نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، گروه جامعه شناسی، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران (نویسنده مسئول)
2 کارشناسارشد، جامعه شناسی، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران
چکیده
بیتفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی، مانعی بر سر راه مشارکت سیاسی و اجتماعی بهشمار میآید. پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان بیتفاوتی اجتماعی جوانان، در چارچوب چشمانداز وفاق اجتماعی و بر مبنای دستگاه نظری رابرت مرتن انجام شده است. روش تحقیق، پیمایش و ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه میباشد. جامعه آماری تحقیق، جوانان(19 تا 30 ساله) شهر بوکان میباشد. نمونۀ آماری با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای و تصادفی مطبق گردآوری گردیده است و حجم نمونۀ مورد مطالعه 400 نفر میباشد. روش اصلی در تحلیل دادهها، رگرسیون چند متغیره است. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان میدهد که متغیرهای گسست ارزشی(263/0)، گسست هنجاری(356/0) و پایگاه اقتصادی- اجتماعی(170/0-) بر بیتفاوتی اجتماعی تأثیرگذارند. متغیر گسست هنجاری بیشترین اثرگذاری را بر بیتفاوتی اجتماعی دارد. به این ترتیب، رگرسیون خطی فوق به میزان 2/58 درصد واریانس بیتفاوتی اجتماعی را تبیین میکند و 8/41 درصد به عوامل دیگر بستگی دارد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Social Apathy of the Youth and the Cultural-Social Rupture (A Survey on Youth in Bookan City)
نویسندگان [English]
- Omid Ghaderzade 1
- Mahdi Radman 2
1 Ph.D., Associate Professor of Sociology Department, University of Kurdistan, Kurdistan, Iran
2 Master Degree in Sociology, University of Kurdistan, Kurdistan, Iran
چکیده [English]
Social apathy, as a social problem, presents a barrier to political and social participation. Hence, it becomes increasingly important to closely investigate the indifference among young people as one of the most influential groups in the social and political dynamism in the Iranian society. The current research is to study the extent and the dimensions of social apathy among the youth, from the perspective of social consensus, within the framework of Robert Merton's theoretical system. The study comprises a survey on 400 young people aged between 19-30 whom were interviewed. The findings showed that social apathy is low in 41% of the young people, moderate in 30% and high in 29%. Among the various dimensions of social apathy, objective indifference is rated higher than subjective social apathy. The multivariate regression analysis showed that the social apathy of the youth is directly related to the severity of the relationship with such variables as normative rupture, value rupture, and socio-economic status. The aforementioned variables account for 58.2% of social variation among the youth. Finally, the implications of the findings and the results of the research as pertinent to social and cultural policy-making have been discussed.
کلیدواژهها [English]
- Keywords: Youth
- Social Apathy
- Value and Normative Rupture
- Objective Apathy and Subjective Apathy
بیتفاوتی اجتماعیجوانان و گسست اجتماعی- فرهنگی(مطالعه پیمایشی جوانان شهر بوکان)
امید قادرزاده[1]
مهدی رادمان[2]
تاریخ دریافت مقاله: 18/11/1396
تاریخ پذیرش مقاله:12/12/1396
مقدمه
بیتفاوتی اجتماعی، نوعی عارضه اجتماعی شناخته میشود؛ همانگونهکه در نقطه مقابل آن، هرگونه اعتنای اجتماعی و نوعدوستی در حیات فردی و اجتماعی، نشانه پویایی و سلامت اجتماعی است. بیتفاوتی اجتماعی در بیشتر جوامع به مثابه یک مسئله اجتماعی شناخته شده و از دیر باز مود توجه اندیشمندان و نخبگان سیاسی بوده است (نادری و همکاران، 1388: 23؛ بنیفاطمه و رسولی، 1390: 2). در جامعهشناسی، بیتفاوتی به حالت بریدگی و انفصال از نظام اجتماعی در ابعاد مختلف اشاره دارد؛ ممکن است ایـن انفصال از فرهنگ عامه، ارزشهای بنیادین، هنجارهای شغلی، حاکمیت سیاسی و یا عموم افراد یک جامعه باشد(براندن، 1373: 68، به نقل از عباسی قادری، 1384: 3) در میان انواع و ابعاد بیتفاوتی، بیتفاوتی اجتماعی نمود بیشتری دارد. "در بیتفاوتی اجتماعی، به رابطه دوجانبه میان فرد و جامعه توجه میشود و بریدگی از هنجارهای فرهنگی و انفصال یا جدایی از دیگر مردمان مدنظر است". (محسنی تبریزی و صداقتی فرد، 1390: 12)
اگر مشارکت وسیع شهروندان در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی را شرط مهم توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بدانیم، پس عدم مشارکت شهروندان و شیوع بیتفاوتی را میتوان یک عامل اثرگذار در توسعه نیافتگی قلمداد کرد. انسان به عنوان موجود مدنی، برای رفع نیازمندیهای زیستی، روانی و اجتماعی خود نیازمند توجه، تعاون، همکاری و مشارکت با همنوعان خود در اجتماع است. میزان تشریک مساعی و همیاریهای انسان دوستانه میتواند در یک طیف وسیعی از یک نگاه مهربانانه، دلجویی مسالمتآمیز، کمکها و پشتوانههای مالی تا از خود گذشتگی قرار گیرد. اجتماعی بودن انسان و لزوم تعاون و همکاری در قالب شکلگیری تقسیمکار اجتماعی برای رفع نیازمندیهای اولیه سبب شده است تا بیتفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. در واقع، بیتفاوتی اجتماعی به عنوان نقطه مقابل پدیده مشارکت یک وضعیت نامتعارف اجتماعی محسوب میگردد. براین اساس، بیتفاوتی اجتماعی به عنوان یک مسئله اجتماعی، حاصل ناهمخوانی و ناهماهنگی میان امرذهنی[3] و امرعینی[4] در یک محدوده زمانی و مکانی است؛ به این معنا که بیتفاوتی اجتماعی از منظر بسیاری از اندیشمندان، به عنوان یک واقعیت اجتماعی ناهماهنگ با بایدهای مورد انتظار و پذیرش اجتماعی محسوب میشود.
در جامعه در حال گذار ایران به علت شرایطی چون ورود و حضور عناصری خاص از نهادها و صورتهای اجتماعی مدرن مثل آموزش و پرورش، ارتباطات و ارزشهای مدرن و از طرف دیگر، حضور قدرتمند و فعال عناصری از سنت چون: روابط خویشاوندی، اجتماع محلی، خاصگرایی و... شاهد حالتی دوگانه و ناهماهنگیهایی بین اهداف ارزشی و وسایل هنجاری میباشیم. در اثر ناهماهنگی اجزای ساختاری تشکیلدهنده جامعه، کنشها و الگوهای تطابقی افراد حالتی نامعین و نامشخص به خود گرفته است. در این میان، تبعات و پیامدهای ناهماهنگی ساختاری در نزد جوانان به دلیل اقتضائات دوره جوانی نمود بیشتری دارد و آمارها و شواهد تجربی در مورد مصرف روانگردنها و موادمخدر، سطح پایین عضویت مدنی و بیرغبتی به مشارکت اجتماعی و سیاسی(عبدالهی و میرزایی، 1388: 102)، بر وجوه مسئلهزای ناهماهنگی ساختاری و گسست جوانان از نظام ارزشی و هنجاری جامعه دلالت دارد.
شواهد تجربی گویای کاستی در کنشهای فعالانه شهروندان، انفعال در برابر رویدادهای اجتماعی پیرامون، نظارهگری و ثبت آنها در دنیای دیجیتال و مشارکتهای مجازی بدون کنش اجتماعی، شیوع بیتوجهی در میان گروههایی از افراد جامعه نسبت به برخی از کنشهای نوعدوستانه و مسائل اجتماعی- نظیر نابرابری، گرانفروشی و فساد اداری- و منافع آیندگان (مسعودنیا،1380؛ کلانتری و همکاران، 1386؛ محسنی تبریزی و صداقتی فرد،1390) است. بر مبنای این مطالعات، پدیده بیتفاوتی اجتماعی در میان جوانان نمود بیشتری دارد (محسنی تبریزی، 1381؛ عبداللهی و میرزایی، 1388: 88).
مهمترین سرمایه هر جامعه، نیروی انسانی آن است و در این میان، نیروی جوان یکی از سرمایههای بسیار مهم تلقی میشود که میتواند مسیرهای ارتقا و پیشرفت یک کشور را بهسرعت طی کند. اگر زمینهها و بسترهای لازم برای پویایی، شادابی و خلاقیت این قشر مهم فراهم نشود و پیوندهای لازم بین آنها و اجتماع برقرار نشود، آنها در معرض بیتفاوتی اجتماعی قرار میگیرند(توفیقیانفر و حسینی، 1391: 45). تجزیه و تحلیل شرایط موجود، نشـاندهنده ناهمسازیها، ازهمپاشیدگیها و جداییهایی است که به دلایل مختلف در چند دهه اخیر رشد یافتهاند. مطالعات پیشین و نتایج پژوهشهای اخیر بیانگر آن است که میزان تعهد اجتماعی کنشگران در سطح پایینی است. بسیاری از جوانان برای پاداشهای فرهنگی جامعه ارزش لازم قائل نیستند و بهراحتی از دیگر فرهنگها الگو میگیرند. این موارد همه نمایانگر ظهور نوع خاصی از بیتفاوتی است؛ بیتفاوتیهایی که ناظر بر جدایی فرد از نظام اجتماعی است(بنیفاطمه و رسولی، 1390: 2).
شهرستان بوکان با داشتن بیش از 250 هزار نفر جمعیت، از شهرهای پرجمعیت استان آذربایجان غربی و شهرهای کردنشین ایران و همچنین دارای رتبه سوم مهاجرپذیری در ایران میباشد. بعد از ارومیه، رتبه دوم میزان سواد را به خود اختصاص داده است. طبق آمار رسمی سرشماری سال1395، قریب به 41 هزار نفر از این جمعیت 250 هزار نفری در سنین 19 تا 30 سال قرار دارند. بدون شک، یکی از مهمترین شاخصها در بهبود رشد و شتاب توسعه در هر شهر یا جامعهای، مشارکت نیروی جوان در آن مکان میباشد. با وجود رشد فزاینده جمعیت شهری و مهاجرت پذیری این شهرستان، جوانان از بیکاری رنج میبرند. آمار بیکاری در شهرستان بوکان 21 درصد- 9 درصد بیشتر از میانگین استان آذربایجان غربی- است. درصد بیکاری در بین جوانان و فارغ التحصیلان دانشگاهی بسیار زیاد است. این مسئله نشان از وجود دشواریهایی بر سر راه تبدیل سرمایه فرهنگی جوانان (تحصیلات دانشگاهی) به سرمایه اقتصادی و اجتماعی و مشارکت سیاسی دارد که از تبعات آن میتوان به آسیبپذیری روانی و اجتماعی جوانان، ضعف احساس تعلق ملی(حسینی و جلائی پور، 1391؛ 299)، روی آوردن به مواد اعتیاد آور و صنعتی، از هم گسیختگی خانوادهها، بالارفتن نرخ طلاق و بالارفتن سن ازدواج(زاهدی و خضرنژاد،1392) در میدان مورد مطالعه اشاره نمود. این مسئله مؤید وجود موانعی بر سر راه بهرهمندی جوانان از وسایل نهادی و مجاری ساختاری در ابعاد مختلف می باشد. مطالعه زاهدی و خضرنژاد(1392) در مورد نوسازی و فرایند تحول ارزشها در حوزه خانواده در شهر بوکان نشانگر آن است که ارزشهای سنتی بهویژه در حوزه خانواده و اجتماع هنوز تا اندازه زیادی به قوت خود باقی هستند. هر چند ارزشهای مدرن نیز آرام آرام و به تدریج در حال شکلگیری است، اما بافت سنتی میدان مورد مطالعه، زمینه را برای تغییرات محیطی و ارزشی جوانان مهیا نمینماید. بنابراین، ارزشها و هنجارهای سنتی با انتظارات جوانان و اقتضائات محیطی فاصله دارد و همین مسئله زمینهساز انزوای اجتماعی جوانان و فاصله گرفتن آنان از جامعه شده است.
در مورد اهمیت و ضرورت پرداختن به مسئله بیتفاوتی اجتماعی در میان جوانان باید گفت که بیتفاوتی اجتماعی، انفصال و گسست ذهنی و کنشی جوانان را از جامعه در پی خواهد داشت و مانعی بر سر راه مشارکت اجتماعی و سیاسی خواهد بود و با فعال نمودن شکافهای اجتماعی، شکنندگی مناسبات اجتماعی، چندپارگی اجتماعی و از همگسیختگی اجتماعی را در پی خواهد داشت- علاوه بر آن که ظرفیت و توان اثرگذاری نسل جوان تقلیل خواهد رفت و با رواج ناامیدی، آسیبپذیری نسل جوان و گرفتار آمدن در دام مخاطرات اجتماعی نظیر اعتیاد، مصرف روانگردانها و ... بیشتر خواهد بود. نکته قابل توجه در پژوهش حاضر، فرموله کردن بیتفاوتی اجتماعی به میانجی ناهماهنگیهای ساختاری(به مثابه نشانه و پیامد گسست ارزشی و هنجاری) است که گزارههای مشاهدهای میتواند محکی برای داوری در باب میزان اعتبار تجربی دستگاه مفهومی مرتن باشد.
با اذعان به اهمیت جوانان به عنوان یکی از گروههای اثرگذار در پویشهای اجتماعی و سیاسی، مسئله اصلی پژوهش حاضر این است که تا چه اندازه جوانان شهر بوکان نسبت به موضوعات و مسائل فرهنگی و اجتماعی بیتفاوت هستند؟ تا چه اندازه از امورات مدنی و اجتماعی جامعه کناره گرفتهاند؟ جوانان تا چه اندازه از ارزشها و اهداف فرهنگی و هنجارهای نظام اجتماعی فاصله گرفتهاند و متغیر گسست ارزشی و هنجاری تا چه اندازه قادر به تبیین بیتفاوتی اجتماعی جوانان است؟
پیشینه پژوهش
در زمینه بیتفاوتی اجتماعی مطالعات قابل توجهی به انجام رسیده است که مؤید مسئلهمند بودن و ضرورت عملی پرداختن به آن در جامعه و در نزد گروههای مختلف اجتماعی است. نتایج پیمایش کلانتری و همکاران (1386) با عنوان "بررسی بیتفاوتی و نوعدوستی در جامعه شهری ایران و عوامل مؤثر بر آن" نشانگر آن است که در مواجهه با حالتهای اضطراری، 3/75 درصد از شهروندان، نوعدوست و 7/24 درصد بیتفاوت هستند. نادری و همکاران (1388) در پیمایشِ "الگوی ساختاری رابطه بین بیگانگی و بیتفاوتی اجتماعی" نشان داده اند که رابطه معنیداری بین بیگانگی اجتماعی با بیتفاوتی اجتماعی دانشجویان تهرانی وجود دارد. نتایج پژوهش پیمایشی محسنی تبریزی و همکاران(1390) مؤید آن است که متغیرهای قومیت، شغل، تحصیلات، بیهنجاری (آنومی)، اعتماد اجتماعی، اثربخشی اجتماعی، رضایت اجتماعی، محرومیت نسبی، فردگرایی، تحلیل هزینه- پاداش و التزام مدنی با بیتفاوتی اجتماعی رابطه معنیداری دارند. بر مبنای پژوهش مجیدی(1391) متغیرهای اثربخشی، اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی با میزان بیتفاوتی اجتماعی دانشجویان رابطه معکوس دارند.
نتایج پژوهش مک دیل و ریدلی (1992) مؤید آن است که آن دسته از افرادی که پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایینتری دارند، گرایش کمتری به انواع درگیری مشارکتجویانه در جامعه داشتهاند. پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین به احساس عدم اثرگذاری و بیگانگی و در نهایت بیتفاوتی منجر میشود. بر مبنای پژوهش پیمایشیِ هربرت گنس[5] (1992) احساس ناتوانی، بیگانگی اجتماعی، نارضایتی از نظام اجتماعی و ضعف تعلق اجتماعی رابطه معناداری با بیتفاوتی اجتماعی دارد. نتایج مطالعه کیفی سرفراز و احمد[6] (2012) نیز نشانگر آن است که دانشجویان بیتفاوت، نگاه بدبینانهای نسبت به سیاست داشته اند و احساس درماندگی آموخته شده در آنها نمود بیشتری یافته است.
مطالعات تجربی موجود نشان از اهمیت نظری و کاربردی بیتفاوتی اجتماعی دارد؛ با وجود اهمیت موضوع، مطالعات چندانی در مورد مفهومسازی بیتفاوتی اجتماعی صورت نگرفته است و بیشتر مطالعات موجود معطوف به بُعد سیاسی بیتفاوتی بوده است. از وجوه افتراق پژوهش حاضر، تمرکز بر بیتفاوتی اجتماعی در ابعاد ذهنی و عینی بوده است. علاوه بر این، در مطالعه حاضر، بیتفاوتی اجتماعی در چارچوب دستگاه مفهومی مرتن و با تأکید بر متغیرهای گسست ارزشی و هنجاری مفهومسازی شده است- علاوه بر این که در زمینه میدان مورد مطالعه با مختصات قومی و فرهنگی آن مطالعهای صورت نگرفته است.
مبانی نظری پژوهش
با تأسی از تقسیم بندی کاف و همکاران(26:1388) پژوهش حاضر در چارچوب گونه وفاق ِرویکرد ساختارگرایی به بررسی بیتفاوتی اجتماعی میپردازد. این رویکرد بر این پیش فرض استوار است که کنشهای ما را تا اندازه بسیار زیادی محیط اجتماعی سازمان میدهد. بر مبنای چشم انداز وفاق، ارزشها و هنجارهای مشترک برای جامعه، ماهیت بنیادین دارد و بر نظم اجتماعی مبتنی بر توافقهای صنفی تأکید میورزند. بر این اساس، وفاق بر سر ارزشهای اساسی، مشخصه اصلی است که به انسجام در جامعه و نظم آن میانجامد و یک جامعه را میتوان همچون نظامی یکپارچه، متشکل از بخشهای بهم وابسته دانست. اعضای جامعه بایستی در چارچوب انتظارات فرهنگی، یعنی هنجارها و نقشهایی قرار گیرند که جامعه برای بقایش بدان نیاز دارد. بر مبنای این رویکرد، بیتفاوتی و انفعال به عنوان یک آسیب و مسئله اجتماعی تلقی می شوند. ازجمله صاحبنظران اصلی رویکرد وفاق میتوان به دورکیم، پارسونز، مرتن، و ملوین سیمن[7] اشاره کرد.
موضوع پیوندها و تعلقات اجتماعی و تغییر و تحول آن در آثار اغلب صاحبنظران و جامعه شناسان کلاسیک و معاصر، به طور مستقیم و غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفته است. در جامعه شناسی دورکیم، پیوندها و مناسبات اجتماعی رستههایی قلمداد میشود که بر بنیان آن جامعه ساخته و همبسته میگردند (دورکیم، 1384: 233-228).
دورکیم در کتاب "تقسیم کار اجتماعی"، بر اهمیت اخلاق اجتماعی یا مدنی برای دور ماندن جامعه از بیهنجاری تأکید داشت. دغدغه اساسی وی، دست یافتن به همبستگی و نظم جدیدی بود که با توجه به شرایط صنعتی عصر مدرن راهگشا باشد. به زعم دورکیم، بر خلاف همبستگی مکانیکی که مختص جوامع ماقبل مدرن است، روابط جدید در جامعه مدرن از جنسی دیگر است و "تنها خود جامعه از طریق سازوکارهای انجمنی یعنی گروهبندیهای اجتماعی جدید میتواند از پراکنده شدن گرد و غباری از افراد سازمان نیافته جلوگیری کند و همه را با هم نگه دارد... ازگروه گرمایی بر میخیزد که دلها را گرم میکند... دریچه دل را بر روی مهر و علاقه میگشاید و یخ خودخواهی را آب میکند". (همان، 30)
دورکیم، با رویکرد انتقادی به جهان مدرن به دلیل وضعیت آنومیک و فردگرایی دنیای صنعتی، فردگرایی افراطی و بیتفاوتی را شاخصی برای عدم انسجام اجتماعی جامعه مدرن میدانست. وی امیدوارانه بر تقسیم کار اجتماعیِ سازمانهای شغلی وحرفهای جهت انسجام مجدد اجتماعی و روح جمعگرایانه تکیه کرده بود. دورکیم با تفکیک فردگرایی افراطی منتج از گسیختگی پیوند میان فرد و اجتماع بر فردگرایی ناشی از تقسیم کار بر مذموم و شرّ بودن فردگرایی افراطی در جامعه تأکید میکرد(دورکیم، 1384: 411). دورکیم علاوه بر عوامل ساختاری، بر لزوم کنترل و الزامهای درونی از طریق بسط نظامهای اعتقادی و دینی در جامعه نیز تأکید داشت. التزام به هنجارهای دینی و انجام مناسک مذهبی در افزایش مسئولیتپذیری اجتماعی کنشگران تأثیر اساسی دارد (جلاییپور و محمدی، 1387: 48).
پارسونز، در چارچوب مدل سیبرنتیک به رابطه دیالکتیکی خرده نظامهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و همچنین به ایفای نقش و مسئولیتپذیری کنشگران در موقعیتهای افراد در درون خرده نظامها تأکید میکند (کرایب، 1389: 54-53). به اعتقاد پارسونز، ارزشهای اجتماعی، از خارج بر افراد تحمیل نمیشود، بلکه درمناسبات متقابل با جامعه ایجاد میگردد. در واقع، این ارزشها هستند که در عمل، شرایط ساختی کنش اجتماعی را تشکیل میدهند. با اینهمه، تجربیات نشان میدهد ارزشها فوقالعاده متنوع هستند، لیکن پارسونز آنها را در قالب متغیرهای الگویی که الگوهای تحلیلی به شمار میآیند دستهبندی میکند (توسلی، 1388: 243). متغیرهای الگویی دو شیوه متفاوت جهتگرایی ارزشی در نقشی است که از فرد انتظار میرود در هر نظام اجتماعی ایفا کند و بر الگوهای ارزشی متفاوت حاکم بر رفتار فرد در ارتباط با دیگران دلالت دارد(ازکیا، 1379: 95). یکی از این انوع متغیرهای الگویی، انفعالگرایی در مقابل فعالگرایی است. انفعالگرایی به پذیرش وضع موجود و کاهش قدرت اراده و به دنبال آن عدم تمایل به تغییر و مشارکت میانجامد. در مقابل، فعالگرایی باعث ایجاد اعتماد به نفس و انگیزه برای تغییر وضع موجود میشود که این انگیزه مشارکت را میطلبد(موسوی، 1391: 160). از دیگر متغیرهای الگویی، عامگرایی به عنوان یکی از عناصر ساختی نظام کنش است که در فرایند انتخابهای دوتایی موجب دوری از خاصگرایی و توجه به منافع جمعی و ارزشهای نوعدوستی و در نهایت، مسئولیتهای اجتماعی خواهد شد (استونز، 1388: 157).
رابرت مرتن، با بینش جامعهشناختی نظم و کارکردگرایی، جامعه را نظامی در نظر میگیرد که مشتمل بر مجموعهای از عناصر ساختاری چون فرهنگ و ساختارهای اجتماعی است که در تعامل و هماهنگی با یکدیگر و با محیط و با ایفای کارکردهای مربوط به خود امکان تطابق نظام اجتماعی و سازگاری افراد را با محیط خویش فراهم میسازند(عبداللهی،1381: 138-137).
از نظر مرتن و دورکیم، فرهنگ پدیدهای جمعی است که بر مردم از خارج تحمیل میشود، اما در عینحال بهوسیله آنها هم نگهداری و منتقل میگردد. از نظر مرتن، "ساختار فرهنگی، مجموعه سازمانیافتهای از ارزشهای رهنمودی حاکم بر رفتار عموم اعضای یک جامعه یا گروه مشخص است". او در تحلیل کارکردی، کارکرد ساختار فرهنگی را تولید نظامهای ارزشی، یعنی، خوبها و بدها میداند. همچنین معتقد است این ساختار فرهنگی است که اهداف مشروع را در یک جامعه معین میکند و افراد به دلیل ناتوانی این ساختار فرهنگی در تعیین اهداف مشروع در جامعه، منحرف میشوند. مرتن، بین ارزشهای اصلی یا اهداف فرهنگی، از یکسو و هنجارهای نهادی از سوی دیگر، تمایز قائل است- هنجارها، اشکال مفصلتری هستند که در آنها ارزشهای اصلی به مورد اجرا در میآید تا بر رفتار اجتماعی تأثیر بگذارند(گروثرز، 1378: 121).
به نظر مرتن، هدفها کمابیش همبستهاند و نیز به طور کلی در یک سلسلهمراتب ارزشی دستهبندی میشوند. اهداف متداول که میزان حساسیت و اهمیت آنها متفاوت است، دربردارنده چارچوب مرجع آرمانی هستند؛ یعنی اموری هستند که "ارزش تلاش کردن" را دارند. این اهداف اگرچه با سائقههای زیستشناختی ارتباط دارند، اما به وسیله آنها تعیین نمیشوند. عنصردوم، ساختارهای اجتماعی است که شیوههای پذیرفتنی رسیدن به این هدف را تعیین، تنظیم و نظارت میکند. هر گروهی ناگزیر است اهداف فرهنگی خود را با مقرراتی منطبق کند که ریشه در نظام رسوم اخلاقی یا نهادها دارد و این مقررات بیانگر راه و روشهای مجاز حرکت به سوی این هدفهاست. هنجارهای نظمدهنده ضررورتاً با هنجارهای فنی و کارآمد یکی نیستند، بلکه مربوط به احساسهای ارزشی نهفته در آن است(مرتن، 1376: 432).
در طرح مفهومی مرتن، کنشگر از نظر اجتماعی تنها تا اندازهای مجبور است و تصور براین است که در درون محدودیتهای تحمیلی ساختاری از فضایی برای مانور نیز برخوردار است. فرد با ایستادن در مرکز مجموعه پایگاههای اغلب گوناگون، بین مسیرهای مختلف و پیچیدگیهای ساختار اجتماعی همزیستی بهوجود میآورد. انگیزهها و فشارهایی که فرد را متاثر میسازند، بهنوبه خود، به طور ساختاری و از طریق مجاری ساختار اجتماعی به فرد منتقل میشوند.
مرتن، ضمن ایجاد تمایز بین اختلال سازمانی و آنومی، اولی را موقت و دومی را پدیدهای قاعدهمند و دارای کژکارکرد میداند که به الگوهای رفتار ناهمنوایانه منجر میشود. او تحت تاثیر دوکیم، آنومی را در دو سطح کلان یعنی ناهماهنگی و گسست بین فرهنگ و ساختارهای اجتماعی و سطح خُرد، یعنی گسستن افراد از ارزشها و اهداف فرهنگی یا هنجارها و وسایل نهادینه نیل به آنها مطرح میکند. نظریه کنشورزی بیهنجاری یا فشار ساختاری[8]مرتن (1983) در تبیین بیتفاوتی اجتماعی بیان میدارد که اشکال مختلف نظام گسیختگی جامعه ناشی از عدم کارکرد صحیح نقشها و پایگاههای اجتماعی است که سبب میگردد افراد قادر به کشف اهداف خود و اهداف جامعه نباشند. مرتن، بیتفاوتی را حاصل وضعیتی میداند که در آن افراد اهداف مورد قبول جامعه و وسایل نیل به آنها را نمیپذیرند در این حالت، فرد با موقعیتی متناقض روبرو میشود که طی آن از یکسو، فرد از نظر اخلاقی خود را مجبور به عدم استفاده از ابزار غیرقانونی میبیند و چون راه دیگری را متصور نمیبیند، احساس ناکامی، سرخوردگی و سپس شکست میشود و در نهایت با بهرهگیری از ساز و کار گریز، خود را با انزواگرایی و بیتفاوتی نمایانگر میسازد (مرتن، 1968: 41-40).
یکی از عناصری که پیوند عمیقی با بیتفاوتی اجتماعی دارد، بیگانگی اجتماعی است. ملوین سیمن[9]، ضمن ارائه تعریفی از مفهوم بیگانگی، ابعاد پنجگانه آن از هم تفکیک نموده است: احساس بیقدرتی[10] ؛ احساس بیمعنایی [11]؛ احساس بیهنجاری[12]؛ احساس انزوای اجتماعی[13] و احساس تنفر[14] (یزدان پناه، 1386: 112).احساس انزوای اجتماعی، واقعیتی فکری است که در آن فرد عدم تعلق و وابستگی و انفصال تامهای را با ارزشهای مرسوم جامعه احساس میکند. در این حالت، فرد اعتقاد و باور نازلی نسبت به سازوکار ارزشگذاری و نظام پاداش اجتماعی دارد و خود را با هر آنچه که از نظر جامعه معتبر و ارزشمند است، همعقیده و همسو نمیبیند. احساس انزوای اجتماعی به معنای قابلیت سازگاری فرد با زمینه اجتماعی خویش نیست؛ بلکه مبین انفکاک فکری فرد از استانداردهای فرهنگی است(سیمن، 1959: 786-89 به نقل از محسنی تبریزی، 1381: 96).
استرلین، تبیینی اقتصادی و جمعیت شناختی از بیتفاوتی ارائه کرده است. استرلین استدلال میکند که اعضای گروههای سنی بالاتر، از نظر اقتصادی رنج میبرند و همین آنها را نسبت به امور اجتماعی و سیاسی سرخورده و بیتفاوت میسازد. لذا وی معتقد است که تمایلات و روندها در ارتباط با بیتفاوتی اجتماعی، تا اندازهای تابعی از تغییرپذیری نسلی در زمینه بهزیستی و رفاه اقتصادی است. افراد طی فرایند اجتماعی شدن به دلیل ناتوانی و ناکامی در رقابتها و دستیابی به آرزوهای اقتصادی، دچار سرخوردگی در امورات اقتصادی و اجتماعی از جمله بیتفاوتی میشوند (مسعودنیا، 1380: 16).
چارچوب نظری پژوهش
با نظر به چشمانداز وفاق اجتماعی و به تأسی از دستگاه نظری رابرت مرتن، بیتفاوتی جوانان، متاثر از "گسست بین فرهنگ و ساختارهای اجتماعی" در سطح کلان است که در سطح فردی به صورت "گسستن افراد از ارزشها و اهداف فرهنگی و هنجارهای اجتماعی" نمود پیدا میکند. با نظر به شواهد میدانی، این رویکرد قادر به شناخت و تبیین بیتفاوتی در وضعیتهای در حال گذار میباشد و از این لحاظ مناسبت تجربی با مختصات جوانان در میدان مورد مطالعه دارد. به زعم مرتن، جوانانی که از متن جامعه به حاشیه رانده میشوند، دانـشجویانی که از اهـداف آموزشی و راههای رسیدن به آن صرفنظر کرده و ترک تحصیل مینمایند، از مصادیق چنین وضعیتی(بیتفاوتی) به شمار میآیند(مرتن، 1376: 220).
با نظر به بافت سنتی میدان مورد مطالعه که با حضور همزمان مظاهر در حال گسترش زندگی مدرن و نشانگان سنت، فرهنگ و هویت قومی همراه است و با تغییراتی که به میانجی بالارفتن سطح تحصیلات، بهرهمندی از مجاری نوین ارتباطی و اطلاعاتی در جهتگیریهای ذهنی و کرداری جوانان حادث گشته است، نوعی شکاف فرهنگی و به تبع آن شکاف نسلی در جامعه پدیدار گشته است. همین فاصله، جوانان را با ابهام در زندگی فردی و اجتماعی مواجه ساخته و جدا افتادگی آنان را از جامعه در پی داشته است. علاوه بر این، از منظر مرتن و در چارچوب چشمانداز وفاق اجتماعی، الگوی کنشی بر حسب موقعیت افراد در نظام قشربندی جامعه تفاوت پیدا میکند که در پژوهش حاضر در قالب متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد. در دیدگاه مرتن، پایگاه اقتصادی- اجتماعی، حامل عناصر ساختاری است و جایگاه فرد را در سلسله مراتب اجتماعی مشخص میکند و نظام ارزشی در قالب انتظارات و تکالیف نقشی در پایگاه اقتصادی- اجتماعی تبلور پیدا میکند.
در شکل1 ارتباط متغیرهای یاد شده آمده است:
شکل1: مدل نظری تحقیق
فرضیههای پژوهش
- بین میزان گسست ارزشی جوانان و میزان بیتفاوتی اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد؛ هرچه گسست ارزشی در جوانان بیشتر باشد، میزان بیتفاوتی اجتماعی جوانان بیشتر است.
- بین میزان گسست هنجاری جوانان و میزان بیتفاوتی اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد؛ هرچه گسست هنجاری در جوانان بیشتر باشد، میزان بیتفاوتی اجتماعی جوانان بیشتر است.
- بین پایگاه اقتصادی- اجتماعی جوانان و میزان بیتفاوتی اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد؛ جوانانی که از پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالایی برخوردارند، میزان بیتفاوتی اجتماعی کمتر است.
روششناسی پژوهش
تعاریف نظری و عملیاتیسازی متغیرها
بیتفاوتی اجتماعی
نوعی ناهمنوایی اجتماعی است؛ وضعیتی که در آن افراد، اهداف مورد قبول جامعه و وسایل نیل به آنها را نمیپذیرند. در این حالت، فرد با موقعیتی متناقض روبرو میشود که طی آن از یک سو، از نظر اخلاقی خود را مجبور به عدم استفاده از ابزار غیرقانونی میبیند و چون راه دیگری را متصور نمیبیند، احساس ناکامی، سرخوردگی و سپس شکست میکند و در نهایت با بهرهگیری از ساز و کار گریز، خود را با انزواگرایی و بیتفاوتی نمایانگر میسازد (مرتن، 1968: 41-40). بیتفاوتی، حالتی است که فرد به طور آگاهانه نسبت به مسائل محیطی، انسانی و هیجانیِ حیات اجتماعی خود، دچار بیعلاقگی و بیاعتنایی میگردد. در این پژوهش به تأسی از مطالعات تجربی (نوابخش و میرزاپوری، 1394؛ قاضی زاده، 1394؛ مسعودنیا، 1380؛ عبداللهی،1383 و تبریزی و صداقتیفرد،1390) بیتفاوتی اجتماعی در ابعاد ذهنی(شناختی) و عینی(کنشی) عملیاتی و در سطح ترتیبی سنجش شده است:
الف) بُعد ذهنی(شناختی): ناظر بر عدم لحاظ کردن دیگران و اجتماع در پنداشت، فهم و احساس فرد است. این بُعد در قالب 19 گویه (بیاعتنایی نسبت به خانواده و آشنایان، سرنوشت و آینده جامعه، مسائل و مشکلات جامعه، نداشتن حس دلسوزی در برابر گرفتاری و مصیبت دیگران، احساس پوچی، بیتفاوتی در برابر محیط زیست، عدم تمایل به شرکت در جلسات و مباحث سیاسی و...) در سطح ترتیبی اندازه گیری شده است.
ب) بُعد کنشی(عینی): اجتناب و دوریگزینی فرد از اعمال و کنشهای مشارکتی مبتنی بر اعمال نوعدوستانه در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است؛ افراد در این وضعیت از مجموعه فعالیتها و کنشهای مرتبط با منافع عمومی اجتناب میورزند. این بُعد در قالب 15 گویه(مقابله و برخورد عملی نسبت به مسائل اجتماعی، کمکرسانی به سیلزدگان و زلزلهزدگان، کمک به فرد حادثه دیده، کمک به مستمندان و افراد در راه مانده، اهدای خون، اقدام برای مصالحه بین طرفین دعوا، اقدام عملی در برابر مسائل و مشکلات زیست محیطی، رعایت حقوق دیگران، ضمانت مالی همسایگان و دوستان، همکاری فعالانه در انجمنهای مدنی، تلاش عملی برای حل مشکلات اطرافیان، مشارکت در امور عمومی محله، و ...) در سطح ترتیبی سنجش شده است.
گسست ارزشی
از نظر مرتن، گسست ارزشی، جدا افتادگی از ارزشهای رهنمودی حاکم بر رفتار عموم اعضای یک جامعه یا گروه مشخص است (گروثرز، 1378: 121). در پژوهش حاضر به تأسی از مطالعه تجربی (عبداللهی و میرزایی، 1388) اهداف فرهنگی در ابعاد چهارگانه سیاسی(اهمیت قائل شدن برای کسب قدرت و مقام، نظارت و مدیریت)، اجتماعی(اهمیت قائل شدن برای احترام و اعتبار اجتماعی، انجام خدمت اجتماعی و داشتن زندگی آبرومندانه)، اقتصادی(اهمیت قائل شدن برای کسب پول، داشتن زندگی مرفه، موفقیت اقتصادی، حسابگری و عقلانیت، خطر پذیری و مادیگرایی) و فرهنگی(اهمیت قائل شدن برای کسب دانش، کسب شناخت و رستگاری اخروی) در سطح ترتیبی اندازهگیری شده است.
گسست هنجاری
از نظر مرتن، هر گروهی ناگزیر است اهداف فرهنگی خود را با مقرراتی منطبق کند که ریشه در نظام رسوم اخلاقی یا نهادها دارد و این مقررات بیانگر راه و روشهای مجاز حرکت به سوی این هدفهاست. این هنجارهای نظمدهنده ضرورتاً با هنجارهای فنی و کارآمد یکی نیستند، بلکه مربوط به احساسهای ارزشی نهفته در آن است (مرتن، 1376: 432). گسست هنجاری، ناظر بر بی اعتنایی و جدا افتادگی از راهها، وسایل و اسباب حصول به اهداف فرهنگی است که معمولاً در هر فرهنگی تنظیم شده و مشروعیت آنها از سوی سیستم فرهنگی مشخص شده است. در پژوهش حاضر، وسایل نهادی به لحاظ تحلیلی در قالب چهار نوع فرهنگی(دسترسی به امکانات آموزشی، تمایل به ادامه تحصیل، کیفیت اوقات فراغت، داشتن مدارج مهارتی و مشارکت انجمنی و...)، سیاسی(شرکت در انتخابات، راهپیماییها، عضویت و همکاری با تشکلها و احزاب سیاسی، نوشتن مطلب در نشریات سراسری، سابقه نامزدی در انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا، قانونگرایی و...)، اجتماعی(کمک به نیازمندان، پرداختن به کارهای عامالمنفعه اجتماعی، روابط اجتماعی با دوستان و خویشاوندان و همسایگان، ورزش کردن، دسترسی به امکانات درمانی و بهداشتی، مسکن و سرپناه و...) و اقتصادی(داشتن مهارت لازم برای اشتغال، دنبال کردن راههای مقبول کسب درآمد، داشتن سرمایه برای به راه انداختن کسب وکار، داشتن شغل و...) عملیاتی و در سطح ترتیبی اندازهگیری شده است.
پایگاه اجتماعی- اقتصادی
افراد یک جامعه از نظر میزان دارا بودن "عوامل با ارزش اجتماعی" در لایههای گوناگون قرار گرفتهاند؛ در لایههای بالا افراد برخوردار از عوامل با ارزش اجتماعی قرار گرفته و در لایههای پایینتر از میزان دارا بودن این عوامل کاسته میشود(رفیع پور، 1378: 163-162). این متغیر در ابعاد ذهنی و عینی عملیاتی و در سطح ترتیبی مورد سنجش قرار گرفته شده است. بُعد عینی، وضعیت موجود و واقعی فرد را میسنجد. منظور از بُعد ذهنی، تخمین طبقه اجتماعی یا پنداشت پاسخگو از جایگاه خود در ساختار اجتماعی است.
برای بالا بردن اعتبار پرسشنامه، ابتدا اعتبار صوری سؤالات با بهره گیری از نقطه نظرات و مشاوره با صاحب نظران مورد بررسی قرار گرفت. علاوه براین، در تدوین سؤالات یا گویههای مقیاسهای اصلی ازسؤالات مشابهی که در پرسشنامههای فراگیر مورد استفاده قرار گرفته بود، استفاده شد. در مرحله بعد، از آنجا که برای تجزیه و تحلیل دادهها، نیاز به شاخصسازی بود، از روش اعتباریابی[15]شاخصها استفاده شد و از این طریق معرفهای مناسب برای ساخت شاخص مورد استفاده قرار گرفت. برای سنجش اعتبار درونی شاخصهای مذکور از روش تحلیل گویه، استفاده گردید. در همین راستا، همبستگی بین شاخصهای ساخته شده و تکتک گویهها و معرفهای تشکیل دهنده آن مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به مثبت بودن همبستگی و معنی دار بودن آن در سطح 01/0 و بالاتر، شاخصهای مربوط به متغیرهای مستقل و متغیر وابسته از اعتبار درونی برخوردار بودند. برای تحلیل پایایی مقیاسهای پرسشنامه از ضریب پایایی یا آلفا استفاده شد.جدول1 نتایج تحلیل پایایی را نشان میدهد:
جدول 1: نتایج تحلیل پایایی متغیرهای اصلی تحقیق
نام شاخص |
تعداد گویه |
آزمون پایایی |
اهداف فرهنگی |
15 |
813/0 |
وسایل نهادی |
48 |
747/0 |
بیتفاوتی اجتماعی |
34 |
799/0 |
بُعد ذهنی پایگاه اجتماعی |
8 |
72/0 |
این پژوهش در چارچوب روششناسی کمّی و با استفاده از روش پیمایشی به انجام رسیده است. در پژوهش حاضر، از روش پیمایش مقطعی با دو هدف توصیف و تبیین استفاده شده است. در سطح توصیف، هدف نشان دادن تصویری از چگونگی جامعه آماری بر اساس متغیرهای مورد مطالعه به ویژه از نظر بیتفاوتی اجتماعی و گسست ارزشی و هنجاری میباشد. در سطح تحلیل یا تبیین، هدف یافتن روابط بین متغیرهای مستقل و متغیر وابسته و تلاش برای تبیین تغییرات متغیر وابسته بر اساس متغیر مستقل میباشد. در اغلب مطالعات پیمایشی، پرسشنامه متداولترین ابزار گردآوری دادهها میباشد. در تحقیق حاضر نیز ابزار پرسشنامه برای جمع آوری دادهها به کار گرفته شده است.
جامعه آماری پژوهش جوانان مرد 19 تا 30 ساله شهربوکان بود. در مورد انتخاب این طیف سنی باید گفت از آنجا که الگوی روابط اجتماعی جوانان در سنین پایین در وهله اول تحت تأثیر اجتماعات و گروههای نخستین شکل میگیرد، عمدتاً ماهیتی انتسابی و محولی دارد. این در حالی است که جوانان واقع در سنین 20 سالگی به بالا به دلیل تجربه جامعهپذیری ثانویه و عضویتهای متداخل، امکان بازاندیشی و بسط الگوهای روابطی و شبکههای تعاملاتی مییابند؛ امری که در سنین بالا، بویژه در 50 سالگی به بالا کمرنگ و با مقاومت در مقابل تغییر الگوهای روابط اجتماعی تثبیت شده و انتسابی همراه است(جنکینز، 1381: 21). طبق سرشماری سال 1395، شهر بوکان(بخش مرکزی) 193151 نفر جمعیت دارد که از این تعداد 30022 نفر(معادل5/15درصد) در رده سنی 19-30 سال قرار داشتهاند. بر اساس فرمول کُوکران که در آن96/1=t (تعداد اشتباه استاندارد برای ضریب اطمینان قابل قبول) و 25/0 S2= (واریانس پدیده مورد مطالعه) و 05/0d= (دقت احتمالی مطلوب) بوده است، حجم نمونه379 نفر به دست آمد.
برای مقابله با نقص پوشش و بیجوابی 400 پرسشنامه گردآوری شد. در این پژوهش با مدنظر قراردادن محدودیت زمانی و مسئله دسترسی به چارچوب نمونهگیری یا فهرست جوانان و همچنین لحاظ نمودن متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی، ابتدا روش نمونه گیری "احتمالی خوشهای چندمرحلهای" مورد توجه قرار گرفت. با توجه به اینکه واریانس پدیده مورد مطالعه(05/0) در نظر گرفته شده است و نیمی از جمعیت دارای یک صفت می باشند، در داخل خوشههای انتخابی، نمونهگیری از نوع تصادفی مطبق استفاده شده است.
یافتههای پژوهش
یافتههای توصیفی
ویژگیهای جمعیتی
جمعیت نمونه این پژوهش بین 19 تا 30 سال قرار دارد. میانگین سنی افراد نمونه 51/24 سال بوده است.17 درصد کمتر از دیپلم، 15 درصد دارای مدرک دیپلم، 10 درصد دارای مدرک کاردانی، 38 درصد دارای مدرک کارشناسی، 5/16 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد و 5/3 درصد دارای مدرک تحصیلی دکتری بودهاند. به لحاظ وضعیت منزل مسکونی، 25/58 درصد دارای منزل ملکی، 32 درصد استیجاری و 25/3 درصد دارای منزل سازمانی بودهاند. از نظر وضعیت اشتغال، 26 درصد بیکار،3 درصد محصل، 58 درصد دانشجو، 5/3 درصد کارمند، 3 درصد سرباز و 5/6 درصد دارای شغل آزاد بودهاند. به لحاظ پایگاه اقتصادی- اجتماعی، 36 درصد در پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین، 5/49 درصد متوسط و 5/14 درصد دارای پایگاه بالا بودند.
توصیف آماری شاخص و ابعاد بیتفاوتی اجتماعی جوانان
جدول2، میانگین و انحراف معیار شاخص و ابعاد بیتفاوتی اجتماعی جوانان را نشان میدهد. برمبنای نتایج بهدست آمده، در 41 درصد از افراد نمونه، بیتفاوتی اجتماعی پایین، در 30 درصد متوسط و در 29 درصد بالا بوده است. میانگین بیتفاوتی اجتماعی معادل 3/48 درصد است که بر مبنای یک مقیاس صفر تا 100 پایین ارزیابی میشود. در میان ابعاد بیتفاوتی اجتماعی، میانگین بُعد عینی بیشتر از بُعد ذهنی بوده است.
جدول 2: آمارههای شاخص[16] تشکیل دهنده بیتفاوتی اجتماعی
ابعاد بیتفاوتی اجتماعی |
آمارهها |
|
میانگین |
انحراف معیار |
|
بیتفاوتی ذهنی |
8/40 |
597/6 |
بیتفاوتی عینی |
8/55 |
633/8 |
شاخص بیتفاوتی اجتماعی |
33/48 |
616/12 |
توصیف آماری متغیرهای مستقل
بنا بر اطلاعات جدول3، میانگین گسست ارزشی 8/43 درصد است که پایین ارزیابی میشود. در میان ابعاد گسست ارزشی، بیشترین گسست مربوط به اهداف سیاسی(58درصد) بوده و پس از آن گسست اهداف اقتصادی (7/43درصد)، اجتماعی (5/40درصد) و اهداف فرهنگی (2/40) قرار گرفتهاند. همچنین، میانگین گسست هنجاری6/64 درصد است که در سطح متوسط ارزیابی میشود. در میان ابعاد شاخص گسست هنجاری، بالاترین میانگین مربوط به گسست از وسایل سیاسی(2/74 درصد) بوده و پس از آن گسست از وسایل اجتماعی(02/60 درصد)، وسایل اقتصادی(3/52درصد)، و وسایل فرهنگی(7/51 درصد) قرار گرفتهاند.
جدول 3: توزیع فراوانی و درصد شاخص متغیرهای مستقل
متغیر |
گزینهها |
فراوانی |
درصد خالص |
متغیر |
گزینهها |
فراوانی |
درصد خالص |
گسست ارزشی |
پایین متوسط بالا جمع |
145 139 116 400 |
25/36 75/34 29 100 |
گسست هنجاری |
پایین متوسط بالا جمع |
96 168 136 400 |
24 42 34 100 |
شاخص مرکزی |
میانگین |
8/43 |
شاخص مرکزی |
میانگین |
6/64 |
شاخص مرکزی |
تحلیل دو متغیره
بر اساس نتایج تحلیلهای دو متغیره در جدول4، متغیرهای گسست ارزشی و گسست هنجاری، اثر افزایندهای بر بیتفاوتی اجتماعی جوانان دارند و متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی اثر کاهندهای بر بیتفاوتی اجتماعی جوانان دارد و روابط مذکور معنادار میباشد.
جدول 4: ضرایب همبستگی متغیرهای مستقل با بیتفاوتی اجتماعی
متغیرها |
ضریب کندال |
سطح معناداری |
کای اسکور |
سطح معناداری |
گسست ارزشی |
373/0 |
000/0 |
546/74 |
000/0 |
گسست هنجاری |
346/0 |
000/0 |
787/79 |
000/0 |
پایگاه اقتصادی-اجتماعی |
133/0- |
000/0 |
587/21 |
000/0 |
تحلیل رگرسیونی چند متغیرهی عوامل مرتبط با بیتفاوتی اجتماعی جوانان
بر اساس دادههای جدول5، یکی از متغیرهای مستقلی که روی بیتفاوتی اجتماعی جوانان اثر مستقل داشته و بیشترین مقدار از تغییرات را تبیین میکند، متغیر گسست هنجاری است- ضریب بتای این متغیر از همه ضرایب بتا بیشتر و بیشترین اثر را بر روی متغیر وابسته داشته است. متغیر مستقل بعدی، گسست ارزشی میباشد. ضریب بتای این متغیر (263/0) بوده است. با اضافه شدن این متغیر به معادله رگرسیون، ضریب تعیین از 444/0 به 561/0 افزایش یافته است. این دو متغیر با هم حدود 56 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین میکنند. متغیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی در مرتبه بعدی اهمیت و اثرگذاری قرار گرفته است. بدین ترتیب، فرضیههای اصلی مطرح شده در تحلیل رگرسیونی چند متغیره، تأیید و سه متغیر مستقل با هم 58 درصد تغییرات بیتفاوتی اجتماعی جوانان را تبیین میکنند.
جدول5: نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیره بی تفاوتی اجتماعی جوانان
متغیر |
B |
Se |
Beta |
T |
sig |
R square change |
گسست هنجاری |
230/0 |
028/0 |
356/0 |
196/8 |
000/0 |
444/0 |
گسست ارزشی |
621/0 |
108/0 |
263/0 |
765/5 |
000/0 |
561/0 |
پایگاه اقتصادی - اجتماعی |
750/0- |
187/0 |
170/0- |
999/3- |
000/0 |
582/0 |
مقدار ثابت |
257/40 |
866/6 |
- |
863/5 |
000/0 |
- |
بحث و نتیجه گیری
در این پژوهش در چارچوب چشمانداز وفاق اجتماعی و بر مبنای دستگاه نظری رابرت مرتن، در راستای توصیف و تبیین بیتفاوتی اجتماعی فرضیاتی مطرح و مورد آزمون قرار گرفت. فرضیات تحقیق در سطح معناداری در مرحله اول بررسی، یعنی رابطه تکتک متغیرهای مستقل با میزان بیتفاوتی اجتماعی جوانان، مورد تأیید قرار گرفتند- هر چند برخی از متغیرها رابطه ضعیفی با بیتفاوتی اجتماعی جوانان نشان دادند. فرضیهها در مرحله دوم تبیین، یعنی بررسی رابطه متغیرهای مستقل با بیتفاوتی اجتماعی به وسیله تحلیل رگرسیونی چند متغیره، نشان دادند که رابطه مستقل و معنادار و قابل قبولی با بیتفاوتی اجتماعی دارند. پس بر مبنای این تحلیلها، این مباحث نظری پیش میآید که دستگاه مفهومی مورد استفاده در مفهومسازی بیتفاوتی اجتماعی، تا چه اندازه قدرت تبیین میزان بیتفاوتی اجتماعی جوانان را دارد ؟ البته باید در نظر گرفت که سطح تحلیل در این تحقیق، خُرد و واحد تحلیل آن فرد بوده و فرضیات مطرح شده نیز در این سطح بودهاند.
به تأسی از مرتن، بیتفاوتی اجتماعی جوانان، در سطح خُرد، حاصل "گسست از ارزشها و اهداف فرهنگی" و "گسست از وسایل نهادی و نظام هنجاری" میباشد. بر این اساس، فرضیههای اول و دوم (ناظر بر رابطه گسست ارزشی و گسست هنجاری با بیتفاوتی اجتماعی جوانان) در هر دو مرحله تبیین مورد تأیید قرار گرفت و معلوم شد که این دو متغیر یکی از معنادارترین و قویترین عاملهای تبیین بیتفاوتی اجتماعی در میان جوانان میدان مورد مطالعه میباشند. تأیید این فرضیهها، معرف اعتبار علمی و ارزش عملی و کارآمدی دستگاه مفهومی مرتن در شرایط امروز جامعه ایران است. مطالعه تجربی کوثری(1386) نیز مؤید اثرگذاری نابسامانی و ناهنجاری در تکوین و شیوع بیتفاوتی اجتماعی در جامعه ایران میباشد.
در دیدگاه مرتن، پایگاه اقتصادی- اجتماعی، حامل عناصر ساختاری است و جایگاه فرد را در سلسله مرتب اجتماعی مشخص میکند. یکی از فرضیههای تحقیق درباره رابطه پایگاه اقتصادی- اجتماعی با بیتفاوتی اجتماعی بود. نتایج این بررسی نشان داد که بیتفاوتی اجتماعی در بین افراد متعلق به پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا، 3 برابر پایینتر از افراد متعلق به پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین بود. رابطه پایگاه اقتصادی- اجتماعی با بُعد عینیِ بیتفاوتی اجتماعی دو برابر بیشتر از بعد ذهنیِ بیتفاوتی اجتماعی میباشد. استرلین بر این باور است، افراد به دلیل ناتوانی و ناکامی در رقابتها و دستیابی به آرزوهای اقتصادی دچار سرخوردگی در امورات اقتصادی و اجتماعی از جمله بیتفاوتی میشوند(مسعودنیا،1380: 16).
با استفاده از آزمون فرضیات و مباحث نظری مطرح شده در قسمتهای قبلی این فصل، اکنون میتوان به عوامل بازدارنده بیتفاوتی اجتماعی جوانان پرداخت و بر اساس آن پیشنهادهایی را برای رفع عوامل تسهیل کننده بیتفاوتی اجتماعی جوانان مطرح نمود. البته روشن است که عوامل تسهیلکننده و بازدارنده ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و اغلب دو روی یک سکهاند.
بیتفاوتی اجتماعی، پدیدهای پیچیده و چند بُعدی است. در این پژوهش، بیتفاوتی اجتماعی در ابعاد ذهنی و عینی مورد سنجش قرار گرفت. هر چند در 40 درصد جوانان مورد بررسی بیتفاوتی ذهنی و شناختی پایین بود، امّا در60 درصد جوانان، بیتفاوتی ذهنی در سطح متوسط به بالا میباشد. به بیان دیگر، در پنداشت، فهم و احساسِ 30 درصد از جوانان مورد بررسی، دیگران لحاظ نمیشوند و این احساس در 30 درصد دیگر جوانان در حد متوسط است. بُعد عینیِ بیتفاوتی، ناظر بر میزان درگیری عملی جوانان در فعالیتها و کنشهای مرتبط با منافع عمومی است. بر مبنای یافتهها، در 40 درصد از جوانان مورد بررسی، بیتفاوتی عینی در حد بالا، در 5/27 درصد متوسط و در 5/32 درصد پایین بوده است.
در چارچوب دستگاه مفهومی مرتن، الگوی رفتاری افراد، تابعی از شرایط و فرصتهایی است که جامعه برای آنان فراهم میکند و متغیرهای زیستی- روانی یا ذهنی- شخصیتی در الگوی رفتاری افراد جایگاه درخور توجهی ندارد(مرتن، 1968 :260). پدیدههای اجتماعی خصلتی جمعی و ساختاری دارند. بر این اساس، بیتفاوتی اجتماعی زمینه ساختاری دارد و نشانه ناهماهنگی ساختاری است که در سطح خُرد و در سطح کنشگران به صورت بیتفاوتی نمود پیدا میکند.
یکی از ابعاد ناهماهنگی یا گسست بین کارکردهای این دو عنصر ساختاری، عدم پذیرش اهداف و ارزشهای مرجح نظام فرهنگی از جانب جوانان و عدم دسترسی و یا عدم پذیرش وسایل و راههای نهادینه شده نیل به اهداف است. بر مبنای یافتهها، برای بخش قابل توجهی از جوانان مورد بررسی، گسست از ارزشهای فرهنگی و راههای مورد پذیرش نیل به اهداف پدیدار گشته است. بنابراین، این وضعیت یک عامل ساختاری بازدارنده جدی بر سر درگیری اجتماعی جوانان به شمار میرود. بیتفاوتی و ناهمنوا شدن با ارزشها و هنجارهای متعارف در میان این گروه اثرگذار، میتواند وجه آسیبزای مضاعفی بخود بگیرد؛ انفعال جوانان میتواند بستری برای گرایش به مصرف مواد مخدر و روانگردانها باشد و آمارها نشان از شیوع مصرف مواد مخدر و روانگردانها در جوانان دارد. نتایج پژوهش نادری و دیگران(1388) مؤید آن است که شاخصهای بیهنجاری مانند کاهش تسلط بر فرایندهای زندگی، احساس ناتوانی و عجز در برابر مشکلات، آینده نامشخص شغلی و بیهدفی در زندگی، بیتفاوتی اجتماعی را در نزد جوانان تقویت کرده است.
عناصر ساختاری زمانی میتواند مروج همنوایی در جامعه باشند که ارتباط فعال و پویایی با محیط داشته باشند. بیتفاوتی اجتماعی نشانه آن است که ارتباط عناصر ساختاری با محیط جامعه دچار اختلال شده است. بنابراین، ضرورت دارد تا ساختار فرهنگی و سیاسی(بهعنوان تعریفکننده نظام ارزشی متعارف) و ساختار اجتماعی و اقتصادی (بهعنوان ترسیمگر راهها و مجاری تحقق نظام ارزشی)، متناسب با تغییرات و اقتضائات محیطی، تغییرات لازم را پذیرا باشند و به تبع اقتضائات محلی، ملی و جهانی، بازاندیشی فعالانهای در نظام ارزشی و وسایل نهادی صورت پذیرد. آنچه در جامعه ایران حادث شده، تصلب عناصر ساختاری و عقب ماندن از نیازها و اقتضائات محیط جامعه و خرده فرهنگها و گروهبندیهای مختلف اجتماعی از جمله جوانان است. یکی از نمودهای این گسست و اختلال، شکاف فرهنگ رسمی از فرهنگ غیر رسمی و شکاف نسلی است. این مسئله مؤید در برگیرنده نبودن عناصر ساختاری و به رسمیت نشناختن تنوع و تکثر و ذائقه و سلیقههای مختلف بهویژه در نزد جوانان است. تلقی غالب در جامعه ایران و بویژه در نظام ارزشی متعارف از جوانی به مثابه مسئله است و این نوع طرز تلقی به جای ایجاد گشایش برای جوانان و دیده شدن ظرفیتها و قابلیتهای جوانان، محدودیت آور است. نتایج تحقیقات در مورد جوانان ایرانی نشان میدهد که ناآشنایی با حقوق اجتماعی و فرهنگی و نداشتن انتخاب در بازآفرینی مدل رفتاری مرجع جوانان، در تقویت انفعال و احساس حاشیهنشینی اجتماعی آنها مؤثر است(ذکایی،1382: 7).
از منظری دیگر، بیتفاوتی اجتماعی به مثابه یک الگوی رفتاری ناهمنوایانه در بین جوانان، نشانه ناهماهنگی بین عناصر ساختاری در جامعه است. ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایران جزیرهای عمل میکنند. ناهماهنگی ساختارهای مذکور اتلاف منابع و ناکارآمدی ساختاری را تشدید نموده است. برای نمونه، میتوان به ناهمخوانی و انطباق پایین محتوای آموزشی و نظام پذیرش دانشجو در آموزش عالی با بازار کار و نیازهای جامعه اشاره نمود که سرخوردگی و ناکامی را در نسل جوان تشدید کرده است. امروزه به میانجی توسعه نظام آموزش عالی، سطح انتظارات و توقعات و دانشحرفهای جوانان افزایش یافته است، امّا محیط اقتصادی برای جوانان چندان مهیا نیست. جوانان تحصیلکرده خواهان به رسمیت شناخته شدن و مشارکت در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند، ولی با انسداد ساختارهای مذکور مواجه اندو. علاوه بر تمهیدات ساختاری فوق، تحقق پیشنهادات زیر در راستای تعدیل بیتفاوتی اجتماعی ضروری به نظر میرسد:
1- نهادهای مدنی سهم بسزایی در بسط تعلقات اجتماعی و پیوند و اتصال جوانان به جامعه دارند. نظر به پیشیگرفتن میانگین بیتفاوتی اجتماعی در بُعد عینی بر بُعد ذهنی، ضرورت دارد تا محیط اجتماعی برای حضور و کنشگری جوانان بیش از پیش مهیا شود و با مهیا نمودن زمینههای ساختاری، جوانان به فعالیت در نهادهای مدنی ترغیب گردند.
2- نظر به تأثیرپذیری بیتفاوتی اجتماعی از زمینههای ساختاری، میدان مورد مطالعه به لحاظ امکانات و برخورداریها وضعیت مطلوبی ندارد و در ردیف شهرها و مناطق کمبرخوردار محسوب میشود- همین مسئله گسست هنجاری را در میدان مورد مطالعه تشدید نموده است. کاهش نابرابریهای اجتماعی و بسط عدالت اجتماعی، بسط تقسیم کار اقتصادی و اجتماعی به مناطق کمتر برخوردار و جذب در اقتصاد ملی در افزایش فرصتهای اقتصادی و اجتماعی جوانان و تقویت امید اجتماعی اثر بسزایی دارد.
3- بر مبنای یافتهها، در میان اهداف و وسایل نهادی، بیشترین گسست مربوط به بُعد سیاسی بوده است. همین مسئله گویای مهیا نبودن زمینههای ساختاری برای درگیرساختن جوانان و ادغام آنها در جامعه است. این مسئله میتواند بیگانگی سیاسی را تشدید نماید. با توجه به سطح بالای تحصیلات در جوانان مورد بررسی و بهرهمندی آنان از سرمایه فرهنگی، مهیا نمودن زمینههای تبدیل سرمایه فرهنگی جوانان به سرمایههای اقتصادی و اجتماعی از طریق بکارگیری جوانان در مناصب اجرایی و اداری و مهیا نمودن فضای کسب و کار در جامعه ضروری بهنظر میرسد. بکارگیری سیاستهای ادغامی در تعدیل بیگانگی سیاسی و کمرنگ ساختن بیتفاوتی اجتماعی ضروری به نظر میرسد.
4- در چارچوب چشم انداز وفاق اجتماعی، هویت اجتماعی به مثابه نوعی چسب اجتماعی، مجرای اتصال و پیوند افراد به جامعه میباشد. یافتههای پژوهش حاضر نیز نشان داد که هویتهای دینی و قومی اثرکاهندهای بر بیتفاوتی اجتماعی دارد. با نظر به مخرج مشترکهای فرهنگی، دینی و تاریخی، تقویت هویتهای دینی و قومی (انعکاس نمادها و نشانگرهای فرهنگی و ظرفیتها و قابلیتهای اقوام در کتب درسی مقاطع مختلف تحصیلی و برگزاری جشنوارههای فرهنگی) در تقویت تعلقات اجتماعی جوانان سهم بسزایی دارد.
منابع
- استونز، راب. (1388). متفکران بزرگ جامعهشناسی. مهرداد میردامادی. تهران: مرکز
- ازکیا، مصطفی. (1379). جامعهشناسی توسعه. تهران: کلمه
- بنیفاطمه، حسین و رسولی، زهره. (1390). "بررسی میزان بیتفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه تبریز و عوامل مرتبط با آن". جامعهشناسی کاربردی. سال بیست و دوم، شماره1، صص 26-1.
- توسلی، غلامعباس. (1388). نظریههای جامعهشناسی. تهران: سمت
- توفیقیانفر، علیحسن و حسینی، سید احمد. (1391). "بررسی بیتفاوتی اجتماعی جوانان و عوامل اجتماعی مرتبط با آن (نمونه جوانان شهر یاسوج)". مطالعات جامعهشناختی جوانان. سال3، شماره 8، صص58-45.
- حسینی، سید ابراهیم، جلائیپور،حمیدرضا. (1391). "بررسی رابطه سرمایه اجتماعی برون گروهی با هویت ملی جوانان(بررسی موردی:دانشجویان و غیردانشجویان اقوام ترک و کرد)". فرهنگ در دانشگاه اسلامی. شماره3، صص299-318.
- دورکیم، امیل. (1384). تقسیم کار اجتماعی. باقر پرهام. تهران: مرکز
- زاهدی، محمد جواد و خضرنژاد، عمر. (1392). "نوسازی و فرایند تحول ارزشها در حوزه خانواده: بررسی نمونهای دگرگونی ارزشهای خانوادگی در شهر بوکان". مجله جامعه شناسی ایران. شماره30، صص6-97.
- جلاییپور، محمدرضا و محمدی،جمال. (1387). نظریههای متأخر جامعهشناسی. تهران: نی
- جنکینز، ریچارد. (1381). هویت اجتماعی. تورج یاراحمدی. تهران: شیرازه
- صداقتیفرد، مجتبی. (1392). بیتفاوتی اجتماعی(معناکاوی، بنیان نظری، سبب شناسی). اصفهان: بهتاپژوهش
- صداقتیفرد، مجتبی. (1390). "مطالعه بیتفاوتی اجتماعی و عوامل مؤثر برآن(مورد پژوهش شهر تهران)". پایاننامه دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران.
- عباسی قادری، مجتبی. (1384). "بررسی جامعهشناختی عوامل مؤثر بر بیگانگی اجتماعی جوانان در شهر تهران". پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران.
- عبدالهی، محمد و میرزایی، ابراهیم. (1388). "بررسی کنش تطابقی جوانان با محیط سیاسی- اجتماعی و عوامل موثر بر آن(مطالعه موردی: استان ایلام)". شماره52، صص125-99.
- قاضیزاده، هورامان و کیانپور، مسعود. (1394). "بررسی میزان بیتفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان (مورد مطالعه: دانشگاه اصفهان)". پژوهشهای راهبردی امنیت و نظم اجتماعی، شماره9، صص78-59.
- کاف، ای. سی؛ دبلیو، دی شاروک و دی دبلیو، فرانسیس. (1388). چشماندازهایی در جامعه شناسی. بهزاد احمدی و امید قادرزاده. تهران: کویر
- کلانتری، صمد؛ ادیبی، مهدی؛ ربانی، رسول و سیروس احمدی. (1386). "بررسی بیتفاوتی و نوعدوستی در جامعه شهری ایران و عوامل مؤثر بر آن". دانشور رفتار. سال14، شماره 22، صص 27-35.
- کرایب، یان. (1389). نظریههای مدرن جامعهشناسی از پارسونز تا هابرماس. محبوبه مهاجر. تهران: سروش
- کوثری، مسعود. (1386). نظریههای آنومی اجتماعی. تهران: سلمان
- گروثرز، چارلز. (1378). جامعهشناسی مرتن. زهره کسایی. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی
- مسعودنیا، ابراهیم. (1380). "تبیین جامعهشناختی بیتفاوتی شهروندان در حیات اجتماعی سیاسی". اطلاعات سیاسی- اقتصادی. شماره 165-152،صص167 -168.
- مرتن، رابرت. (1376). مشکلات اجتماعی و نظریههای جامعه شناسی. نوین پولایی. تهران: امیرکبیر
- مجیدی، امیر. (1391). "بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مرتبط با بیتفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه کردستان و دانشجویان پیام نور کردستان". پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور، تهران.
- محسنی تبریزی، علیرضا و صداقتیفرد، مجتبی. (1390). "پژوهشی درباره بیتفاوتی اجتماعی در ایران (مورد پژوهش: شهروندان تهرانی)".جامعه شناسی کاربردی. دوره22، شماره3،صص22-1.
- محسنی تبریزی، علیرضا. (1381). "آسیبشناسی بیگانگی اجتماعی- فرهنگی بررسی انزوای ارزشی در دانشگاههای دولتی تهران". پژوهش و برنامهریزی درآموزش عالی. سال8، شماره4، صص140-119
- موسوی، میرطاهر. (1391). درآمدی بر مشارکت اجتماعی. چاپ اول، تهران: جامعهشناسان
- نوابخش، مهرداد و میرزاپوری، ولوکلا. (1394). "تحلیل جامعه شناختی تأثیر بیهنجاری بر بیتفاوتی اجتماعی؛ مطالعه موردی شهروندان شهر بابل". مطالعات توسعه اجتماعی ایران. سال7، شماره 3، صص67-53.
- نادری، حمدالله؛ بنی فاطمه، حسین و حریری اکبری، محمد. (1388). "الگوسازی ساختاری رابطه بیگانگی و بیتفاوتی اجتماعی". مجله علوم اجتماعی. سال6 ،شماره2، صص 60-29.
- یزدانپناه، لیلا. (1386). "موانع مشارکت اجتماعی شهروندان تهرانی". رفاه اجتماعی. سال هفتم، شماره26، صص130-105.
- Ganse, H. (1992). "Political Participation and Apathy". Phylon. Vol 13.
- Merton, R. (1964). "Anomie and Anomia and Social Interaction: Contexts of Deviant Behaviour". In Marshal Clinard(ed), Anomies and Deviant Behaviour. The Free Press, NewYork,pp.213-242.
- Merton, R.K. (1968). "Social Theory and social structure". New York: Free press
- Sarfaraz, A, ahmed, sh. (2012). "Reasons for political interest and apathy among university students: A Qualitative study". Pakistan journal of social psychology, vol 10, no, 1, 61-67
- Seeman, M. (1959). "On the meaning of alienation". American sociological review, vol.24.