوقات فراغت برای پیام، فضا و بستری است که تجربیات و الگوهای رفتاری خاصی در آن جریان دارد. این جریان و فرآیندها آن چنان برای پیام و دوستانش اهمیت دارد که هنجارهای نهفته در آن را به عنوان معیاری برای دوستیابی وهویت جمعی شان قرار می دهد. وی چنین می گوید:
«تو سه جا ما رفیقامون را می سنجیم، اولین تو شوخی کردنه، دومیش سیگار کشیدنه، اگر کسی سیگار بکشه به هیچ وجه نگاش نمیکنیم، سومیش هم مشروب خوردنشه. می بینیم جنبه داره؟ مثلاً یکی میخوره میشینه بغل دستمون تعریف می کنه. یکی می خوره و شروع می کنه به عربده کشیدن».
اظهارات پیام بر این امر دلالت می کند که فضا و بستر اوقات فراغت به مثابهی جریان سیالی است که در آن،کنشگران در تعامل با یکدیگر تجربیات جدیدی کسب می کنند و از آن طریق به تولید و باز تولید هویت جمعی شان اقدام می کنند.
گزینش همذاتگرایانه: رسانهها[29]
بخش عمده ای از مفاهیم استخراج شده از مصاحبه ها پیرامون برنامه های تلویزیون، حول ورزش و مخصوصاً فوتبال می چرخد. بعضی ازاین مفاهیم عبارتند از: اولویت ورزش، تماشای فوتبال، مضامین ورزشی، ذائقهی ورزشی، اخبار ورزشی، ورزش گزینی و فوتبال شیدایی. مفاهیم فوق حکایت از گزینش و مصرف برنامههای ورزشی تلویزیون داخلی دارد. خصیصهی مشترک بین اغلب تماشاگران ورزشی، چه آنهایی که فوتبال بازی میکنند و چه آنهایی که بازی نمی کنند و یا رشته ی تخصصی ورزشی آنها چیز دیگری است، استقبال زیاد آنها از مسابقات فوتبال است.در واقع در مورد فوتبال میتوان گفت که این رشته ی پرطرفدار ورزشی که در سطح جهان با اقبال عمومی مواجه شده است، فضاهای جهان زیست چندگانهی مشارکت کنندگان را اشغال کرده است. آنها در فضای عینی فوتبال بازی می کنند، در فضای مجازی، از طریق بازی های کامپیوتری این بازی را تجربه می کنند و در فضای رسانهای هم منفعلانه به تماشای آن مینشینند و بخش قابل ملاحظه ای از فضای ذهنشان نیز آکنده از گفتمان فوتبال است. بعد از برنامه های ورزشی، بیشترین مفاهیم استخراج شده از تحلیل مصاحبه ها پیرامون برنامه های تلویزیون داخلی، مربوط به فیلم ها و سریالهایی است که از مضامین عشق و عاشقی برخوردارند. مشارکت کنندگان دلیل روی آوردن به این برنامهها را همذات پنداری با آنها عنوان کردهاند. نقل قولهای زیر مؤید این نکته است.
«به سریالهای عاشقانه خیلی علاقه دارم. چون فکر میکنم خودم عاشق هستم».
«فیلم های داستانی و سریالهایی که توش عشق و عاشق و مثل کار خودمونه نگاه می کنم».
درواقع این دسته از مشارکت کنندان در راستای هویت جوانی خویش، به گزینش برنامههایی میپردازند که بیشترین شباهت را با آنها داشته باشند و بتوانند با آن همذاتپنداری کنند. فیلمها و سریالهای رزمی و کمدی بعد از مضامین عشقی قرار دارند. حسن یکی از مشارکت کنندگانی است که در یکی از رشتههای رزمی صاحب مقام های ملی و بین المللی است. وی علاقهی بسیار زیادی به فیلمهای رزمی دارد. در واقع هویت ورزشی برجسته ی وی به ذائقهی او برای گزینش برنامه های خاص شکل داده است و از همین رهگذر به الگوگزینی در حوزهی ورزش میپردازد. وقتی از حسن درمورد الگوی ورزشی اش می پرسم، میگوید «من خودم را با آرنولد مقایسه میکنم». همذاتپنداری حسن با هنرپیشهی مورد علاقهاش منجر به تقویت هویت ورزشی اش میشود. در اینجا اهمیت شیوههای گذران اوقات فراغت در شکل گیری و تقویت هویت مشارکت کنندگان کاملاً هویداست.
رادیو و تلویزیون داخلی دربین تعدادی از مشارکت کنندگان از اقبال چندانی برخوردار نیست. کانالهای بسیار متنوع ماهواره و برای برخیها اینترنت و بازیهای کامپیوتری رقبای سرسخت رسانه های داخلی محسوب می شوند. استخراج مفاهیم از مصاحبهها، پیرامون مصرف برنامه های شبکه های مختلف ماهواره بر این امر دلالت می کند که مشارکت کنندگان به صورت گسترده از برنامههای ماهواره استفاده می کنند. حتی آنهایی که تجهیزات ماهوارهای نداشتند در خانه ی اقوام و آشنایان از این برنامه ها استفاده میکردند. نادر در مورد استفاده از برنامه ای ماهواره ای می گوید: «وقت های بیکاری پای تلویزیون خارجی هستم... تلویزیون ایران را که اصلاً نگاه نمیکنم».
نکتهی دیگر اینکه تعداد زیادی از مشارکت کنندگان از محتوای برنامه های مختلف شبکه های ماهوارهای و مخصوصاً شبکههای محرک جنسی، مطلع بودند و استفاده از این شبکهها هم به صورت فردی و هم با اقوام و دوستان معمول بود. حیدر در این مورد می گوید: «چند وقت، پیش رفتم خونهی عموم، بچهها شو بیرون کرد و گفت بیا بشینیم نگاه کنیم». محمود هم با پسر عمهی درجه دارش به تماشای فیلمهای دلخواهش (که عمدتاً فیلم های محرک جنسی هستند) مینشیند: «یه قوم و خویش داریم گروهبانه، پسر عمهی خودمه، تا ساعت 2 شب می شینیم و با هم فیلم ... از ماهواره نگاه میکنیم». وی با پسرعمه اش همذاتپنداری میکند و از شیوهی زندگی او خوشش می آید. این همنشینی و همذاتپنداریِ محمود با پسرعمهاش باعث میشود که محمود وی را به عنوان الگویِ هویتِ نقشِ آیندهاش انتخاب کند و درس بخواند تا درجه دار شود.
نادر یکی از مشارکت کنندگانی است که به برنامه های سیاسی شبکههای ماهواره علاقمند است: «شبکهی صدای آمریکا،کانال یک ،بی. بی. سی. انگلیسی، یورونیوز، اگر حوصه ام سربره، پی. ام. سی. هم کنار شه». در واقع برای نادر، اولویت با برنامه های سیاسی است و بعد از آن، شبکه های تجاری که ترانه و شو پخش می کنند. این مشارکت کننده، پیامد مصرف چنین برنامه هایی را برای خود این گونه بیان می کند: « احساس می کنی (اینجا ) داری هدر می روی». یا: «این کانالها را که نگاه می کنی افسوس می خوری که چنین دکتراهایی رفته اند توی غربت این طوری می کنند». نادر با قررگرفتن در چنین فضای رسانه ای، احساس یأس و ناامیدی می کند. از فرار مغزها تأسف می خورد و در عین حال، ماندن در وطن خود را «هدر رفتن» میداند. تمایل وی به ادامه تحصیل در خارج از کشور، شاید یکی از پیامدهای قرار گرفتن در فضای رسانهای جدید باشد. این مشارکت کننده در حال آماده شدن برای ادامه تحصیل در کشور کانادا است. شایان از جمله مشارکت کنندگان است که علاقه خاصی به شبکه های ماهواره دارد. وی در حرفه هایی از قبیل نقاشی ساختمان و نجاری، مهارت نسبی دارد. لباس های مد روز می پوشد و یکی از مشغله های عمده اش ارتباط با جنس مخالف است. شایان برنامه های ماهواره را این گونه تفسیر می کند:
«بیشتر می زنیم شبکه های خارجی، اصلاً یه جور تنوع داخلشونه، تیپ زنها، جوری که لباس میپوشن، خونههاشون رو آدم می بینه کیف می کنه، آشپزخونه، کابینت آشپزخونش همه چوبیه، پسره واسه خودش اتاق داره، کامپیوتر داره. اون با دوست دخترش جلوی مامان دخترش، دختره رو با موتور بر می داره می بره. اونجا آزاده، دوست دارم محیط اونجا رو ببینم. کارها شونو، محیط اونها رو، لباسها شونو. همه چیزشون با ایران 180 درجه فرق میکنه».
در این جا میتوان تأثیر جهان شدن را از طریق رسانهها ملاحظه کرد. شایان با گزینش برنامه های دلخواه و قرار گرفتن درفضای رسانهی جهانی، مطالباتش بالا رفته و سعی در الگو گرفتن از فضای زندگی کشورهای توسعه یافته دارد. این مشارکت کننده شیوهی زندگی خود را با شیوهی زندگی در کشورهای توسعه یافته مقایسه می کند و به ارزیابی تفاوتها میپردازد. موضوعاتی که فضای ذهنی شایان را اشغال کرده عبارتست از: هویت ظاهری جنس مخالف، کیفیت مسکن، فردگرایی، داشتن فضای خصوصی (اتاق شخصی و کامپیوتر)، عادی و علنی بودن روابط دختر و پسر. پیامد قرار گرفتن در چنین فضای رسانهای باعث ترغیب شایان به دیدن آن سرزمین میشود و همواره آرزوی داشتن اتاق مستقل با کامپیوتر و تزئینات خاص خود را در سر می پروراند:
«خیلی دوست داشتم که یه اتاق واسه خودم داشتم ولی حیف که نشد، کامپیوتر داخلش، گیتارتو بزن به دیوار، وسایل داخل، تخت، پوستر، اگه یه اتاق داشتم، می ساختمش یه جوری که همه کیف کنند».
علاقهی وافر شایان به شیوهی زندگی در کشورهای توسعه یافته، باعث تمایل وی به مسافرت به آنجاست چنانچه یکی از اهداف آینده اش را اینچنین عنوان می کند: «یه سفر خارج هم شاید رفتم». در جای دیگر به کشور کانادا خیلی عشق می ورزد و می گوید: «اصلاً اونجا جوّش یه جور دیگه است». این مشارکت کننده علیرغم اینکه پدر و مادرش عرب هستند ولی نمیتواند به زبان عربی تکلم کند و می گوید:
«زبون عربی رو می خوام چکار کنم. الان زبون رایج انگلیسیه، دبی هم انگلیسی صحبت می کنند. شوهر خاله ام می گفت تو دبی هم زبون انگلیسی حرف میزنند. می گفت یک ماه، اونجا باشی زبون انگلیسی رو کاملاً یاد میگیری، حالا اگه بشه می خوام باهاش برم دبی».
بدین طریق شایان در زبان قومی خود که یکی از مهمترین شاخصهای هویتی است بازاندیشی می کند و در صدد کسب ابزارهای هویتی جدید، بر میآید تا با نظام جهانی ارتباط قوی تری برقرار کند.به طور کلی تحلیل مفاهیم استخراج شده از مصاحبه ها پیرامون برنامه های ماهواره حکایت از آن دارد که شبکههای تجاری که ترانه و شو پخش می کنند با استقبال زیادی از جانب مشارکت کنندگان مواجه می شود.
شکلگیری ذائقهی پاپ
به طور کلی مشارکت کنندگان گرایش شدیدی به موسیقی پاپ دارند. بعد از پاپ، موسیقی رپ در اولویت دوم قرار میگیرد. اگر موسیقی پاپ را به سه دستهی پاپ ایرانی داخلی، پاپ ایرانی خارج از کشور و پاپ خارجی تقسیم کنیم مشارکت کنندگان گرایش بیشتری به پاپ ایرانی خارج از کشور دارند، با این حال همواره ترکیبی از گرایش ها نسبت به پاپ و همچنین موسیقی رپ وجود دارد. گزاره های زیر نشانگر ذائقه های ترکیبی مشارکت کنندگان است:
«بیشتر پاپ علاقه دارم، داریوش، ابی، بنیامین و اصفهانی. خارجی هم دو تا آهنگ که خیلی معروف باشه مثل جیسپی (جیپسی) کینگ» .
«موسیقی همه چیز (گوش می کنم) ولی آهنگهای ایرانی، امید رو خیلی دوست دارم. بیشتر آروم بخونه، هم از داخل، هم از خارج».
در سالهای اخیر، پس از یک چرخش فرهنگی در خط مشی دولت، موسیقی پاپ وارد رسانه های جمعی داخلی شد و به سرعت توانست جایگاه خاصی را به خود اختصاص دهد، به نحوی که در حال حاضر رقابت سختی بین پاپ ایرانی داخل و خارج از کشور وجود دارد. یکی از مشارکت کنندگان در این مورد میگوید:«از وقتی بنیامین اومده دیگه کمتر خارجی گوش دادم».در بیشتر موارد هم نام خوانندگان پاپ داخلی با خوانندگان پاپ خارجی همراه می شود که این امر نشانگر نزدیک شدن موسیقی داخلی به موسیقی فراملی است.
موسیقی سنتی در بین مشارکت کنندگان از اقبال چندانی برخوردار نیست. تنها یکی از مشارکت کنندگان که از هویت مذهبی برجستهای برخوردار بود، ذائقهی سنتی داشت. استراتژی این مشارکت کننده از نوع استراتژی طرد و تمایز بود، بدین معنی که وی از آن طریق خود را از دیگران متمایز می کرد. این مشارکت کننده، اغلب دانش آموزان را غربزده می دانست و بیشتر اوقات با آنها در مورد نوع پوشش و رفتارو ذائقهشان بحث می کرد. پیام یکی از مشارکت کنندگانی است که ازموسیقی برای تمایز خود از دیگران استفاده می کند. « چند سال پیش که همش رپ بود، الان دیدیم همه گیر شده هر آهنگ شادی رو گوش میکنیم». منظور پیام این است که قبلاً همیشه رپ گوش می کردند چون که فراگیرنشده بود و بین افراد خاص رواج داشت، ولی پس از عمومی شدن این نوع موسیقی، آنها دیگر از آن به عنوان شاخص هویتی خود از آن استفاده نمیکنند، چون مرزها برداشته شده است.
موسیقی محلی و قومی نیز جایگاهی در بین مشارکت کنندگان ندارد. تنها دو نفر از مشارکت کنندگان به موسیقی محلی اظهار علاقمندی کردند و بقیه یا صراحتاً آنرا نفی کردند و یا اصلاً اشاره به این نوع موسیقی نکردند. دو مشارکت کنندهای که موسیقی محلی مصرف می کردند به موسیقی پاپ داخلی و خارجی هم علاقه داشتند. برای مثال نادر می گوید:«ایرانی های خارج از کشور، رپ، پاپ، همشون رو گوش می کنم. لری (محلی) هم گوش می کنم. بدون لری که نمیشه». ایرج هم می گوید: «ترکیِ محلی، محلی که شاد باشه. فارسی (گوش می کنم) ، آهنگهای آمریکایی،آمریکایی کم و بیش گوش میکنم. سی دی های جدید و ام. پی. تریهای جدید که آمده». نادر و ایرج ترکیبی از ذائقهی موسیقی محلی، ملی و جهانی را دارند و تحولات موسیقی را در هر سه سطح تجربه می کنند.
مکان فراغت: گزینش مکان، چانهزنی برای هویت
با توجه به مفاهیم حاصل از تحلیل مصاحبه ها پیرامون مکان های گذران اوقات فراغت، می توان یک تقسیم بندی دوگانهای از مکان هایی که مشارکت کنندگان در آنجا اوقات فراغت خود را سپری می کند ارائه کرد. این دو بخش عبارتند از:الف – مکانهای عمومی از قبیل پارک، خیابان، بازارهای مدرن (مانند ستاره فارس) ، رستوران و کافی شاپ، ورزشگاهها، مکانهای طبیعی داخل و خارج شهر ب- مکانهای خصوصی از قبیل باغ و منزل مشارکت کنندگان و یا دوستان آنها.
علاوه بر عواملی از قبیل دسترسی، هویتی که مکان به افراد می دهد، نیز در گزینش مکان اوقات فراغت نقش دارد. یکی از مشارکت کنندگان زمان و مکان خاصی را مشخص می کند. گزینش این مشارکت کننده، هویت خاصی به او می دهد: «پنجشنبهها می ریم کافی شاپ... قبل از عفیفآباد، با بچهها، پنجشنبهها اونجا میریم، اونجا پاتوق با کلاسیه». مشارکت کنندهای که به این مکان وارد می شود، مایل است که هویت افراد باکلاس را به خود بگیرد. اقدام وی نوعی اجرای آیین همذاتپنداری است. همذات پنداری با افراد باکلاس و راهبردی برای تعیین خط و مرزهای هویتی خود، یعنی شباهت با افراد با کلاس و تفاوت با افراد بیکلاس.
بازار مدرن ستاره فارس، واقع در عفیفآباد، یکی از دیگر مکان هایی است که مشارکت کنندگان، بخشی از اوقات فراغت خود را در آن می گذرانند. بازار یاد شده، یکی از مراکز عمده خرید لباسهای مد روز است. میلاد یکی از مشارکت کنندگانی است که مدرسه و محل سکونتش نزدیک بازار ستاره فارس است. وی یکی از مشغلههای ذهنی دوستانش را مد لباس می داند و می گوید «اینجا هم عفیفآباد است و نزدیک به ستاره». یعنی هم مکانی برای ارائهی مدهای جدید لباس و هم مکانی برای گذران اوقات فراغت.
در تحلیل مصاحبه ها، مشخص گردید مشارکت کنندگانی که از وضع مالی خوبی برخوردارند بخشی از اوقات فراغت خود را در باغ شخصی خود یا دوستان و اقوام و همچنین در رستوران برای صرف شام میگذرانند. این شیوه معمولاً بین مشارکت کنندگان جنوب شهر که از لحاظ مالی در حد متوسط و پایین بودند غایب بود. مکانهای عمده ای که مشارکت کنندگان جنوب شهر، مخصوصاً آنهایی که علاوه بر درس خواندن کار هم می کردند، عبارت بود از: دروازه قرآن، باغ دلگشا[30] و پارکها و خیابانها. مکانهای عمومی مشارکت کنندگان ناحیه ی یک و دو آموزش و پرورش عمدتآً عفیف آباد و بازار ستاره بود. بعضی ها هم بلوار چمران را محل گذران اوقات فراغت خود معرفی میکردند. باشگاههای ورزشی و زمین فوتبال یکی از عمدهترین مکانهایی بود که مشارکت کنندگان به آن اشاره می کردند،که به لحاظ اهمیت ورزش، این مقوله تحت یک مقولهی جداگانه به نام اهمیت بدن بررسی خواهد شد.
به طور کلی گزینش مکان به عنوان یک کنش یا راهبردی تلقی می شود که مشارکت کنندگان با اتخاذ آن علاوه بر گذران اوقات فراغت در صدد ارائه ی تعریف جدیدی از خود برمی آیند و یا به عبارتی برای هویتِ خود چانه می زنند. برای مثال مشارکت کننده ای که بازار ستاره را برای گشت وگذار انتخاب میکند و یا از آنجا خرید می کند، با این انتخاب، خود را از مشارکت کننده ای که در یکی از بازارهای جنوب شهر اوقات فراغتاش را سپری می کند، متمایز می نماید.
مطالعه: کسب معرفت از منابع مدرن
مطالعه یکی از شیوه های کسب معرفت است. یافته ها ی پژوهش نشان داد که از بین 20 مشارکت کننده، سیزده نفر هیچگونه مطالعه غیردرسی نداشتند. نقل قولهای زیر مؤید این امر است:
«کتابهای درسیام را هم به زور می خونم».
«موقعی تو آرایشگاه هستیم روزنامه می خوانیم (با خنده)».
از هفت مشارکت کننده ای که مطالعه داشتند، منابع مطالعاتی پنج نفر در حوزهی علوم جدید مثل کامپیوتر، خودرو، روانشناسی، سیاسی و ورزشی بود، و دو نفر در حوزه ی منابع سنتی مثل مذهب و ادبیات مطالعه داشتند. این که بخش عمده ای مشارکت کنندگان مطالعه غیر درسی ندارند و اکثر آنهایی هم که مطالعه دارند در حوزههای جدید به کسب معرفت می پردازند نشانگر بازاندیشی در هویت و شیوه ی زندگی مشارکت کنندگان است. البته آن سیزده مشارکت کنندهای که مطالعه ندارند از منابع مدرن دیگری مثل رسانهها و اینترنت، معرفت کسب میکنند.
کشف بدن
تحلیل کلّی مصاحبه ها نشان می دهد که نود و پنج درصد مشارکت کنندگان بخشی از وقت و انرژی خود را صرف ورزش می کنند. ورزش های شایع بین آنها عبارتند از فوتبال، بدن سازی و ورزش های رزمی. فوتبال نسبت به سایر ورزش ها طرفداران بیشتری دارد و بعد از آن بدن سازی و ورزش های رزمی قرار دارند. برخی از مشارکت کنندگان نیز صاحب مقام های کشوری و جهانی هم بودند. روی آوردن به فوتبال به طور فعال (بازی کردن) یا منفعل (تماشاکردن) یکی از خصیصههای مشارکت کنندگان بود. حتی آن هایی که در سایر حوزه های ورزشی خبره بودند به فوتبال روی آورده و یا علاقمند به تماشای فوتبال بودند. این امر به نوبه ی خود تحت تأثیر تحولات جهانی فوتبال بوده است. هفتاد درصد از مشارکت کنندگان به صورت فعال به بازی فوتبال می پرداختند و برخی از آنها درتیم های استانی عضو بودند.
تحلیل مفاهیم مصاحبه یکی از مشارکت کنندگان به نام باقر نشان می دهد که هویت نقش وی به عنوان فوتبالیست برای وی برجستگی دارد. این مشارکت کننده غرق در دنیای فوتبال است و همواره با دوستانش در مورد فوتبال صحبت می کند. روزی دو ساعت را به این ورزش اختصاص می دهد و درصدد است تا به تیم کشوری راه پیدا کند. وی همچنین در حوزه های ورزشی در میان همکلاسی هایش خود را از بقیه بالاتر می داند.
یک سوم مشارکت کنندگان به ورزش های رزمی علاقمند هستند و در رشته های مختلف آن فعالیت دارند. برای مثال عابد به ورزش کشتی بسیار علاقمند است و بخش عمده ای از اوقاتش را برای این ورزش در باشگاه سپری می کند. این مشارکت کننده به دنبال کسب مقام قهرمانی در کشتی است. یعنی تلاش برای ساخت بدن تا رسیدن به یک هویت جدید. اگر عابد در مسجد با انجام فعالیت های معنوی به تقویت هویت مذهبی خود می پردازد در باشگاه نیز به تقویت و بازاندیشی در هویت بدنی می پردازد و بدن را به مثابه ی یک شناخته (ابژه) مورد بازاندیشی قرار می دهد تا از آن طریق به هویت جدیدی دست یابد. فعالیت های ورزشی عابد به حدی است که تبدیل به یکی از ابعاد خودانگاره[31] وی شده و حتی دوستانش او را ورزشکار خطاب می کنند.
شایان یکی از مشارکت کنندگان رزمی کار است که چندین سال سابقه فعالیت در ورزش های رزمی دارد. تفسیر وی از ورزشکار بودن و باشگاه رفتن، مستقیماً مربوط به دو بعد هویت یعنی تفاوت و تشابه می شود. مخصوصاً جایی که وی با تعریف «دیگری» خود را متمایز می کند. مثلاً می گوید: «یکی می بینه نمی گه این معتادِ، می گه این ورزشکارِ». این مشارکت کننده هم در گروه مقایسه و هم در بقیه فعالیت ها به «دیگری» خود اشاره کند و از طریق تعریف «غیر» به تعریف «خود» می پردازد. شایان برای ارزیابی های «مردم» نسبت به بدن و هویت ظاهری خود، اهمیت زیادی قائل است و می گوید «مردم یه جور دیگه نگاهت می کنند. اگه ورزشکار باشی درس بخونی». در واقع این مشارکت کننده فرآیند «خودِ آیینهسان» را با آگاهی تجربه میکند.
ورزش بدن سازی جایگاه خاصی در بین مشارکت کنندگان دارد به طوری که یک سوم آنها یا سابقه ی بدن سازی داشته و یا در حال بدن سازی هستند اگر ورزش های رزمی را نیز در این مقوله بگنجانیم می توان گفت که بیش از نیمی از آنها به بدن توجه خاصی دارند و با کار کردن روی آن درصدد تغییر خودانگاره ی شان هستند. مشارکت کنندگان غالباً وقت زیادی صرف بدن می کنند. «هر روز می روم بدن سازی، غیر از چهارشنبه و پنج شنبه ها، روزی یک ساعت و نیم دو ساعت». «شب ها همش می ریم بدن سازی». انگارههای جوانی و خوش تیپی اغواکننده ی جوانان برای روی آوردن به ورزش بدن سازی است. هدایت در این مورد می گوید:
«از بدن سازی خوشم می یاد، چون بدن آدم ساخته می شه، نه که از لحاظ قدرت، قدرت به خود آدمه، چون از لحاظ قدرت کمه، ولی از لحاظ خوش تیپی خوبه، دیگه جوونیه».
اهمیت بدن از آن رو به عنوان مقوله ای برای پوشش مفاهیم مربوط به ورزش انتخاب گردید که بدن برای اکثر قریب به اتفاق مشارکت کنندگان، اهمیت قابل ملاحظه ای داشت و آنها وقت زیادی برای پرورش و ساخت بدن صرف می کردند. توجه فراوان و بزرگداشت بیش از حد ورزش ناشی از اهمیت گزافی است که به تن داده شده است (نصر، 1384). در ورزش های کنونی، بدنِ ورزشکار به شناخته ای[32] تبدیل شده که روی آن به دقت کار می شود، تحت رژیم های خاصی پرورش داده می شود، تا صاحب آن، خواه ورزشکار یا باشگاه خریدار آن بدن، بتواند از آن طریق به اهداف خاصی برسد. رونق باشگاه های بدن سازی و استقبال روزافزون جوانان و همچنین مشارکت کنندگان از این ورزش، پدیدهی نوظهوری است. استفاده از پروتئین ها و حتی داروهای مختلف در جهت تقویت و شکل دهی بدن، روز به روز بیشتر می شود. گیدنز نیز پیرامون بدن به این نکته اشاره می کند که بدن دیگر صرفاً به عنوان موجودیتی فیزلوژیکی صرف در نظر گرفته نمیشود، برای این که شدیداً تحت تأثیر بازاندیشی عصر تجدد قرار می گیرد. بدن، مانند خود، جایگاهی برای کنش متقابل می شود که فرآیندهای بازاندیشی را به دانش های تخصصی پیوند می زند. لایة مرزی بدن کاملاً نفوذپذیر شده و در فضای مفهومی بدن و محیط خارج با انواع کتاب ها و جزواتی سروکار داریم که به مسایلی چون رژیم غذایی، حفظ ظواهر بدن، ورزش، بدن سازی و غیره می پردازند. از نظر گیدنز، خود و بدن بیش از هر زمان دیگری با یکدیگر هماهنگ شده و بدن بیش از پیش با هویتِ شخصی فرد همنوا می شود (گیدنز، 1378: 6-305).
نتیجه گیری و بحث
مقولهی هسته: بازاندیشی و منابع فراسنتی هویت یابی در اوقات فراغت
مقولهی هسته در فرآیند کدگذاری انتخابی خلق می شود. این نوع کدگذاری فرآیند یکپارچه سازی و پالایش مقوله ها در جهت خلق نظریه است. محقق باید در داده ها غرق شود و به تعمق بپردازد تا بتواند پیوند بین مقوله ها را یافته، آنها را پالایش داده، با هم یکپارچه کرده و نهایتاً نظریه را استخراج کند. مقوله ی هسته در بردارنده ی مضمون اصلی پژوهش است و از تمامی مقولات تحقیق منتزع می شود و می تواند در چند کلمه خلاصه شود به طوری که تمامی مقوله ها و مفاهیم به دست آمده را در برگیرد (استروس و کوربین، 1998).
در بحث تداخل فراغت و هویت به طور کلی هفت مقوله بدست آمد که عبارتند از: 1- فضای مجازی در حال چیره شدن، 2- فراغت خطرساز 3- گزینش همذات پندارانه؛ رسانه ها، 4- شکل گیری ذائقه ی پاپ، 5- گزینش مکان: چانه زنی برای هویت 6- مطالعه: کسب معرفت از منابع نوین ، 7- اهمیت بدن.
پس از اتصال، ترکیب، مقایسه و یکپارچه سازی مقولات هفت گانه فوق، مقوله ی هسته ی زیر بدست آمد: بازاندیشی و منابع فراسنتی هویت یابی در اوقات فراغت. مقوله ی هسته ی بدست آمده به دو نکته ی اساسی اشاره می کند. یکی بازاندیشی و دیگری منابع فراسنتی. بدین معنی که مشارکت کنندگان در اوقات فراغت از یک سری منابعی استفاده می کنند و در بسترهای خاصی قرار می گیرند که این امر منجر به بازاندیشی آنان در هویت و خودانگارهی آنها می شود. این منابع و بسترها عبارت بودند: فضای مجازی اینترنت، چت، بازی های کامپیوتری، تلویزیون های ماهواره ای، برنامه های خاصی از رسانه های داخلی، باشگاه های بدن سازی و میادین ورزشی، موسیقی های جدید، موضوعات و منابع مطالعاتی جدید. منابع نوین فوق، بستری را خلق می کند که مشارکت کنندگان در آن به تعامل و تأمل می پردازند. قرار گرفتن افراد در بسترها و منابع فراسنتی و نوین مستلزم اتخاذ استراتژی های خاصی است. برخی از فرآیندهایی که در این بافت و بسترها در جریان است و باعث بازاندیشی می شود و به شرح زیر می باشد:
مشارکت کننده ای که وارد فضای مجازی می شود، در جهان بزرگتری به سیر و سیاحت می پردازد که محدودیت های جهان واقعی را ندارد. با محصولات فرهنگی و علمی مختلفی آشنا می شود و از آنها تأثیر می پذیرد. تعداد قابل ملاحظه ای از مشارکت کنندگان در این فضا تجربه کسب کرده و به نوعی بازاندیشی رسیده اند. برخی از آنها در سالن های مجازی گفتگو، هویت نمایی متفاوتی از خود معرفی کرده و درصدد ارائه ی هویت جدیدی بر می آمدند. چنین فضایی باعث بازاندیشی و تأمل در خود و شیوه ی زندگی مشارکت کنندگان شده است.
بازار موسیقی در سطوح مختلف جهانی و محلی به عنوان یک بستری عمل کرده که مشارکت کنندگان به شدت از آن تأثیر پذیرفته اند. تمامی مشارکت کنندگان، موسیقی مصرف می کردند و گاه مصرف نوع خاصی از موسیقی را عامل تمایز خود از دیگران می دانستند. مشارکت کنندگان تحت تأثیر تجربه ی این محصولات، ذائقه ی جدیدی پیدا کرده اند به طوری که پا به پای تحولات جهان موسیقی به پیش می روند، مصرف کننده ی عمده ی موسیقی پاپ هستند و موسیقی های سنتی و محلی جایگاه چندانی در بین آنها ندارد. بدینسان مشارکت کنندگان در این حوزه نیز دست به بازاندیشی زده اند.
فضای رسانهای ملی و جهانی یکی از بسترهای فعّال و اثرگذاری است که منجر به تحولات هویتی و شیوه زندگی مشارکت کنندگان شده است. مشارکت کنندگان با قرار گرفتن در این فضاها و گزینش مضامین خاص، با الگوهای ویژهای همذاتپنداری میکنند، از الگوهای روابط اجتماعی، مخصوصاً روابط بین دو جنس، به شدت تأثیر پذیرفته و با ارزیابی و مقایشه شیوه های زندگی فرهنگ های مختلف، به بازاندیشی در زندگی و هویت خود می پردازند. این بخش از یافته ها یعنی گزینش همذات پندارانه با مقولههای پژوهش کیول و کلایبر (2000) همخوانی زیادی دارد.
نکته ی دیگری که حکایت از بازندیشی مشارکت کنندگان دارد، این است آنهایی که مطالعات غیردرسی داشتند موضوعات و مضامین مورد مطالعه ی آنها غالباً جدید بود و منابع سنتی جایگاه مطلوبی نداشت. همچنین کار بر روی بدن، پرورش آن و اختصاص وقت قابل ملاحظه ای برای یادگیری فنون مختلف ورزشی، حکایت از اهمیت روزافزون بدن نزد مشارکت کنندگان دارد و به قول گیدنز، بدن دیگر یک پدیده ی فیزیولوژیکی صرف نیست برای این که شدیداً تحت تأثیربازاندیشی عصر تجدید قرار گرفته است (گیدنز، 1378).
مدل استخراجی نظریه ی زمینه ای
بستر ها و منابع فراسنتی |
بستر ها و منابع سنتی
|
تجربه، تفسیر و معناسازی |
مدیریتِ بازاندیشانه ی کنش/ کنش متقابل |
هویتِ بازاندیشانه |
به طور کلی یافته های پژوهش نشان دادند که اوقاف فراغت همواره نقش تعیین کننده ای در تحولات هویتی مشارکت کنندگان دارد. مفاهیم و مقولات بدست آمده فعالیت های فراغتی را به مثابه ی بافت و بستری ترسیم می کند که کنشگران در آن به تلفیق اندشیه و کنش یعنی به بازاندیشی در مورد خود، شیوه ی زندگی و به طور کلی هویت می پردازند.
شکل شماره 1- طرحواره حساس مدل هویتیابی مشارکت کنندگان از طریق فعالیتهای فراغتی
طرحواره شماره یک مدل حساس و انعطافپذیر است که فرایند هویت یابی را در خلال فعالیت های فراغتی نشان می دهد. مدل یاد شده، دو بخش عمده دارد: ساختار و فرایند. ساختار به دوبخش تقسیم می شود: بخش اول بستر ها و منابع مدرن و فراسنتی است که شامل فضاهای مجازی از قبیل اینترنت، چت رومها، بازی های کامپیوتری، فضاهای واقعی از قبیل بازارهای مدرن، کلوب های ورزشی، فن آوری های بدن سازی و همچنین فضاهای رسانه ای از قبیل تلویزیون های ماهواره ای و موسیقی های جدید می شود. بخش دوم منابع و بستر های سنتی است که شامل موسیقی های سنتی و کلاسیک، برنامه های سنتی تلویزیون، منابع و بسترهای مذهبی، تاریخ و ادبیات ملی می شود.
بخش دوم مدل، فرایند است. مشارکت کنندگان ساختار (منابع و بستر ها ) را تجربه و تفسیر می کنند و سپس راهبردهای شان را به سبکی هدایت و مدیریت می کنند که نهایتا منجر به بازاندیشی در ابعاد هویت آن ها می گردد. قضایای مطرح شده در کادر شماره یک مدل حساس پژوهش را معرفی و تشریح می کند. باتوجه بهدر حال گذار بودن جامعه ایران، انتظار می رفت که مشارکت کنندگان از نتایج و بستر های سنتی هم بهره کافی ببرند اما یافته ها (با فرض عدم تعمیم) نشان داد که آنها بیشتر از نتابع و بسترهای فراسنتی بهره می بردند و نقش این بسترها و منابع در در هویت یابی هم پررنگ تر از منابه بسترهای سنتی است. در راستای دیدگاه گیدنز (1991) و برگر و دیگران (1977) این بسترهای مدرن نه تنها منجر به باز اندیشی در سبک زندگی بلکه در خود و هویت خویشتن نیز می شود. از آن جا که این مطالعه در تلاش است تا یک نظریه زمینه ای خلق کند. بر این اساس یافته ها بایستی به شکل مجموعه ای از مفاهیم (یا قضایای ) مرتبط به هم ارائه شود و نه صرفا به شکل مجموعه ای از مقولات (استروس و کوربین، 1998: 145).
Table Box 1 Propositions and sub-propositions 1. The participants used post-traditional and modern contexts and resources more than traditional ones in their leisure times 2. Post-traditional and modern contexts and resources were more powerful in the process of identification of the participants than the traditional ones 3. Considering that post-traditional and modern contexts and resources are the main context of reflexivity, it can be anticipated that 3.1. The more the participants use post-traditional and modern contexts and resources, the more they reflect on their personal identity 3.2. The more the participants use post-traditional and modern contexts and resources, the more they reflect on their music taste 3.3. The more the participants use post-traditional and modern contexts and resources, the more they reflect on their body |
قضایای ارائه شده در کادر شماره یک چکیده ی یافته هایی است که از رابطه ی بین مقوله ها حاصل شده است. یافته ها نشان داد که اغلب مشارکت کنندگان در فضای مجازی اینترنت، چت روم ها، و بازی های کامپیوتری، سیال هستند. این فضاها به آن ها فرصت می دهد تا در هویت خود بازاندیشی کنند. برای مثال مشارکت کننده ای که ساعت ها با فرد ناشناسی به چت می پردازد و خود را با هویت جنس مخالف معرفی می کند فرصتی می یابد تا در مورد خودش به طرز متفاوتی بیندیشد. مشابه با دیدگاه روسی ( 2004) که معتقد است فضای مجازی، نوع متفاوتی از هستی و وجود را تدارک می بیند در این پژوهش وبلاگ شخصی نادر فضایی بود که وی می توانست عقاید سیاسی اش را ارائه کند و تفکراتش را با دوستانش سهیم شود. این فضا به او کمک می کند تا به بازاندیشی در مورد خودش بدون محدودیت خاصی بپردازد. این فضا شهروندانی چون نادر را به شبکه وند[33] تبدیل میکند و حوزه ی عمومی جدیدی خلق می کند (قضیه شماره 3-1)
بر اساس یافته ها هرچه مشارکت کنندگان، بیشتر از منابع و بسترهای فراسنتی بهره ببرند از موسیقی های جدید هم بیشتر استفاده می کنند و از موسیقی های سنتی و کلاسیک بیشتر فاصله می گیرند. پیامد این امر، بازاندیشی در ذائقه ی موسیقیایی آن ها ست (قضیه شماره 3-2) . فضای رسانه ای از قبیل تلویزیون ماهواره ای نیز، یکی از بسترهای مدرنی بود که بر هویت بدنی مشارکت کنندگان هم تاثیر می گذاشت. برای مثال مشارکت کننده ای که آرنولد را به عنوان مدل نقش خودش در بدن سازی انتخاب کرده بود استراتژی جدیدی اتخاذ کرده بود که منجر به هویت بدنی جدیدی برای او می شد. یافته های این پژوهش، مشابه با کار کیول و کلایبر (2000) نشان می دهد که گوش دادن به موسیقی، ورزش کردن، تماشای نمایش و فیلمهای تلویزیون بر هویت مشارکت کنندگان تاثیر می گذارد. از طرف دیگر، یافته های این تحقیق با یافته های پژوهش کمّی شاو و دیگران (1995) متفاوت است. یافته ای پژوهش آن ها نشان می دهد که مشارکت در فعالیت های فراعتی رابطه معناداری با رشد هویت ندارد. تکنولوژی های جدید ورزشی برای بدن سازی، منابعی بودند که مشارکت کنندگان برای بازساخت بدنشان از آن بهره می بردند. در اقع، آن ها تلاش می کردند تا با تغییر و دستکاری بدن شان، هویت خود را ساخته و بازسازی کنند ( قضیه شماره 3-3).
به طور کلی یافتهها، ما را به این نتیجه گیری سوق می دهد که هویت یک پدیده ی ثابت طی یک دوره سنی خاص نیست. جهانی شدن و نوسازی سبک زندگی ، تفکر و رفتار را تغییر داده است. ما به تدریج از برداشت اریکسونیِ (1968) هویت فاصله می گیریم و به فرمول بندی تیرنی (1993) از هویت نزدیک می شویم. همچنان که گیدنز (1991) معتقد است در عصر جهانی شدن، خود و جهانی شدن ، دو قطب دیالکتیکی محلی و جهانی هستند. فضاها و بسترهای پهن دامنه و روابط جهانی، سپهر جدیدی خلق می کند که تجربیات هویت محوری برای مشارکت کنندگان می آفریند. آن ها برای تغییر دنیای شان، مصرف و معناسازی در بسترهای جهانی انعطافپذیرند و شروع به ساخت خویشتن (ویلیز، 1990: 8) میکنند. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که تئوری های پویا و انعطافپذیر هویتی از قبیل گیدنز (1991) و برگر و دیگران ( 1977) تبیین بهتری از فرایند هویت در عصر جهانی شدن ارئه می کنند.