نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار، گروه جامعه شناسی، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران (نویسنده مسئول)

2 کارشناس‌ارشد، جامعه شناسی، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران

چکیده

      بی­تفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی، مانعی بر سر راه مشارکت سیاسی و اجتماعی به­شمار می­آید. پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان بی­تفاوتی اجتماعی جوانان، در چارچوب چشم­انداز وفاق اجتماعی و بر مبنای دستگاه نظری رابرت مرتن انجام شده است. روش تحقیق، پیمایش و ابزار گردآوری داده­­ها، پرسشنامه می­باشد. جامعه آماری تحقیق، جوانان(19 تا 30 ساله) شهر بوکان می­باشد. نمونۀ آماری با استفاده از روش نمونه­گیری خوشه­ای چند مرحله­ای و تصادفی مطبق گردآوری گردیده است و حجم نمونۀ مورد مطالعه 400 نفر می­باشد. روش اصلی در تحلیل داده­ها، رگرسیون چند متغیره است. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان می­دهد که متغیرهای گسست ارزشی(263/0)، گسست هنجاری(356/0)  و پایگاه اقتصادی- اجتماعی(170/0-) بر بی­تفاوتی اجتماعی تأثیرگذارند. متغیر گسست هنجاری بیش­ترین اثرگذاری را بر بی­تفاوتی اجتماعی دارد. به این ترتیب، رگرسیون خطی فوق به میزان 2/58 درصد واریانس بی­تفاوتی اجتماعی را تبیین می­کند و 8/41 درصد به عوامل دیگر بستگی دارد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Social Apathy of the Youth and the Cultural-Social Rupture (A Survey on Youth in Bookan City)

نویسندگان [English]

  • Omid Ghaderzade 1
  • Mahdi Radman 2

1 Ph.D., Associate Professor of Sociology Department, University of Kurdistan, Kurdistan, Iran

2 Master Degree in Sociology, University of Kurdistan, Kurdistan, Iran

چکیده [English]

Social apathy, as a social problem, presents a barrier to political and social participation. Hence, it becomes increasingly important to closely investigate the indifference among young people as one of the most influential groups in the social and political dynamism in the Iranian society. The current research is to study the extent and the dimensions of social apathy among the youth, from the perspective of social consensus, within the framework of Robert Merton's theoretical system. The study comprises a survey on 400 young people aged between 19-30 whom were interviewed. The findings showed that social apathy is low in 41% of the young people, moderate in 30% and high in 29%. Among the various dimensions of social apathy, objective indifference is rated higher than subjective social apathy. The multivariate regression analysis showed that the social apathy of the youth is directly related to the severity of the relationship with such variables as normative rupture, value rupture, and socio-economic status. The aforementioned variables account for 58.2% of social variation among the youth. Finally, the implications of the findings and the results of the research as pertinent to social and cultural policy-making have been discussed.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Keywords: Youth
  • Social Apathy
  • Value and Normative Rupture
  • Objective Apathy and Subjective Apathy

بی­تفاوتی اجتماعیجوانان و گسست اجتماعی- فرهنگی(مطالعه­ پیمایشی جوانان شهر بوکان)

 امید قادرزاده[1]

مهدی رادمان[2]

 

 

تاریخ دریافت مقاله: 18/11/1396

                                                                                 تاریخ پذیرش مقاله:12/12/1396

 

 

مقدمه

   بی­تفاوتی اجتماعی، نوعی عارضه اجتماعی شناخته می­شود؛ همان­گونه­که در نقطه مقابل آن، هر­گونه اعتنای اجتماعی و نوع­دوستی در حیات فردی و اجتماعی، نشانه­ پویایی و سلامت اجتماعی است.         بی­تفاوتی اجتماعی در بیشتر جوامع به مثابه یک مسئله اجتماعی شناخته شده و از دیر باز مود توجه اندیشمندان و نخبگان سیاسی بوده است (نادری و همکاران، 1388: 23؛ بنی­فاطمه و رسولی، 1390: 2). در جامعه­شناسی، بی­تفاوتی به حالت بریدگی و انفصال از نظام اجتماعی در ابعاد مختلف اشاره دارد؛ ممکن است ایـن انفصال از فرهنگ عامه، ارزش­های بنیادین، هنجارهای شغلی، حاکمیت سیاسی و یا عموم افراد یک جامعه باشد(براندن، 1373: 68، به نقل از عباسی  قادری، 1384: 3) در میان انواع و ابعاد بی­تفاوتی، بی­تفاوتی اجتماعی نمود بیشتری دارد. "در بی­تفاوتی اجتماعی، به رابطه­ دوجانبه­ میان فرد و جامعه توجه می­شود و بریدگی از هنجارهای فرهنگی و انفصال یا جدایی از دیگر مردمان مدنظر است". (محسنی تبریزی و صداقتی فرد، 1390: 12)

    اگر مشارکت وسیع شهروندان در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی را شرط مهم توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بدانیم، پس عدم مشارکت شهروندان و شیوع بی­تفاوتی را می­توان یک عامل اثرگذار در توسعه نیافتگی قلمداد کرد. انسان به عنوان موجود مدنی، برای رفع نیازمندی­های زیستی، روانی و اجتماعی خود نیازمند توجه، تعاون، همکاری و مشارکت با هم­نوعان خود در اجتماع است. میزان تشریک مساعی و همیاری­های انسان دوستانه می­تواند در یک طیف وسیعی از یک نگاه مهربانانه، دلجویی مسالمت­آمیز، کمک­ها و پشتوانه­های مالی تا از خود گذشتگی قرار گیرد. اجتماعی بودن انسان و لزوم تعاون و همکاری در قالب شکل­گیری تقسیم­کار اجتماعی برای رفع نیازمندی­های اولیه سبب شده است تا  بی­تفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. در واقع، بی­تفاوتی اجتماعی به عنوان نقطه مقابل پدیده مشارکت یک وضعیت نامتعارف اجتماعی محسوب می­گردد. براین اساس، بی­تفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی، حاصل ناهمخوانی و ناهماهنگی میان امرذهنی[3] و امرعینی[4] در یک محدوده زمانی و مکانی است؛ به این معنا که بی­تفاوتی اجتماعی از منظر بسیاری از اندیشمندان، به عنوان یک واقعیت اجتماعی ناهماهنگ با بایدهای مورد انتظار و پذیرش اجتماعی محسوب می­شود.

در جامعه در حال گذار ایران به علت شرایطی چون ورود و حضور عناصری خاص از نهادها و صورت­های اجتماعی مدرن مثل آموزش و پرورش، ارتباطات و ارزش­های مدرن و از طرف دیگر، حضور قدرتمند و فعال عناصری از سنت چون: روابط خویشاوندی، اجتماع محلی، خاص­گرایی و... شاهد حالتی دوگانه و ناهماهنگی­هایی بین اهداف ارزشی و وسایل هنجاری می­باشیم. در اثر ناهماهنگی اجزای ساختاری تشکیل­دهنده­ جامعه، کنش­ها و الگوهای تطابقی افراد حالتی نامعین و نامشخص به خود گرفته است. در این میان، تبعات و پیامدهای ناهماهنگی ساختاری در  نزد جوانان به دلیل اقتضائات دوره جوانی نمود بیش­تری دارد و آمارها و شواهد تجربی در مورد مصرف روان­گردن­ها و موادمخدر، سطح پایین عضویت مدنی و         بی­رغبتی به مشارکت اجتماعی و سیاسی(عبدالهی و میرزایی، 1388: 102)، بر وجوه مسئله­زای ناهماهنگی ساختاری  و گسست جوانان از نظام ارزشی و هنجاری  جامعه دلالت دارد.

 شواهد تجربی گویای کاستی در کنش­های فعالانه شهروندان، انفعال در برابر رویدادهای اجتماعی پیرامون، نظاره­گری و ثبت آن­ها در دنیای دیجیتال و مشارکت­های مجازی بدون کنش اجتماعی، شیوع بی­توجهی در میان گروه­هایی از افراد جامعه نسبت به برخی از کنش­های نوع­دوستانه و مسائل اجتماعی- نظیر نابرابری، گران­فروشی و فساد اداری- و منافع آیندگان (مسعودنیا،1380؛ کلانتری و همکاران، 1386؛ محسنی تبریزی و صداقتی فرد،1390) است. بر مبنای این مطالعات، پدیده­ بی­تفاوتی اجتماعی در میان جوانان نمود     بیش­تری دارد (محسنی تبریزی، 1381؛ عبداللهی و میرزایی، 1388: 88).

       مهمترین سرمایه­ هر جامعه، نیروی انسانی آن است و در این میان، نیروی جوان یکی از سرمایه­های بسیار مهم تلقی می­شود که می­تواند مسیرهای ارتقا و پیشرفت یک کشور را به­سرعت طی کند. اگر زمینه­ها و بسترهای لازم برای پویایی، شادابی و خلاقیت این قشر مهم فراهم نشود و پیوندهای لازم بین آن­ها و اجتماع برقرار نشود، آن­ها در معرض  بی­تفاوتی اجتماعی قرار می­گیرند(توفیقیان­فر و حسینی، 1391: 45). تجزیه و تحلیل شرایط موجود، نشـان­دهنده­ ناهمسازی­ها، ازهم­پاشیدگی­ها و جدایی­هایی است که به دلایل مختلف در چند دهه­ اخیر رشد یافته­اند. مطالعات پیشین و نتایج پژوهش­های اخیر بیانگر آن است که میزان تعهد اجتماعی کنشگران در سطح پایینی است. بسیاری از جوانان برای پاداش­های فرهنگی جامعه ارزش لازم قائل نیستند و به­راحتی از دیگر فرهنگ­ها الگو می­گیرند. این موارد همه نمایان­گر ظهور نوع خاصی از بی­تفاوتی است؛ بی­تفاوتی­هایی که ناظر بر جدایی فرد از نظام اجتماعی است(بنی­فاطمه و رسولی، 1390: 2).

    شهرستان بوکان با داشتن بیش از 250 هزار نفر جمعیت، از شهرهای پرجمعیت استان آذربایجان غربی و شهرهای کردنشین ایران و همچنین دارای رتبه­ سوم مهاجرپذیری در ایران می­باشد. بعد از ارومیه، رتبه­ دوم میزان سواد را به خود اختصاص داده است. طبق آمار رسمی سرشماری سال1395، قریب به 41 هزار نفر از این جمعیت 250 هزار نفری در سنین 19 تا 30 سال  قرار دارند. بدون شک، یکی از مهمترین شاخص­ها در بهبود رشد و شتاب توسعه در هر شهر یا جامعه­ای، مشارکت نیروی جوان در آن مکان می­باشد. با وجود رشد فزاینده­ جمعیت شهری و مهاجرت پذیری این شهرستان، جوانان از بیکاری رنج می­برند. آمار بیکاری در شهرستان بوکان 21 درصد- 9 درصد بیشتر از میانگین استان آذربایجان غربی- است. درصد بیکاری در بین جوانان و فارغ التحصیلان دانشگاهی بسیار زیاد است. این مسئله نشان از وجود دشواری­هایی بر سر راه تبدیل سرمایه­ فرهنگی جوانان (تحصیلات دانشگاهی) به سرمایه اقتصادی و اجتماعی و مشارکت سیاسی دارد که از تبعات آن می­توان به آسیب­پذیری روانی و اجتماعی جوانان، ضعف احساس تعلق ملی(حسینی و جلائی پور، 1391؛ 299)، روی آوردن به مواد اعتیاد آور و صنعتی، از هم گسیختگی خانواده­ها، بالارفتن نرخ طلاق و بالارفتن سن ازدواج(زاهدی و خضرنژاد،1392) در میدان مورد مطالعه اشاره نمود. این مسئله مؤید وجود موانعی بر سر راه بهره­مندی جوانان از وسایل نهادی و مجاری ساختاری در ابعاد مختلف می باشد. مطالعه­ زاهدی و خضرنژاد(1392) در مورد نوسازی و  فرایند تحول ارزش­ها در حوزه خانواده در شهر بوکان نشان­گر آن است که ارزش­های سنتی به­ویژه در حوزه خانواده و اجتماع  هنوز تا اندازه زیادی به قوت خود باقی هستند. هر چند ارزش­های مدرن نیز آرام آرام و به تدریج در حال شکل­گیری است، اما بافت سنتی میدان مورد مطالعه، زمینه را برای تغییرات محیطی و ارزشی جوانان مهیا نمی­نماید. بنابراین، ارزش­ها و هنجارهای  سنتی با انتظارات جوانان و اقتضائات محیطی فاصله دارد و همین مسئله زمینه­ساز انزوای اجتماعی جوانان و فاصله گرفتن آنان از جامعه شده است.

در مورد اهمیت و ضرورت پرداختن به مسئله­ بی­تفاوتی اجتماعی در میان جوانان باید گفت که بی­تفاوتی اجتماعی،  انفصال و گسست ذهنی و کنشی جوانان را از جامعه در پی خواهد داشت و مانعی بر سر راه مشارکت اجتماعی و سیاسی خواهد بود و با فعال نمودن شکاف­های اجتماعی، شکنندگی مناسبات اجتماعی، چندپارگی اجتماعی و از هم­گسیختگی اجتماعی را در پی خواهد داشت- علاوه بر آن که  ظرفیت و توان اثرگذاری نسل جوان تقلیل خواهد رفت و با رواج ناامیدی، آسیب­پذیری نسل جوان و گرفتار آمدن در دام مخاطرات اجتماعی نظیر اعتیاد، مصرف روان­گردان­ها و ... بیش­تر خواهد بود. نکته قابل توجه در پژوهش حاضر، فرموله کردن بی­تفاوتی اجتماعی به میانجی ناهماهنگی­های ساختاری(به مثابه نشانه و پیامد گسست ارزشی و هنجاری) است که گزاره­های مشاهده­ای می­تواند محکی برای داوری در باب میزان اعتبار تجربی دستگاه مفهومی مرتن  باشد.

     با اذعان به اهمیت جوانان به عنوان یکی از گروه­های اثرگذار در پویش­های اجتماعی و سیاسی، مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که تا چه اندازه جوانان شهر بوکان نسبت به موضوعات و مسائل فرهنگی و اجتماعی بی­تفاوت هستند؟ تا چه اندازه از امورات مدنی و اجتماعی جامعه کناره گرفته­اند؟ جوانان تا چه اندازه از ارزش­ها و اهداف فرهنگی و هنجارهای نظام اجتماعی فاصله گرفته­اند و متغیر گسست ارزشی و هنجاری تا چه اندازه قادر به تبیین بی­تفاوتی اجتماعی جوانان است؟

پیشینه پژوهش

    در زمینه­ بی­تفاوتی اجتماعی مطالعات قابل توجهی به انجام رسیده است که مؤید مسئله­مند بودن و ضرورت عملی پرداختن به آن در جامعه و در نزد گروه­های مختلف اجتماعی است. نتایج پیمایش کلانتری و همکاران (1386) با عنوان "بررسی بی­تفاوتی و نوع­دوستی در جامعه شهری ایران و عوامل مؤثر بر آن" نشان­گر آن است  که در مواجهه با حالت­های اضطراری، 3/75 درصد از شهروندان، نوع­دوست و 7/24 درصد بی­تفاوت هستند. نادری و همکاران (1388) در  پیمایشِ "الگوی ساختاری رابطه بین بیگانگی و  بی­تفاوتی اجتماعی" نشان داده اند که رابطه معنی­داری بین بیگانگی اجتماعی با بی­تفاوتی اجتماعی دانشجویان تهرانی وجود دارد. نتایج پژوهش پیمایشی  محسنی تبریزی و همکاران(1390) مؤید آن است  که متغیرهای قومیت، شغل، تحصیلات، بی­هنجاری (آنومی)، اعتماد اجتماعی، اثربخشی اجتماعی، رضایت اجتماعی، محرومیت نسبی، فردگرایی، تحلیل هزینه- پاداش و التزام مدنی با بی­تفاوتی اجتماعی رابطه معنی­داری دارند. بر مبنای پژوهش مجیدی(1391) متغیرهای اثربخشی، اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی با میزان بی­تفاوتی اجتماعی دانشجویان رابطه معکوس دارند.

        نتایج پژوهش مک دیل و ریدلی (1992) مؤید آن است که آن ­دسته از افرادی که پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین­تری دارند، گرایش کمتری به انواع درگیری مشارکت­جویانه در جامعه داشته­اند. پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین به احساس عدم اثرگذاری و بیگانگی و در نهایت بی­تفاوتی منجر می­شود. بر مبنای پژوهش پیمایشیِ هربرت گنس[5] (1992)  احساس ناتوانی، بیگانگی اجتماعی، نارضایتی از نظام اجتماعی و ضعف تعلق اجتماعی رابطه­ معناداری با بی­تفاوتی اجتماعی دارد. نتایج مطالعه­ کیفی سرفراز و احمد[6] (2012) نیز نشانگر آن است که دانشجویان بی­تفاوت، نگاه بدبینانه­ای نسبت به سیاست داشته اند و احساس درماندگی آموخته­  شده در آن­ها نمود بیش­تری یافته است.

    مطالعات تجربی موجود نشان از اهمیت نظری و کاربردی بی­تفاوتی اجتماعی دارد؛ با وجود اهمیت موضوع، مطالعات چندانی در مورد مفهوم­سازی بی­تفاوتی اجتماعی صورت نگرفته است و بیشتر مطالعات موجود معطوف به بُعد سیاسی بی­تفاوتی بوده است. از وجوه افتراق پژوهش حاضر، تمرکز بر بی­تفاوتی اجتماعی در ابعاد ذهنی و عینی بوده است. علاوه بر این، در مطالعه­ حاضر، بی­تفاوتی اجتماعی در چارچوب دستگاه مفهومی مرتن و با تأکید بر متغیرهای گسست ارزشی و هنجاری مفهوم­سازی شده ­است- علاوه بر این ­که در زمینه میدان مورد مطالعه با مختصات قومی و فرهنگی آن مطالعه­ای صورت نگرفته است.

مبانی نظری پژوهش

 با تأسی از تقسیم بندی کاف و همکاران(26:1388) پژوهش حاضر در چارچوب گونه­ وفاق ِرویکرد ساختارگرایی به بررسی بی­تفاوتی اجتماعی می­پردازد. این رویکرد بر این پیش فرض استوار است که کنش­های ما را تا اندازه بسیار زیادی محیط اجتماعی­ سازمان می­دهد. بر مبنای چشم انداز وفاق، ارزش­ها و هنجارهای مشترک برای جامعه، ماهیت بنیادین دارد و بر نظم اجتماعی مبتنی بر توافق­های صنفی تأکید می­ورزند. بر این اساس، وفاق بر سر ارزش­های اساسی، مشخصه­ اصلی است که به انسجام در جامعه و نظم آن می­انجامد و یک جامعه را می­توان هم­چون نظامی یکپارچه، متشکل از بخش­های بهم وابسته دانست. اعضای جامعه بایستی در چارچوب انتظارات فرهنگی، یعنی هنجارها و نقش­هایی قرار گیرند که جامعه برای بقایش بدان نیاز دارد. بر مبنای این رویکرد، بی­تفاوتی و انفعال به عنوان یک آسیب و مسئله اجتماعی تلقی می شوند. ازجمله صاحبنظران اصلی رویکرد وفاق می­توان به دورکیم، پارسونز، مرتن، و ملوین سیمن[7] اشاره کرد.

 موضوع پیوندها و تعلقات اجتماعی و تغییر و تحول آن در آثار اغلب صاحبنظران و جامعه شناسان کلاسیک و معاصر، به طور مستقیم و غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفته است. در جامعه شناسی دورکیم، پیوندها و مناسبات اجتماعی رسته­هایی قلمداد می­شود که بر بنیان آن جامعه ساخته و همبسته              می­گردند (دورکیم، 1384: 233-228).

     دورکیم در کتاب "تقسیم کار اجتماعی"، بر اهمیت اخلاق اجتماعی یا مدنی برای دور ماندن جامعه از بی­هنجاری تأکید داشت. دغدغه­ اساسی وی، دست یافتن به همبستگی و نظم جدیدی بود که با توجه به شرایط صنعتی عصر مدرن راهگشا باشد. به زعم دورکیم، بر خلاف همبستگی مکانیکی که مختص جوامع ماقبل مدرن است، روابط جدید در جامعه مدرن  از جنسی دیگر است و "تنها خود جامعه از طریق سازوکارهای انجمنی یعنی گروه­بندی­های اجتماعی جدید می­تواند از پراکنده شدن گرد و غباری  از افراد سازمان نیافته جلوگیری کند و همه را با هم نگه دارد... ازگروه گرمایی بر می­خیزد که دل­ها را گرم        می­کند... دریچه دل را بر روی مهر و علاقه می­گشاید و یخ خودخواهی را آب می­کند". (همان، 30)

     دورکیم، با رویکرد انتقادی به جهان مدرن به دلیل وضعیت آنومیک و فردگرایی دنیای صنعتی، فردگرایی افراطی و بی­تفاوتی را شاخصی برای عدم انسجام اجتماعی جامعه مدرن می­دانست. وی امیدوارانه بر تقسیم کار اجتماعیِ سازمان­های شغلی وحرفه­ای جهت انسجام مجدد اجتماعی و روح    جمع­گرایانه تکیه کرده بود. دورکیم با تفکیک فردگرایی افراطی منتج از گسیختگی پیوند میان فرد و اجتماع بر فردگرایی ناشی از تقسیم کار بر مذموم و شرّ بودن فردگرایی افراطی در جامعه تأکید می­کرد(دورکیم، 1384: 411). دورکیم علاوه بر عوامل ساختاری، بر لزوم کنترل و الزام­های درونی از طریق بسط نظام­های اعتقادی و دینی در جامعه نیز تأکید داشت. التزام به هنجارهای دینی و انجام مناسک مذهبی در افزایش مسئولیت­پذیری اجتماعی کنشگران تأثیر اساسی دارد (جلایی­پور و محمدی، 1387: 48).

      پارسونز، در چارچوب مدل سیبرنتیک به رابطه­ دیالکتیکی خرده نظام­های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی  و همچنین به  ایفای نقش و مسئولیت­پذیری کنشگران در موقعیت­های افراد در درون خرده نظام­ها تأکید می­کند (کرایب، 1389: 54-53). به اعتقاد پارسونز، ارزش­های اجتماعی، از خارج بر افراد تحمیل نمی­شود، بلکه درمناسبات متقابل با جامعه ایجاد می­گردد. در واقع، این ارزش­ها هستند که در عمل، شرایط ساختی کنش اجتماعی را تشکیل می­دهند. با این­همه، تجربیات نشان می­دهد ارزش­ها فوق­العاده متنوع هستند، لیکن پارسونز آن­ها را در  قالب متغیرهای الگویی که الگوهای تحلیلی به ­شمار می­آیند  دسته­بندی می­کند (توسلی، 1388: 243). متغیرهای الگویی دو شیوه­ متفاوت جهت­گرایی ارزشی در نقشی است که از فرد انتظار می­رود در هر نظام اجتماعی ایفا کند و  بر الگوهای ارزشی متفاوت حاکم بر رفتار فرد در ارتباط با دیگران دلالت دارد(ازکیا، 1379: 95). یکی از این انوع متغیرهای الگویی، انفعال­گرایی در مقابل فعال­گرایی است. انفعال­گرایی  به پذیرش وضع موجود و کاهش قدرت اراده و به دنبال آن عدم تمایل به تغییر و مشارکت می­انجامد. در مقابل، فعال­گرایی باعث ایجاد اعتماد­ به ­نفس و انگیزه برای تغییر وضع موجود می­شود که این انگیزه مشارکت را می­طلبد(موسوی، 1391: 160). از دیگر متغیرهای الگویی، عام­گرایی به عنوان یکی از عناصر ساختی نظام کنش است که در فرایند انتخاب­های دوتایی موجب دوری از خاص­گرایی و توجه به منافع جمعی و ارزش­های نوع­دوستی و در نهایت، مسئولیت­های اجتماعی خواهد شد (استونز، 1388: 157).

     رابرت مرتن، با بینش جامعه­شناختی نظم و کارکردگرایی، جامعه را نظامی در نظر می­گیرد که مشتمل بر مجموعه­ای از عناصر ساختاری چون فرهنگ و ساختارهای اجتماعی است که در تعامل و هماهنگی با یکدیگر و با محیط و با ایفای کارکردهای مربوط به خود امکان تطابق نظام اجتماعی و سازگاری افراد را با محیط خویش فراهم  می­سازند(عبداللهی،1381: 138-137).

   از نظر مرتن و دورکیم، فرهنگ پدیده­ای جمعی است که بر مردم از خارج تحمیل می­شود، اما در    عین­حال به­وسیله­ آن­ها هم نگهداری و منتقل می­گردد. از نظر مرتن، "ساختار فرهنگی، مجموعه­ سازمان­یافته­ای از ارزش­های رهنمودی حاکم بر رفتار عموم اعضای یک جامعه یا گروه مشخص است". او در تحلیل کارکردی، کارکرد ساختار فرهنگی را تولید نظام­های ارزشی، یعنی، خوب­ها و بدها می­داند. هم­چنین معتقد است این ساختار فرهنگی است که اهداف مشروع را در یک جامعه معین می­کند و افراد به دلیل ناتوانی این ساختار فرهنگی در تعیین اهداف مشروع در جامعه، منحرف می­شوند. مرتن، بین ارزش­های اصلی یا اهداف فرهنگی، از یک­سو و هنجارهای نهادی از سوی دیگر، تمایز قائل است- هنجارها، اشکال مفصل­تری هستند که در آن­ها ارزش­های اصلی به مورد اجرا در می­آید تا بر رفتار اجتماعی تأثیر بگذارند(گروثرز، 1378: 121).

          به نظر مرتن، هدف­ها کمابیش همبسته­اند و نیز به طور کلی در یک سلسله­مراتب ارزشی دسته­بندی می­شوند. اهداف متداول که میزان حساسیت و اهمیت آن­ها متفاوت است، دربردارنده­ چارچوب مرجع آرمانی هستند؛ یعنی اموری هستند که "ارزش تلاش کردن" را دارند. این اهداف  اگرچه با سائقه­­های زیست­شناختی ارتباط دارند، اما به وسیله آن­ها تعیین نمی­شوند. عنصردوم، ساختارهای اجتماعی است که شیوه­های پذیرفتنی رسیدن به این هدف را تعیین، تنظیم و نظارت می­کند. هر گروهی ناگزیر است اهداف فرهنگی خود را با مقرراتی منطبق کند که ریشه در نظام رسوم اخلاقی یا نهادها دارد و این مقررات بیانگر راه و روش­های مجاز حرکت به سوی این هدف­هاست. هنجارهای نظم­دهنده ضررورتاً با هنجارهای فنی و کارآمد یکی نیستند، بلکه مربوط به احساس­های ارزشی نهفته در آن است(مرتن، 1376: 432).

در طرح مفهومی مرتن، کنشگر از نظر اجتماعی تنها تا اندازه­ای مجبور است و تصور براین است که در درون محدودیت­های تحمیلی ساختاری از فضایی برای مانور نیز برخوردار است. فرد با ایستادن در مرکز مجموعه پایگاه­های اغلب گوناگون، بین مسیرهای مختلف و پیچیدگی­های ساختار اجتماعی همزیستی     به­وجود می­آورد. انگیزه­ها و فشارهایی که فرد را متاثر می­سازند، به­نوبه­ خود،  به طور ساختاری و از طریق مجاری ساختار اجتماعی به فرد منتقل می­شوند.

       مرتن، ضمن ایجاد تمایز بین اختلال سازمانی و آنومی، اولی را موقت و دومی را پدیده­ای قاعد­ه­مند و دارای کژکارکرد می­داند که به الگوهای رفتار ناهمنوایانه منجر می­شود. او تحت تاثیر دوکیم، آنومی را در دو سطح کلان یعنی ناهماهنگی و گسست بین فرهنگ و ساختارهای اجتماعی و سطح خُرد، یعنی گسستن افراد از ارزش­ها و اهداف فرهنگی یا هنجارها و وسایل نهادینه نیل به آن­ها مطرح می­کند. نظریه­ کنش­ورزی بی­هنجاری یا فشار ساختاری[8]مرتن (1983) در تبیین بی­تفاوتی اجتماعی بیان می­دارد که اشکال مختلف نظام گسیختگی جامعه ناشی از عدم کارکرد صحیح نقش­ها و پایگاه­های اجتماعی است که سبب می­گردد افراد قادر به کشف اهداف خود و اهداف جامعه نباشند. مرتن، بی­تفاوتی را حاصل وضعیتی می­داند که در آن افراد اهداف مورد قبول جامعه و وسایل نیل به آن­ها را نمی­پذیرند در این حالت، فرد با موقعیتی متناقض روبرو می­شود که طی آن از یک­سو، فرد از نظر اخلاقی خود را مجبور به عدم استفاده از ابزار غیرقانونی می­بیند و چون راه دیگری را متصور نمی­بیند، احساس ناکامی، سرخوردگی و سپس شکست می­شود و در نهایت با بهره­گیری از ساز و کار گریز، خود را با انزواگرایی و بی­تفاوتی نمایانگر می­سازد (مرتن، 1968: 41-40).

      یکی از عناصری که پیوند عمیقی با بی­تفاوتی اجتماعی دارد، بیگانگی اجتماعی است. ملوین سیمن[9]، ضمن ارائه تعریفی از مفهوم بیگانگی، ابعاد پنج­گانه­ آن از هم تفکیک نموده است: احساس بی­قدرتی[10] ؛ احساس بی­معنایی [11]؛ احساس بی­هنجاری[12]؛ احساس انزوای اجتماعی[13] و احساس تنفر[14] (یزدان پناه، 1386: 112).احساس انزوای اجتماعی، واقعیتی فکری است که در آن فرد عدم تعلق و وابستگی و انفصال تامه­ای را با ارزش­های مرسوم جامعه احساس می­کند. در این حالت، فرد اعتقاد و باور نازلی نسبت به سازوکار ارزش­گذاری و نظام پاداش اجتماعی دارد و خود را با هر آن­چه که از نظر جامعه معتبر و ارزشمند است، هم­عقیده و هم­سو نمی­بیند. احساس انزوای اجتماعی به معنای قابلیت سازگاری فرد با زمینه اجتماعی خویش نیست؛ بلکه مبین انفکاک فکری فرد از استانداردهای فرهنگی است(سیمن، 1959: 786-89 به نقل از محسنی تبریزی، 1381: 96).

   استرلین، تبیینی اقتصادی و جمعیت شناختی از بی­تفاوتی ارائه کرده است. استرلین استدلال می­کند که اعضای گروه­های سنی بالاتر، از نظر اقتصادی رنج می­برند و همین آن­ها را نسبت به امور اجتماعی و سیاسی سرخورده و بی­تفاوت می­سازد. لذا وی معتقد است که تمایلات و روندها در ارتباط با بی­تفاوتی اجتماعی، تا اندازه­ای تابعی از تغییرپذیری نسلی در زمینه­ بهزیستی و رفاه اقتصادی است. افراد طی فرایند اجتماعی شدن به دلیل ناتوانی و ناکامی در رقابت­ها و دست­یابی به آرزوهای اقتصادی، دچار سرخوردگی در امورات اقتصادی و اجتماعی از جمله بی­تفاوتی می­شوند (مسعودنیا، 1380: 16).

چارچوب نظری پژوهش

      با نظر به چشم­انداز وفاق اجتماعی و به تأسی از دستگاه نظری رابرت مرتن، بی­تفاوتی جوانان، متاثر از "گسست بین فرهنگ و ساختارهای اجتماعی" در سطح کلان است که در سطح فردی به صورت  "گسستن افراد از ارزش­ها و اهداف فرهنگی  و هنجارهای اجتماعی" نمود پیدا می­کند. با نظر به شواهد میدانی، این رویکرد قادر به شناخت و تبیین بی­تفاوتی در وضعیت­های در حال گذار می­باشد و از این لحاظ مناسبت تجربی با  مختصات جوانان در میدان مورد مطالعه دارد. به زعم مرتن، جوانانی که از متن جامعه به حاشیه رانده می­شوند، دانـشجویانی که از اهـداف آموزشی و راه­های رسیدن به آن صرف­نظر کرده و ترک تحصیل می­نمایند، از مصادیق چنین وضعیتی(بی­تفاوتی) به شمار می­آیند(مرتن، 1376: 220).

     با نظر به بافت سنتی میدان مورد مطالعه که با حضور همزمان مظاهر در حال گسترش زندگی مدرن و نشانگان سنت، فرهنگ و هویت قومی همراه است و با تغییراتی که به میانجی بالارفتن سطح تحصیلات، بهره­مندی از مجاری نوین ارتباطی و اطلاعاتی در جهت­گیری­های ذهنی و کرداری جوانان حادث گشته است، نوعی شکاف فرهنگی و به تبع آن شکاف نسلی در جامعه پدیدار گشته است. همین فاصله، جوانان را با ابهام در زندگی فردی و اجتماعی مواجه ساخته  و جدا افتادگی آنان را از جامعه در پی داشته است. علاوه بر این، از منظر مرتن و در چارچوب چشم­انداز وفاق اجتماعی، الگوی کنشی بر حسب موقعیت افراد در نظام قشربندی جامعه تفاوت پیدا می­کند که در پژوهش حاضر در قالب متغیر  پایگاه اقتصادی- اجتماعی مورد بررسی قرار می­گیرد. در دیدگاه مرتن، پایگاه اقتصادی- اجتماعی، حامل عناصر ساختاری است و جایگاه فرد را  در سلسله مراتب اجتماعی مشخص می­کند و نظام ارزشی در قالب انتظارات و تکالیف نقشی در پایگاه اقتصادی- اجتماعی تبلور پیدا می­کند.

در شکل1 ارتباط متغیرهای یاد شده آمده است:

 

 

 
   

 

 

 

 

 

 

 

شکل1: مدل نظری تحقیق

فرضیه­های پژوهش

  • بین میزان گسست ارزشی جوانان و میزان بی­تفاوتی اجتماعی رابطه­ معناداری  وجود دارد؛ هرچه گسست ارزشی در جوانان بیش­تر باشد، میزان بی­تفاوتی اجتماعی جوانان بیش­تر است.
  • بین میزان گسست هنجاری جوانان و میزان بی­تفاوتی اجتماعی رابطه­ معناداری  وجود دارد؛ هرچه گسست هنجاری در جوانان بیش­تر باشد، میزان بی­تفاوتی اجتماعی جوانان بیش­تر است.
  • بین پایگاه اقتصادی- اجتماعی جوانان  و میزان بی­تفاوتی اجتماعی رابطه­ معناداری  وجود دارد؛ جوانانی که  از پایگاه اقتصادی- اجتماعی  بالایی برخوردارند، میزان بی­تفاوتی اجتماعی کم­تر است.

روش­شناسی پژوهش

تعاریف نظری و عملیاتی­سازی متغیرها

بی­تفاوتی اجتماعی

 نوعی ناهمنوایی اجتماعی است؛ وضعیتی  که در آن افراد، اهداف مورد قبول جامعه و وسایل نیل به آن­ها را نمی­پذیرند. در این حالت، فرد با موقعیتی متناقض روبرو می­شود که طی آن از یک ­سو، از نظر اخلاقی خود را مجبور به عدم استفاده از ابزار غیرقانونی می­بیند و چون راه دیگری را متصور نمی­بیند، احساس ناکامی، سرخوردگی و سپس شکست می­کند و در نهایت با بهره­گیری از ساز و کار گریز، خود را با انزواگرایی و بی­تفاوتی نمایانگر می­سازد (مرتن، 1968: 41-40). بی­تفاوتی، حالتی است که فرد به طور آگاهانه نسبت به مسائل محیطی، انسانی و هیجانیِ حیات اجتماعی خود، دچار بی­علاقگی و بی­اعتنایی می­گردد. در این پژوهش به تأسی از مطالعات تجربی (نوابخش و میرزاپوری، 1394؛ قاضی زاده، 1394؛ مسعودنیا، 1380؛ عبداللهی،1383 و تبریزی و صداقتی­فرد،1390) بی­تفاوتی اجتماعی در ابعاد  ذهنی(شناختی) و عینی(کنشی) عملیاتی و در سطح ترتیبی سنجش شده است:

الف) بُعد ذهنی(شناختی): ناظر بر عدم لحاظ کردن دیگران و اجتماع  در پنداشت، فهم و احساس فرد است. این بُعد در قالب 19 گویه (بی­اعتنایی نسبت به خانواده و آشنایان، سرنوشت و آینده­ جامعه، ­مسائل و مشکلات جامعه، نداشتن حس دلسوزی در برابر گرفتاری و مصیبت دیگران، احساس پوچی، بی­تفاوتی در برابر محیط زیست، عدم تمایل به شرکت در جلسات و مباحث سیاسی و...) در سطح ترتیبی اندازه گیری شده است.

ب) بُعد کنشی(عینی): اجتناب و دوری­گزینی فرد از اعمال و کنش­های مشارکتی مبتنی بر اعمال         نوع­دوستانه در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی  است؛ افراد در این وضعیت از مجموعه­ فعالیت­ها و کنش­های مرتبط با منافع عمومی اجتناب  می­ورزند. این بُعد در قالب 15 گویه(مقابله و برخورد عملی نسبت به مسائل اجتماعی، کمک­رسانی به سیل­زدگان و زلزله­زدگان، کمک به فرد حادثه دیده، کمک به مستمندان و افراد در راه مانده، اهدای خون،  اقدام برای مصالحه بین طرفین دعوا، اقدام عملی در برابر مسائل و مشکلات زیست محیطی، رعایت حقوق دیگران، ضمانت مالی همسایگان و دوستان، همکاری فعالانه در انجمن­های مدنی، تلاش عملی برای حل مشکلات اطرافیان، مشارکت در امور عمومی محله، و ...) در سطح ترتیبی  سنجش شده است.

گسست ارزشی

 از نظر مرتن، گسست ارزشی، جدا افتادگی از ارزش­های رهنمودی حاکم بر رفتار عموم اعضای یک جامعه یا گروه مشخص است (گروثرز، 1378: 121). در پژوهش حاضر به تأسی از مطالعه تجربی (عبداللهی و میرزایی، 1388) اهداف فرهنگی در ابعاد چهارگانه­ سیاسی(اهمیت قائل شدن برای کسب قدرت و مقام، نظارت و مدیریت)، اجتماعی(اهمیت قائل شدن برای احترام و اعتبار اجتماعی، انجام خدمت اجتماعی و داشتن زندگی آبرومندانه)، اقتصادی(اهمیت قائل شدن برای کسب پول، داشتن زندگی مرفه، موفقیت اقتصادی، حسابگری و عقلانیت، خطر پذیری و مادی­گرایی) و فرهنگی(اهمیت قائل شدن برای کسب دانش، کسب شناخت و رستگاری اخروی) در سطح ترتیبی اندازه­گیری شده است.

گسست هنجاری

 از نظر مرتن، هر گروهی ناگزیر است اهداف فرهنگی خود را با مقرراتی منطبق کند که ریشه در نظام رسوم اخلاقی یا نهادها دارد و این مقررات بیانگر راه و روش­های مجاز حرکت به سوی این هدف­هاست. این هنجارهای نظم­دهنده ضرورتاً با هنجارهای فنی و کارآمد یکی نیستند، بلکه مربوط به احساس­های ارزشی نهفته در آن است (مرتن، 1376: 432). گسست هنجاری، ناظر بر بی اعتنایی و جدا افتادگی از راه­ها، وسایل و اسباب حصول به اهداف فرهنگی است که معمولاً در هر فرهنگی تنظیم شده و مشروعیت  آن­ها از سوی سیستم فرهنگی مشخص شده است. در پژوهش حاضر، وسایل نهادی به لحاظ تحلیلی در قالب چهار نوع فرهنگی(دسترسی به امکانات آموزشی، تمایل به ادامه تحصیل، کیفیت اوقات فراغت، داشتن مدارج  مهارتی و مشارکت انجمنی و...)، سیاسی(شرکت در انتخابات، راهپیمایی­ها، عضویت و همکاری با تشکل­ها و احزاب سیاسی، نوشتن مطلب در نشریات سراسری، سابقه­ نامزدی در انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا، قانون­گرایی و...)، اجتماعی(کمک به نیازمندان، پرداختن به کارهای         عام­المنفعه اجتماعی، روابط اجتماعی با دوستان و خویشاوندان و همسایگان، ورزش کردن، دسترسی به امکانات درمانی و بهداشتی، مسکن و سرپناه و...) و اقتصادی(داشتن مهارت­ لازم برای اشتغال، دنبال کردن راه­های مقبول کسب در­آمد، داشتن سرمایه­ برای به راه انداختن کسب ­و­کار، داشتن شغل و...) عملیاتی و در سطح ترتیبی اندازه­گیری شده است.

پایگاه اجتماعی- اقتصادی

 افراد یک جامعه از نظر میزان دارا بودن "عوامل با ارزش اجتماعی" در لایه­های گوناگون قرار گرفته­اند؛ در لایه­های بالا افراد برخوردار از عوامل با ارزش اجتماعی  قرار گرفته و در لایه­های پایین­تر از میزان دارا بودن این عوامل کاسته می­شود(رفیع پور، 1378: 163-162). این متغیر در ابعاد ذهنی و عینی عملیاتی و در سطح ترتیبی مورد سنجش قرار گرفته شده است. بُعد عینی، وضعیت موجود و واقعی فرد را می­سنجد. منظور از بُعد ذهنی، تخمین طبقه اجتماعی یا پنداشت پاسخ­گو از جایگاه خود در ساختار اجتماعی است.

برای بالا بردن اعتبار پرسش­نامه، ابتدا اعتبار صوری سؤالات با بهره گیری از نقطه نظرات و مشاوره با صاحب نظران مورد بررسی قرار گرفت. علاوه براین، در تدوین سؤالات یا گویه­های مقیاس­های اصلی ازسؤالات مشابهی که در پرسشنامه­های فراگیر مورد استفاده قرار گرفته بود، استفاده شد. در مرحله بعد، از آن­جا که برای تجزیه و تحلیل داده­ها، نیاز به شاخص­سازی بود، از روش اعتباریابی[15]شاخص­ها استفاده شد و از این طریق معرف­های مناسب برای ساخت شاخص مورد استفاده قرار گرفت. برای سنجش اعتبار درونی شاخص­های مذکور از روش تحلیل گویه، استفاده گردید. در همین راستا، همبستگی بین شاخص­های ساخته شده و تک­تک گویه­ها و معرف­های تشکیل دهنده آن مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به مثبت بودن همبستگی و معنی دار بودن آن در سطح 01/0 و بالاتر، شاخص­های مربوط به متغیرهای مستقل و متغیر وابسته  از  اعتبار درونی  برخوردار بودند. برای تحلیل پایایی مقیاس­های پرسشنامه از ضریب پایایی یا آلفا استفاده شد.جدول1 نتایج تحلیل پایایی را نشان می­­دهد:

جدول 1: نتایج تحلیل پایایی متغیرهای اصلی تحقیق

نام شاخص

تعداد گویه

آزمون پایایی

اهداف فرهنگی

15

813/0

وسایل نهادی

48

747/0

بی­تفاوتی اجتماعی

34

799/0

بُعد ذهنی پایگاه اجتماعی

8

72/0

 

    این پژوهش در چارچوب روش­شناسی کمّی و با استفاده از روش پیمایشی به انجام رسیده است. در پژوهش حاضر، از روش پیمایش مقطعی با دو هدف توصیف و تبیین استفاده شده است. در سطح توصیف، هدف نشان دادن تصویری از چگونگی جامعه آماری بر اساس متغیرهای مورد مطالعه به ویژه از نظر      بی­تفاوتی اجتماعی و گسست ارزشی و هنجاری  می­باشد. در سطح تحلیل یا تبیین، هدف یافتن روابط بین متغیرهای مستقل و متغیر وابسته و تلاش برای تبیین تغییرات متغیر وابسته بر اساس متغیر مستقل می­باشد. در اغلب مطالعات پیمایشی، پرسشنامه متداول­ترین ابزار گردآوری داده­ها می­باشد. در تحقیق حاضر نیز  ابزار پرسشنامه برای جمع آوری داده­ها به کار گرفته شده است.

جامعه آماری پژوهش جوانان مرد 19 تا 30 ساله­ شهربوکان بود. در مورد انتخاب این طیف سنی باید گفت از آن­جا که الگوی روابط اجتماعی جوانان در سنین پایین در وهله­ اول تحت تأثیر اجتماعات و گروه­های نخستین شکل می­گیرد، عمدتاً ماهیتی انتسابی و محولی دارد. این در حالی است که جوانان واقع در سنین 20 سالگی به بالا به دلیل تجربه جامعه­پذیری ثانویه و عضویت­های متداخل، امکان بازاندیشی و بسط  الگو­های روابطی و شبکه­های تعاملاتی می­یابند؛ امری که در سنین بالا،  بویژه در 50 سالگی به بالا کم­رنگ و با مقاومت در مقابل تغییر الگو­های روابط اجتماعی تثبیت شده و انتسابی همراه است(جنکینز، 1381: 21). طبق سرشماری سال 1395، شهر بوکان(بخش مرکزی) 193151 نفر جمعیت دارد که از این تعداد 30022 نفر(معادل5/15درصد) در رده سنی 19-30 سال قرار داشته­اند. بر اساس فرمول کُوکران که در آن96/1=t (تعداد اشتباه استاندارد برای ضریب اطمینان قابل قبول) و 25/0 S2= (واریانس پدیده­ مورد مطالعه) و 05/0d=  (دقت احتمالی مطلوب) بوده است، حجم نمونه379 نفر به دست آمد.

 

 

 

برای مقابله با نقص پوشش و بی­جوابی 400 پرسشنامه گردآوری شد. در این پژوهش با مدنظر قراردادن محدودیت زمانی و مسئله دسترسی به چارچوب نمونه­گیری یا فهرست جوانان و همچنین لحاظ نمودن متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی، ابتدا روش نمونه گیری "احتمالی خوشه­ای چندمرحله­ای" مورد توجه قرار گرفت. با توجه به اینکه واریانس پدیده مورد مطالعه(05/0) در نظر گرفته شده است و نیمی از جمعیت دارای یک صفت می باشند، در داخل خوشه­های انتخابی، نمونه­گیری از نوع تصادفی مطبق  استفاده شده است.

یافته­های پژوهش

یافته­های توصیفی

ویژگی­های جمعیتی

     جمعیت نمونه این پژوهش بین 19 تا 30 سال  قرار دارد. میانگین سنی افراد نمونه 51/24 سال بوده است.17 درصد کمتر از دیپلم، 15 درصد دارای مدرک دیپلم، 10 درصد دارای مدرک کاردانی، 38 درصد دارای مدرک کارشناسی، 5/16 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد و 5/3 درصد دارای مدرک تحصیلی دکتری بوده­اند. به لحاظ وضعیت منزل مسکونی، 25/58 درصد دارای منزل ملکی، 32 درصد استیجاری و 25/3 درصد دارای منزل سازمانی بوده­اند. از نظر وضعیت اشتغال، 26 درصد بیکار،3 درصد محصل، 58 درصد دانشجو، 5/3 درصد کارمند، 3 درصد سرباز و 5/6 درصد دارای شغل آزاد بوده­اند. به لحاظ پایگاه اقتصادی- اجتماعی، 36 درصد در پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین، 5/49 درصد متوسط و 5/14 درصد دارای پایگاه بالا بودند.

 

توصیف آماری شاخص و ابعاد بی­تفاوتی اجتماعی جوانان

جدول2، میانگین و انحراف معیار شاخص و ابعاد بی­تفاوتی اجتماعی جوانان را نشان می‌دهد. برمبنای نتایج به­دست آمده، در 41 درصد از افراد نمونه، بی­تفاوتی اجتماعی پایین، در 30 درصد متوسط و در 29 درصد بالا بوده است. میانگین بی­تفاوتی اجتماعی معادل 3/48 درصد است که بر مبنای یک مقیاس صفر تا 100 پایین ارزیابی می­شود. در میان ابعاد بی­تفاوتی اجتماعی، میانگین بُعد عینی بیش­تر از بُعد ذهنی بوده است.

جدول 2: آماره­های شاخص[16] تشکیل دهنده بی­تفاوتی اجتماعی

ابعاد بی­تفاوتی اجتماعی

آماره­ها

میانگین

انحراف معیار

بی­تفاوتی ذهنی

8/40

597/6

بی­تفاوتی عینی

8/55

633/8

شاخص بی­تفاوتی اجتماعی

33/48

616/12

 

 توصیف آماری متغیرهای مستقل

  بنا بر اطلاعات جدول3،  میانگین گسست ارزشی 8/43 درصد است که پایین ارزیابی می­شود. در میان ابعاد گسست ارزشی، بیش­ترین گسست مربوط به اهداف سیاسی(58درصد) بوده و پس از آن گسست  اهداف اقتصادی (7/43درصد)،  اجتماعی (5/40درصد) و اهداف فرهنگی (2/40) قرار گرفته­اند. همچنین،  میانگین گسست هنجاری6/64 درصد است که در سطح متوسط ارزیابی می­شود. در میان ابعاد شاخص گسست هنجاری، بالاترین میانگین مربوط به گسست از وسایل سیاسی(2/74 درصد) بوده و پس از آن گسست از وسایل اجتماعی(02/60 درصد)،  وسایل اقتصادی(3/52درصد)، و وسایل فرهنگی(7/51 درصد) قرار گرفته­اند.

جدول 3: توزیع فراوانی و درصد شاخص متغیرهای مستقل

متغیر

گزینه­ها

فراوانی

درصد خالص

متغیر

گزینه­ها

فراوانی

درصد خالص

گسست ارزشی

پایین

متوسط

بالا

جمع

145

139

116

400

25/36

75/34

29

100

گسست هنجاری

پایین

متوسط

بالا

جمع

96

168

136

400

24

42

34

100

شاخص مرکزی

میانگین

8/43

شاخص مرکزی

میانگین

6/64

شاخص مرکزی

تحلیل دو متغیره

بر اساس نتایج تحلیل­های دو متغیره در جدول4، متغیرهای گسست ارزشی و گسست هنجاری، اثر افزاینده­ای بر  بی­تفاوتی اجتماعی جوانان دارند و متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی اثر کاهنده­ای بر         بی­تفاوتی اجتماعی جوانان دارد و روابط مذکور معنادار می­باشد.

جدول 4: ضرایب همبستگی متغیرهای مستقل با بی­تفاوتی اجتماعی

متغیرها

ضریب کندال

سطح معناداری

کای اسکور

سطح معناداری

گسست ارزشی 

373/0

000/0

546/74  

000/0

گسست هنجاری 

346/0

000/0

787/79

000/0

پایگاه اقتصادی-اجتماعی

133/0-

000/0

587/21

000/0

 

    تحلیل رگرسیونی چند متغیره­ی عوامل مرتبط با بی­تفاوتی اجتماعی جوانان

بر اساس داده­های جدول5، یکی از متغیرهای مستقلی که روی بی­تفاوتی اجتماعی جوانان اثر مستقل داشته و بیشترین مقدار از تغییرات را تبیین می­کند، متغیر گسست هنجاری است- ضریب بتای این متغیر از همه ضرایب بتا بیشتر و بیشترین اثر را بر روی متغیر وابسته داشته است. متغیر مستقل بعدی، گسست ارزشی می­باشد. ضریب بتای این متغیر (263/0) بوده است. با اضافه شدن این متغیر به معادله رگرسیون، ضریب تعیین از 444/0 به 561/0 افزایش یافته است. این دو متغیر با هم حدود 56 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین می­کنند. متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی در مرتبه­ بعدی اهمیت و اثرگذاری قرار گرفته است.  بدین ترتیب، فرضیه­های اصلی مطرح شده در تحلیل رگرسیونی چند متغیره، تأیید  و سه متغیر مستقل با هم 58 درصد تغییرات بی­تفاوتی اجتماعی جوانان را تبیین می­کنند.

 

جدول5: نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیره  بی تفاوتی اجتماعی جوانان

متغیر

B

Se

Beta

T

sig

R square change

گسست هنجاری

230/0

028/0

356/0

196/8

000/0

444/0

گسست ارزشی

621/0

108/0

263/0

765/5

000/0

561/0

پایگاه اقتصادی - اجتماعی

750/0-

187/0

170/0-

999/3-

000/0

582/0

مقدار ثابت

257/40

866/6

-

863/5

000/0

-

­­

بحث و نتیجه گیری

         در این پژوهش در چارچوب چشم­انداز وفاق اجتماعی و بر مبنای دستگاه نظری رابرت مرتن، در راستای توصیف و تبیین بی­تفاوتی اجتماعی فرضیاتی مطرح و مورد آزمون قرار گرفت. فرضیات تحقیق در سطح معناداری در مرحله اول بررسی، یعنی رابطه  تک­تک متغیرهای مستقل با میزان بی­تفاوتی اجتماعی  جوانان، مورد تأیید قرار گرفتند- هر چند برخی از متغیرها رابطه ضعیفی با بی­تفاوتی اجتماعی جوانان نشان دادند. فرضیه­ها در مرحله دوم تبیین، یعنی بررسی رابطه متغیرهای مستقل با بی­تفاوتی اجتماعی به وسیله­ تحلیل رگرسیونی چند متغیره، نشان دادند که رابطه­ مستقل و معنادار و قابل قبولی با بی­تفاوتی اجتماعی دارند. پس بر مبنای این تحلیل­ها، این مباحث نظری پیش می­آید که دستگاه مفهومی مورد استفاده در مفهوم­سازی بی­تفاوتی اجتماعی، تا چه اندازه قدرت تبیین میزان  بی­تفاوتی اجتماعی  جوانان را دارد ؟ البته باید در نظر گرفت که سطح تحلیل در این تحقیق، خُرد و واحد تحلیل آن فرد بوده و فرضیات مطرح شده  نیز در این سطح بوده­اند.

    به تأسی از مرتن، بی­تفاوتی­ اجتماعی جوانان، در سطح خُرد، حاصل "گسست از ارزش­ها و اهداف فرهنگی" و "گسست از وسایل نهادی و نظام هنجاری" می­باشد. بر این اساس، فرضیه­های اول و دوم (ناظر بر رابطه­ گسست ارزشی و گسست هنجاری با بی­تفاوتی اجتماعی جوانان) در هر دو مرحله تبیین مورد تأیید قرار گرفت و معلوم شد که این­ دو متغیر یکی از معنادارترین و قوی­ترین عامل­های تبیین      بی­تفاوتی اجتماعی در میان جوانان میدان مورد مطالعه می­باشند. تأیید این فرضیه­ها، معرف اعتبار علمی و ارزش عملی و کارآمدی دستگاه مفهومی مرتن  در شرایط امروز جامعه­ ایران است. مطالعه تجربی کوثری(1386) نیز مؤید  اثرگذاری نابسامانی و ناهنجاری در تکوین و شیوع بی­تفاوتی اجتماعی در جامعه ایران می­باشد.

  در دیدگاه مرتن، پایگاه اقتصادی- اجتماعی، حامل عناصر ساختاری است و جایگاه فرد را  در سلسله مرتب اجتماعی مشخص می­کند. یکی از فرضیه­های تحقیق درباره­ رابطه­  پایگاه اقتصادی- اجتماعی با    بی­تفاوتی اجتماعی بود. نتایج این بررسی نشان داد که بی­تفاوتی اجتماعی در بین افراد متعلق به پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا، 3 برابر پایین­تر از افراد متعلق به پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین بود. رابطه­ پایگاه اقتصادی- اجتماعی با بُعد عینیِ بی­تفاوتی اجتماعی دو برابر بیش­تر از بعد ذهنیِ ­بی­تفاوتی اجتماعی      می­باشد. استرلین بر این باور است، افراد به دلیل ناتوانی و ناکامی در رقابت­ها و دست­یابی به آرزوهای اقتصادی دچار سرخوردگی در امورات اقتصادی و اجتماعی از جمله بی­تفاوتی  می­شوند(مسعودنیا،1380: 16).

 با استفاده از آزمون فرضیات و مباحث نظری مطرح شده در قسمت­های قبلی این فصل، اکنون می­توان به عوامل بازدارنده­ بی­تفاوتی اجتماعی جوانان پرداخت و بر اساس آن پیشنهادهایی را برای رفع عوامل تسهیل کننده­ بی­تفاوتی اجتماعی جوانان مطرح نمود. البته روشن است که عوامل تسهیل­کننده و بازدارنده ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و اغلب دو روی یک سکه­اند.

  بی­تفاوتی اجتماعی، پدیده­ای پیچیده و چند بُعدی است. در این پژوهش، بی­تفاوتی اجتماعی در ابعاد ذهنی و عینی مورد سنجش قرار گرفت. هر چند در 40 درصد جوانان مورد بررسی بی­تفاوتی ذهنی و شناختی پایین بود، امّا در60 درصد جوانان، بی­تفاوتی ذهنی در سطح متوسط به بالا می­باشد. به بیان دیگر، در پنداشت، فهم و احساسِ 30 درصد از جوانان مورد بررسی، دیگران لحاظ نمی­شوند و این احساس در 30 درصد دیگر جوانان در حد متوسط است. بُعد عینیِ بی­تفاوتی، ناظر بر میزان درگیری عملی جوانان در فعالیت­ها و کنش­های مرتبط با منافع عمومی است. بر مبنای یافته­ها، در 40 درصد از جوانان مورد بررسی، بی­تفاوتی عینی در حد بالا، در 5/27 درصد متوسط و در 5/32 درصد پایین بوده است.

    در چارچوب دستگاه مفهومی مرتن، الگوی رفتاری افراد، تابعی از شرایط و فرصت­هایی است که جامعه برای آنان فراهم می­کند و متغیرهای زیستی- روانی یا ذهنی- شخصیتی در الگوی رفتاری افراد جایگاه درخور توجهی ندارد(مرتن، 1968 :260). پدیده­های اجتماعی خصلتی جمعی و ساختاری دارند. بر این اساس، بی­تفاوتی اجتماعی زمینه­ ساختاری دارد و نشانه­ ناهماهنگی ساختاری است که در سطح خُرد و در سطح کنشگران به صورت بی­تفاوتی نمود پیدا می­کند.

    یکی از ابعاد ناهماهنگی یا گسست بین کارکردهای این دو عنصر ساختاری، عدم پذیرش اهداف و ارزش­های مرجح نظام فرهنگی از جانب جوانان و عدم دسترسی و یا عدم پذیرش وسایل و راه­های نهادینه شده­ نیل به اهداف است. بر مبنای یافته­ها، برای بخش قابل توجهی از جوانان مورد بررسی، گسست از ارزش­های فرهنگی و راه­های مورد پذیرش نیل به اهداف پدیدار گشته است. بنابراین، این وضعیت یک عامل ساختاری بازدارنده جدی بر سر درگیری اجتماعی جوانان  به شمار می­رود. بی­تفاوتی و ناهمنوا شدن با ارزش­ها و هنجارهای متعارف در میان این گروه اثرگذار، می­تواند وجه آسیب­زای مضاعفی بخود بگیرد؛ انفعال جوانان می­تواند بستری برای گرایش به مصرف مواد مخدر و روان­گردان­ها باشد و آمارها نشان از شیوع مصرف مواد مخدر و روان­گردان­ها در جوانان دارد. نتایج پژوهش­ نادری و دیگران(1388) مؤید آن است که شاخص­های بی­هنجاری مانند کاهش تسلط بر فرایندهای زندگی، احساس ناتوانی و عجز در برابر مشکلات، آینده نامشخص شغلی و بی­هدفی در زندگی، بی­تفاوتی اجتماعی را در  نزد جوانان  تقویت کرده است.

   عناصر ساختاری زمانی می­تواند مروج همنوایی در جامعه باشند که ارتباط­ فعال و پویایی با محیط داشته باشند. بی­تفاوتی اجتماعی نشانه­ آن است که ارتباط عناصر ساختاری با محیط جامعه دچار اختلال شده است. بنابراین، ضرورت دارد تا  ساختار فرهنگی و سیاسی(به­عنوان تعریف­کننده­ نظام ارزشی متعارف) و ساختار اجتماعی و اقتصادی (به­عنوان ترسیم­گر راه­ها و مجاری تحقق نظام ارزشی)، متناسب با تغییرات و اقتضائات محیطی، تغییرات لازم را پذیرا باشند و به تبع اقتضائات محلی، ملی و جهانی، بازاندیشی فعالانه­­ای در نظام ارزشی و وسایل نهادی صورت پذیرد. آن­چه در جامعه­ ایران حادث شده، تصلب عناصر ساختاری و عقب ماندن از نیازها و اقتضائات محیط جامعه و خرده ­فرهنگ­ها و گروه­بندی­های مختلف اجتماعی از جمله جوانان است. یکی از نمودهای این گسست و اختلال، شکاف فرهنگ رسمی از فرهنگ غیر رسمی و شکاف نسلی است. این مسئله مؤید در برگیرنده نبودن عناصر ساختاری و به رسمیت نشناختن تنوع و تکثر و ذائقه و سلیقه­های مختلف به­ویژه در نزد جوانان است. تلقی غالب در جامعه­ ایران و بویژه در نظام ارزشی متعارف از جوانی به مثابه مسئله است و این نوع طرز تلقی به جای ایجاد گشایش برای جوانان و دیده شدن ظرفیت­ها و قابلیت­های جوانان، محدودیت آور است. نتایج تحقیقات در مورد جوانان ایرانی نشان می­دهد که ناآشنایی با حقوق اجتماعی و فرهنگی و نداشتن انتخاب در بازآفرینی مدل رفتاری مرجع جوانان، در تقویت انفعال و احساس حاشیه­نشینی اجتماعی آن­ها مؤثر است(ذکایی،1382: 7).

    از منظری دیگر، بی­تفاوتی اجتماعی به مثابه یک الگوی رفتاری ناهمنوایانه در بین جوانان،  نشانه­ ناهماهنگی بین عناصر ساختاری در جامعه است. ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه­ ایران جزیره­­ای عمل می­کنند. ناهماهنگی ساختارهای مذکور اتلاف منابع و ناکارآمدی ساختاری را تشدید نموده است. برای نمونه، می­توان به ناهمخوانی و انطباق پایین محتوای آموزشی و نظام پذیرش دانشجو در آموزش عالی با بازار کار و نیازهای جامعه اشاره نمود که سرخوردگی و ناکامی را در نسل جوان  تشدید کرده است. امروزه به میانجی توسعه نظام آموزش عالی، سطح انتظارات و توقعات و دانش­حرفه­ای جوانان افزایش یافته است، امّا محیط اقتصادی برای جوانان چندان مهیا نیست. جوانان تحصیل­کرده خواهان به رسمیت شناخته شدن و مشارکت در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند، ولی با انسداد ساختارهای مذکور مواجه اندو. علاوه بر تمهیدات ساختاری فوق، تحقق پیشنهادات زیر در راستای تعدیل بی­تفاوتی اجتماعی ضروری به نظر می­رسد:

1-    نهادهای مدنی سهم بسزایی در بسط تعلقات اجتماعی و پیوند و اتصال جوانان به جامعه دارند. نظر به پیشی­گرفتن میانگین بی­تفاوتی اجتماعی در بُعد عینی بر بُعد ذهنی، ضرورت دارد تا محیط اجتماعی برای حضور و کنشگری جوانان بیش از پیش مهیا شود و با مهیا نمودن زمینه­های ساختاری، جوانان به فعالیت در نهادهای مدنی ترغیب گردند.

2-    نظر به تأثیرپذیری بی­تفاوتی اجتماعی از زمینه­های ساختاری، میدان مورد مطالعه به لحاظ امکانات و برخورداری­ها وضعیت مطلوبی ندارد و در ردیف شهرها و مناطق کم­برخوردار محسوب می­شود- همین مسئله گسست هنجاری را در میدان مورد مطالعه تشدید نموده است. کاهش نابرابری­های اجتماعی و بسط عدالت اجتماعی، بسط تقسیم کار اقتصادی و اجتماعی به مناطق کم­تر برخوردار و جذب در اقتصاد ملی در افزایش فرصت­های اقتصادی و اجتماعی جوانان  و تقویت امید اجتماعی اثر بسزایی دارد.

3-    بر مبنای یافته­ها، در میان اهداف و وسایل نهادی، بیش­ترین گسست مربوط به بُعد سیاسی بوده است. همین مسئله گویای مهیا نبودن زمینه­های ساختاری برای درگیرساختن جوانان و ادغام آن­ها در جامعه است. این مسئله می­تواند بیگانگی سیاسی را تشدید نماید. با توجه به سطح بالای تحصیلات در جوانان مورد بررسی و بهره­مندی آنان از سرمایه­ فرهنگی، مهیا نمودن زمینه­های تبدیل سرمایه فرهنگی جوانان به سرمایه­های اقتصادی و اجتماعی از طریق بکارگیری جوانان در مناصب اجرایی و اداری و مهیا نمودن فضای کسب و کار در جامعه ضروری به­نظر می­رسد. بکارگیری سیاست­های ادغامی در تعدیل بیگانگی سیاسی و کم­رنگ ساختن بی­تفاوتی اجتماعی  ضروری به نظر می­رسد.

4-    در چارچوب چشم انداز وفاق اجتماعی، هویت اجتماعی به مثابه نوعی چسب اجتماعی، مجرای اتصال و پیوند افراد به جامعه می­باشد. یافته­های پژوهش حاضر نیز نشان داد که هویت­های دینی و قومی اثرکاهنده­ای بر بی­تفاوتی اجتماعی دارد. با نظر به مخرج مشترک­های فرهنگی، دینی و تاریخی، تقویت هویت­های دینی و قومی (انعکاس نمادها و نشانگرهای فرهنگی و ظرفیت­ها و قابلیت­های اقوام در کتب درسی مقاطع مختلف تحصیلی و برگزاری جشنواره­های فرهنگی) در تقویت تعلقات اجتماعی جوانان سهم بسزایی دارد.                                                                                                                                                

 

  • منابع

    • استونز، راب. (1388). متفکران بزرگ جامعه­شناسی. مهرداد میردامادی. تهران: مرکز
    • ازکیا، مصطفی. (1379). جامعه­شناسی توسعه. تهران: کلمه
    • بنی­فاطمه، حسین و رسولی، زهره. (1390). "بررسی میزان بی­تفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه تبریز و عوامل مرتبط با آن". جامعه­شناسی کاربردی. سال بیست و دوم، شماره­1، صص 26-1.   
    • توسلی، غلامعباس. (1388).  نظریه­های جامعه­شناسی. تهران: سمت
    • توفیقیان­فر، علی­حسن و حسینی، سید احمد. (1391). "بررسی بی­تفاوتی اجتماعی جوانان و عوامل اجتماعی مرتبط با آن (نمونه جوانان شهر یاسوج)". مطالعات جامعه­شناختی جوانان. سال3، شماره 8، صص58-45.
    • حسینی، سید ابراهیم، جلائی­پور،حمیدرضا. (1391). "بررسی رابطه سرمایه اجتماعی برون گروهی با هویت ملی جوانان(بررسی موردی:دانشجویان و غیردانشجویان اقوام ترک و کرد)". فرهنگ در دانشگاه اسلامی.  شماره3، صص299-318.
    • دورکیم، امیل. (1384). تقسیم کار اجتماعی. باقر پرهام. تهران: مرکز
    • زاهدی، محمد جواد و خضرنژاد، عمر. (1392). "نوسازی و فرایند تحول ارزش­ها در حوزه خانواده: بررسی نمونه­ای دگرگونی ارزش­های خانوادگی در شهر بوکان". مجله جامعه شناسی ایران. شماره30، صص6-97.
    • جلایی­پور، محمدرضا و محمدی،جمال. (1387). نظریه‌های متأخر جامعه­شناسی. تهران: نی 
    • جنکینز، ریچارد. (1381). هویت اجتماعی. تورج یاراحمدی. تهران: شیرازه   
    • صداقتی­فرد، مجتبی. (1392). بی­تفاوتی اجتماعی(معناکاوی، بنیان نظری، سبب شناسی). اصفهان: بهتاپژوهش
    • صداقتی­فرد، مجتبی. (1390). "مطالعه بی­تفاوتی اجتماعی و عوامل مؤثر برآن(مورد پژوهش شهر تهران)". پایان­نامه دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران. 
    • عباسی قادری، مجتبی. (1384). "بررسی جامعه­شناختی عوامل مؤثر بر بیگانگی اجتماعی جوانان در شهر تهران". پایان­نامه­ کارشناسی ارشد، دانشکده­ علوم اجتماعی، دانشگاه تهران.  
    • عبدالهی، محمد و میرزایی، ابراهیم. (1388). "بررسی کنش تطابقی جوانان با محیط سیاسی- اجتماعی و عوامل موثر بر آن(مطالعه موردی: استان ایلام)". شماره52، صص125-99. 
    • قاضی­زاده، هورامان و کیانپور، مسعود. (1394). "بررسی میزان بی­تفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان (مورد مطالعه: دانشگاه اصفهان)". پژوهش­های راهبردی امنیت و نظم اجتماعی، شماره9، صص78-59.   
    • کاف، ای. سی؛ دبلیو، دی شاروک و دی دبلیو، فرانسیس. (1388). چشم­اندازهایی در جامعه شناسی. بهزاد احمدی و امید قادرزاده. تهران: کویر
    • کلانتری، صمد؛ ادیبی، مهدی؛ ربانی، رسول و سیروس احمدی. (1386). "بررسی بی­تفاوتی و نوع­دوستی در جامعه شهری ایران و عوامل مؤثر بر آن". دانشور رفتار. سال14، شماره 22، صص 27-35.     
    • کرایب، یان. (1389). نظریه­های مدرن جامعه­شناسی از پارسونز تا هابرماس. محبوبه مهاجر. تهران: سروش           
    • کوثری، مسعود. (1386). نظریه­های آنومی اجتماعی. تهران: سلمان            
    • گروثرز، چارلز. (1378). جامعه­شناسی مرتن. زهره کسایی. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی
    • مسعودنیا، ابراهیم. (1380). "تبیین جامعه­شناختی بی­تفاوتی شهروندان در حیات اجتماعی سیاسی". اطلاعات سیاسی- اقتصادی. شماره 165-152،صص167 -168. 
    • مرتن، رابرت. (1376).  مشکلات اجتماعی و نظریه­های جامعه شناسی. نوین پولایی. تهران: امیرکبیر  
    • مجیدی، امیر. (1391). "بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مرتبط با بی­تفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه کردستان و دانشجویان پیام نور کردستان". پایان­نامه­ کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور، تهران.
    • محسنی تبریزی، علیرضا و صداقتی­فرد، مجتبی. (1390). "پژوهشی درباره بی­تفاوتی اجتماعی در ایران (مورد پژوهش: شهروندان تهرانی)".جامعه شناسی کاربردی. دوره22، شماره3،صص22-1.
    • محسنی تبریزی، علیرضا. (1381). "آسیب­شناسی بیگانگی اجتماعی- فرهنگی بررسی انزوای ارزشی در دانشگاه­های دولتی تهران". پژوهش و برنامه­ریزی درآموزش عالی. سال8، شماره4، صص140-119
    • موسوی، میرطاهر. (1391). درآمدی بر مشارکت اجتماعی. چاپ اول، تهران: جامعه­شناسان
    • نوابخش، مهرداد  و میرزاپوری، ولوکلا. (1394). "تحلیل جامعه شناختی تأثیر بی­هنجاری بر بی­تفاوتی اجتماعی؛ مطالعه موردی شهروندان شهر بابل". مطالعات توسعه اجتماعی ایران. سال7، شماره 3، صص67-53.
    • نادری، حمدالله؛ بنی فاطمه، حسین و حریری اکبری، محمد. (1388). "الگوسازی ساختاری رابطه بیگانگی و بی­تفاوتی اجتماعی". مجله علوم اجتماعی. سال6 ،شماره2، صص 60-29.
    • یزدان­پناه، لیلا. (1386). "موانع مشارکت اجتماعی شهروندان تهرانی". رفاه اجتماعی. سال هفتم، شماره26، صص130-105.
      • Ganse, H. (1992). "Political Participation and Apathy". Phylon. Vol 13.
      • Merton, R. (1964). "Anomie and Anomia and Social Interaction: Contexts of Deviant Behaviour". In Marshal Clinard(ed), Anomies and Deviant Behaviour. The Free Press, NewYork,pp.213-242.
      • Merton, R.K. (1968). "Social Theory and social structure". New York: Free press
      • Sarfaraz, A, ahmed, sh. (2012). "Reasons for political interest and apathy among university students: A Qualitative study". Pakistan journal of social psychology, vol 10, no, 1, 61-67
      • Seeman, M. (1959). "On the meaning of alienation". American sociological review, vol.24.