نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، جامعهشناسی، دانشگاه یزد، یزد، ایران afshanialireza@yazd.ac.ir
2 دانشجوی دکترا، جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، دانشگاه یزد، یزد، ایران (نویسنده مسئول) E-mail: Zhashemikhah@yahoo.com
چکیده
پژوهش حاضر با هدف کاوشی بر نحوه مشارکت و حضور سیاسی جوانانِ شهر یزد انجام شده است. به همین منظور، با استفاده از روش کیفی و بر اساس رویکرد تفسیری، مصاحبههایی انجام و پیادهسازی شده است. در طراحی روششناسی، نظریه زمینهای مورد استفاده قرارگرفت که با رویکرد عینیگرایی اشتراوس و کوربین، روایتها تحلیل گردید. جامعه هدف پژوهش، جوانان شهر یزد بودند که 20 نفر از آنها به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و از طریق مصاحبه عمیق اطلاعات مورد نیاز استخراج گردید. بر اساس یافتهها، شرایط علی (فقدان آگاهی و رأی سیاسی، احساس عدم اثربخشی)؛ شرایط زمینهای (احساس عدم امنیت، فشار تبلیغاتی) و شرایط مداخلهای (توقف در مشغلههای شخصی، امتناع از برچسب حزبی)؛ باعث پیدایش پدیده "خموشی و یأس سیاسی" شده است که علاوه بر ترجمان بیتفاوتی افراد جامعه هدف نسبت به مسائل و فعالیتهای سیاسی، به نوعی تجلی بیتوجهی و نادیدگی ساختار (نظام سیاسی و فضای حاکم شهری) به مطالبات عاملان (مشارکتکنندگان در جایگاه شهروندان شهر یزد) خود بوده است. این پدیده منجر به انتخاب راهبردهایی همچون: انفصال از کنش و نگرش سیاسی و انفعال اعتراض گونه و در نهایت بروز پیامدهایی نظیرحس ناامیدی و ناتوانی در میدان سیاسی و مشارکت سرد در انتخابات در بین این جوانان شده است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Political Affair in a Paradox of Absorption and Exclusion: A Qualitative Study on Youth Political Participation in Yazd City
نویسندگان [English]
- Seyyed Ali Reza Afshani 1
- Zeinab Hashemi Khah 2
1 Ph.D., Associate Professor in Sociology, Yazd University, Yazd, Iran
2 Ph.D. Student in Sociology of Social Issues in Iran, Yazd University, Yazd, Iran
چکیده [English]
The study is to explore the political participation and attendance among the young people in Yazd city. For this purpose, interviews were carried out using a qualitative method based on the interpretive approach. In the design of methodology, the ground theory was used, which was analyzed by Strauss and Corbin's objectivist approach. The target population of the study were youth in Yazd city who were selected by purposive sampling method and extracted information through in-depth interviews. According to the results, in addition to the causal conditions (lack of awareness and political opinion, feeling of inefficiency), contextual conditions (feeling of insecurity, propaganda pressure), and intervening conditions (stopping in private, refusing the party label), the emergence of the phenomenon of "quietness and political despair " that, the translation of the indifference of the targeted community towards political issues and activities, it has been a manifestation of the ignorance of structure and the demands of its perpetrators. This phenomenon has led to the selection of strategies (the separation of political action and attitudes, the passivity of protest), and eventually the consequences (the sense of disappointment and disability in the political area, cold participation in elections) have been among these young people.
کلیدواژهها [English]
- Key Words: Political Participation
- Political Attraction
- Political Repelling
- Youth and Yazd City
امر سیاسی در یک پارادوکس جذب و دفع: مطالعه کیفی عملکرد سیاسی جوانان در شهر یزد
سیدعلیرضا افشانی[1]
زینب هاشمی خواه[2]
تاریخ دریافت مقاله: 17/1/1398
تاریخ پذیرش مقاله:21/2/1398
مقدمه
دوران مدرن و خصوصیات آن، زمینه را برای فرسایش اخلاقیات جمعی و استحاله ارزشهای پایدار انسانی و پرورش یافتن انسانهای سرد و بیتفاوت فراهم نموده است و از هنگام شروع مدرنیته، بیماریهای مزمن و شدید شهری در کالبد اجتماعی آن از جمله: عدم همبستگی میان ساکنین در شهرها و فقدان درک و احساس مشترک میان آنان، دوری و بیتوجهی، فردگرایی و بیگانگی، بیتفاوتی و عدم مشارکت افراد، دانشمندان را در قبال توسعه انسانی در شهرها در شرایط جدید دچار ابهام نموده است. از مفاهیم منعکسکننده اختلال در روابط فرد با سایر افراد جامعه، بیتفاوتی است. همانطور که مشخص است بیتفاوتی شرایطی را به وجود میآورد که در آن افراد دچار نوعی بیعلاقگی و بیاعتنایی به مسائل اطراف خود هستند و از درگیر شدن در موقعیتهای اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، فعالیتهای دگرخواهانه و درگیری فعال و مدنی در مسائل اجتماعی پرهیز میکنند. بیتفاوتی و ابعاد آن شامل بیتفاوتی در علاقهمندی، بیتفاوتی در رفتار و حتی بیتفاوتی در رأی گیری، به عنوان یک پدیده اجتماعی، در فرهنگ اکثر کشورهای دنیا در قالب یک مساله اجتماعی شناخته شده و عمومیت پیدا کرده است. روزنبرگ (1955) کنارهگیری افراد و بیتوجهی آنها نسبت به محیط اطراف، دلسردی و بیگانگی نسبت به مسائل اجتماعی را از موضوعاتی میداند که در محافل اجتماعی و سیاسی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان اجتماعی بوده است؛ به طوری که بیتوجهی نسبت به این موارد بستر ساز بیتفاوتی و در نهایت احساس پوچی در بین افراد جامعه به حساب میآید (به نقل از نادری و همکاران، 1389: 50).
تعریف بیتفاوتی و بررسی زمینههای آن در متون جامعهشناسی از رفتار بیتفاوتی[3] به عنوان پدیدهای آسیبشناختی یاد میشود که مانعی مهم در برابر مشارکت سیاسی و اجتماعی و نیز از پیامدهای شهرنشینی در دوران مدرن به شمار میرود. رشد صنعت و فناوری، توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش افسارگسیخته جمعیت، جابجاییهای بزرگ جمعیتی، گسترش شهرنشینی، همسایگی فرهنگها و خرده فرهنگهای متفاوت، گسترش منطق خشک محاسبه گرایانه در سبک زندگی مدرن، عقلایی شدن رفتار و انتخاب انسانها، تشدید فردگرایی، ضعف نهادها و اعتقادهای مذهبی، از بین رفتن هویتهای گروهی و محلی از دید کارشناسان مسائلی است که به نوعی با بیتفاوتی ارتباط مییابد (مجیدی، 1391: 60).
شماری از صاحبنظران از مفاهیمی چون مشارکت[4]و درگیری[5] برای تعریف بیتفاوتی بهره جستهاند. در واقع، مشارکت و درگیری به دلیل تقابل و تضاد مفهومی، نمایاننده نیمه پر لیوان معنای بیتفاوتی هستند. البته در بررسی مفهومی و ریشهیابی رفتارهای مشارکتجویانه یا بیتفاوتی، عنصری چون اختیار مؤلفهای کلیدی است. در شماری از جوامع تودهای که زیر نگین حاکمان و نخبگان سیاسی تمامیتخواه سده گذشته اداره میشد، مشارکت سیاسی و گاه اجتماعی شهروندان مسالهای اجباری و دستوری بود. به این ترتیب، بیتفاوتی نسبت ارزشها و هنجارهای ترویجی رژیمهای فاشسیتی یا کمونیستی حاکم بر برخی کشورها، تهدیدی امنیتی تلقی میشد (ولفرز، 1385).
در مورد زمینههای بروز بیتفاوتی، همچون بسیاری از پدیدههای اجتماعی اجماعی وجود ندارد، اما میتوان عوامل چنین رفتاری را در سه دسته طبقهبندی کرد. نخستین دسته از عوامل زیر عنوان عوامل روانشناختی قرار میگیرد. احساس عزت نفس به معنای اعتبار قائل بودن برای خود، نیاز به دوست داشتن، دوست داشته شدن، رفتار خوب با دیگران و دریافت پاسخ متقابل و مناسب این رفتار در کنار احساس کارایی و اثرگذاری، اعتماد به دیگر شهروندان، نهادهای مدنی و حاکمیت، و مسوولیتپذیری از زمینههای روانی لازم برای مشارکت است. در برابر، احساس درماندگی، بیقدرتی، مفید نبودن، غفلت و... میتواند بیتفاوتی را دامن بزند. دسته دوم، به زمینههای اقتصادی و اجتماعی باز میگردد و با ظرفیتهای اقتصادی فرد و جامعه، پایگاه اقتصادی یا اجتماعی شهروندان، ویژگیهای ساختار و نظام اقتصادی کشور، شغل و میزان درآمد افراد، سطح برخورداری از آموزش، آگاهی و نیز وابستگیهای قومی، نژادی، زبانی و ... همپیوند است. دسته سوم، مربوط به ویژگیهای سیاسی جامعه است و از این رو چگونگی توزیع قدرت، ساختار سیاسی و قانونی کشور، قواعد کسب قدرت، وضعیت دموکراسی، آزادی بیان، احزاب و... در ریشهیابی بیتفاوتی یا مشارکت مورد بررسی قرار میگیرد (قاضیزاده و کیانپور، 1394: 62).
بسیاری از متخصصان علوم اجتماعی، با در نظر داشتن کارکردهای منفی بیتفاوتی اجتماعی، به بیان اهمیت مسئله بیتفاوتی اجتماعی در این رابطه پرداختهاند و نظریهپردازان مفاهیم مرتبط و متعددی را برای مفهوم بیگانگی ارائه کردهاند که از جمله مهمترین آنها بیتفاوتی یا بیاحساسی اجتماعی و بیتفاوتی سیاسی است. مکلوگان و نل با این عنوان که «بیتفاوتی نوعی تهدید است»، به مسئله تمایل افراد به عدم دخالت در امور و پذیرش مسئولیت اشاره کردهاند (مکلوگان، 1377).
دلسردی و بیاعتنایی افراد وگروههای مختلف اجتماعی که تحت تأثیر بیگانگی رخ میدهد باعث ایجاد شکنندگی در ساختار اجتماعی شده و اعضای شبکه اجتماعی نسبت به فرآیندهای اجتماعی بدبین و دچار بیماری ناامیدی نسبت به آینده و انزوای اجتماعی به دور از هرگونه ارتباط اجتماعی میشوند. لذا فردی که نسبت به جامعه به طور عام و نظام اجتماعی- سیاسی به طور خاص احساس خصومت میکند، احتمال دارد که از همه انواع مشارکت کنارهگیری کرده و به صف افرادی که کاملاً بیتفاوت هستند بپیوندند و یا اینکه در سطوح مختلف جامعه، مشارکت نداشته باشند. از این رو، بیتوجهی نسبت به توانش فردی و یا گروهی عناصر اجتماعی عامل فروپاشی هر ساختار یا محیطی خواهد بود که انسان به عنوان یک عامل اثرگذار و دارای قدرت تصمیمگیری مورد توجه قرار نگیرد (به نقل از مجیدی، 1391: 61).
بیاعتنایی اغلب پدیدهای آسیبشناختی و مانعی در راه مشارکت سیاسی و اجتماعی و توسعة ملی بهشمار میرود. اگر مشارکت وسیع شهروندان در قلمروهای مختلف زندگی اجتماعی، شرط مهم توسعة اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تلقی شود، عدم مشارکت شهروندان و شیوع بیاعتنایی را میتوان عاملی اثرگذار در توسعهنیافتگی قلمداد کرد (کرایب، 1384). در این میان، مشارکت و حضور سیاسی یکی از ارکان و زمینههای توسعه و پیشرفت یک کشور محسوب میشود که در این پژوهش نیز سعی شده است نحوه حضور و چگونگی مشارکت مصاحبهشوندگان مربوطه مورد بررسی قرار گیرد. از این جهت هدف تحقیق حاضر شناسایی نوع و نحوه نگرش و کنش سیاسی و زمینههای شکلگیری آن در جامعه جوانان شهر یزد میباشد و به دنبال آن است تا دریابد چه شرایطی مشارکت سیاسی در میان جوانان (جامعه مربوطه) را تقویت یا تشدید میکند. همچنین مشارکتکنندگان چه تعریفی از حضور در فضای سیاسی جامعهی خود دارند؟ به بیانی دیگر میتوان گفت هدف کلی پژوهش حاضر، شناسایی نوع و نحوه حضور جوانان استان یزد در فضای سیاسی، شناسایی ابعاد مختلف عملکرد سیاسی جوانان استان یزد و شناسایی عوامل مرتبط با چگونگی فعالیت سیاسی جوانان استان یزد است. همچنین تحقیق حاضر حول چند سؤال محوری سامان یافته است:
- چه فرایندهایی در شکلگیری عملکرد سیاسی در میان جوانان شهر یزد دخیل هستند؟
- چه شرایطی منجر به بروز نوع خاصی از رفتار سیاسی در میان جوانان شده است؟
- چه شرایطی فعالیت سیاسی این جوانان را تقویت یا تضعیف میکند؟
- مشارکتکنندگان چه کنش/واکنشی در مقابل امور سیاسی از خود نشان دادهاند؟
پیشینه پژوهش
پیرامون این موضوع پژوهشهای داخلی و خارجی زیادی صورت گرفته است؛ چنان که سیدامامی و مددلو (1394) در پژوهشی با عنوان «دلایل مشارکت در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری: مطالعه موردی رأی دهندگان شهر خوی» با هدف فهم انگیزههای رأیدهی و چگونگی شکلگیری معیارها و دلایل آنها بر انتخاب نامزد خاص، به این نتیجه رسیدند که مردم شهر خوی مردمی غیرسیاسی، محافظهکار و با گرایش های مذهبی و سنتیاند که در کل برمبنای رویکرد انتخاب عاقلانه در انتخابات رأی میدهند، اما انتخاب عاقلانه آنان در چارچوب وضعیت خاص و گفتمانهای اقناعی خاص دوره انتخابات صورت میپذیرد.
معصومی و محبان (1393) نیز در پژوهشی با عنوان «مطبوعات محلی و مشارکت سیاسی مردم در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری؛ مطالعه موردی: شهر کرمان» به بررسی نقش مطبوعات محلی شهر کرمان بر مشارکت سیاسی مردم در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری پرداختند. نتایج نشان داد نشریات و مطبوعات محلی تأثیر چندان زیادی در این زمینه نداشتند و مشارکت سیاسی افراد مورد مطالعه، تحت تأثیر عوامل و متغیرهای دیگری بجز نشریات و مطبوعات محلی بوده است.
عبادی و همکاران (1393) در مقالهای با عنوان «شناسایی عوامل اثرگذار بر سرمایه سیاسی» سعی کردهاند تا ضمن بیان اهمیت مفهوم سرمایه اجتماعی، مهمترین شاخصهای سنجش سرمایه اجتماعی در سطح محله (محلههای منطقه 9 مشهد) معرفی و اندازهگیری کنند. یافتههای این تحقیق نشان داد که از بین عوامل موثر بر شکلگیری سرمایه اجتماعی، شرکت در مراسم مذهبی در محله بالاترین تاثیر را دارد. وجود رابطه بین سرمایه اجتماعی با ثبات مسکونی و ویژگیهای محل زندگی افراد نیز تایید شد. بین همگونی افراد در محله و سرمایه اجتماعی رابطه مثبت وجود داشت، اما به لحاظ آماری معنادار نبود.
نیلیاحمدآبادی و همکاران (1393) پژوهشی با هدف تعیین میزان سواد اجتماعی و سیاسی بزرگسالان شرکتکننده در مراکز آموزشی غیررسمی بزرگسالان شهر اصفهان پژوهش دریافتند که سواد اجتماعی بزرگسالان از سواد سیاسی آنان بیشتر است. همچنین، بین میانگین سواد اجتماعی و سیاسی با توجه به متغیرهای دموگرافیک (جنسیت، تحصیلات، سن، محل زندگی) تفاوت معناداری وجود دارد.
جعفرینیا (1391) در مقاله خود با عنوان «بررسی عوامل اقتصادی – اجتماعی موثر بر میزان مشارکت سیاسی»، به بررسی میزان تمایل به مشارکت سیاسی در شهر خورموج و عوامل اجتماعی موثر بر آن پرداخت. از نتایج تحقیق او می توان به موارد زیر اشاره کرد: میزان تمایل به مشارکت سیاسی مردان بیشتر از زنان بود، با افزایش تحصیلات، میزان تمایل به مشارکت سیاسی نیز افزایش می یافت، طبقات اجتماعی بالا نسبت به طبقات اجتماعی پایین، میزان تمایل به مشارکت سیاسی بیشتری داشتند. بین سن، محل سکونت و وضعیت تاهل با میزان تمایل به مشارکت سیاسی رابطه وجود نداشت. در بین متغیرهای تحقیق، متغیرهای تحصیلات و روابط سازمانی به ترتیب با بتای 47/0 و 28/0 بیشترین تاثیر معنیدار را بر میزان تمایل به مشارکت سیاسی داشتند.
مرسی (2015) در پژوهشی با عنوان «بیتفاوتی سیاسی و مشارکت رأیدهندگان در انتخابات 2015» خاطرنشان ساخت که بروز رفتارهای خشونتبار در اعمال سیاسی و رأی دادنها و نیز تحمیل رفتار و سوگیری خاص از سمت نامزدهای انتخاباتی، بیشترین و محکمترین دلیل بیتفاوتی سیاسی افراد بوده است. همچنین عامل موثر دیگر در بیتفاوتی سیاسی افراد رأیدهنده، تصور از پیش تعیین شدن نتایج و تصمیمگیری از پیش تعیینشده در امر نتایج رأیها بوده است. لذا آنها بر این باورند که به واقع رأی آنها نادیده گرفته میشود.
نینا (2014) در پژوهش خود با عنوان «احزاب سیاسی، بیتفاوتی سیاسی و دموکراسی در نیجریه: رقیب مسائل و مسیر پیش رو» نشان داد که عملکرد سیاسی نیجریه در دوران فعلی بیانگر القا و تشویق مردم آن به سمت بیتفاوتی سیاسی در دورههای قبلی بوده است. بزرگترین رقیب مسائل سیاسی در این میان بیتفاوتی سیاسی و دموکراسی در نیجریه و تقسیم "ما" به جای "آنها" شناخته شده است.
دین (2014) که در پژوهشی با عنوان «فراتر از تندروی و استعفا: منطق رقابت برای مشارکت مردمی در تصمیمگیریهای سیاست» با استفاده از نظریه شبکه گروهی به طرح راهحل جایگزین برای سیاست جوامع پرداخته است، بدین نتیجه دست یافت که همکاری در دو نوع مبادله و مجادله در بین افراد ظاهر میگردد و بروز هر نوع از آن بسته به شرایط و جو حاکم بر آن جامعه است. در نتیجه لازم است در هر جامعه نسبت به ویژگیهای منحصر به فرد مشارک کننده معنا شود، منظق مشارکت بیان گردد و افراد با فلسفه آن همکاری و مشارکت خو گرفته باشند. در این مسیر است که تکتک مردم خود را با حکومت و جامعه یکی دانسته و از بیتفاوتی و بیاعتنایی به مسائل سیاسی و اجتماعی سر باز میزنند.
مانینگ (2014) در پژوهشی کیفی با عنوان «خوددرگیری و مشارکت سیاسی در بزرگسالان» به بررسی نگرانیهای اخیر در مورد بیتفاوتی جوانان و عدم مشارکت در سیاست میپردازد. این مقاله یک مطالعه کیفی در استرالیا بر روی جوانان 30-18 سال و دارای عقاید سیاسی متفاوت و انتخاب شده در هر طیف سیاسی است. در این مقاله عوامل اصلی زمینهساز بیتفاوتی سیاسی شامل نگرش خشک لیبرالی به یک حزب سیاسی، نقش مهم دوستان و خانواده در پرورش و حفظ تعهدات سیاسی و همچنین احساس ذهنی از خود بیگانگی، بیتوجهی، بدبینی و اثربخشی سیاسی کم به عنوان معیارهای اجتماعی و روانی حاکم بر رفتار استدلال شده است و مدل به هم پیوسته رابطه از خود ارائه شده توسط شرکت کنندگان نشان دهنده شرایط زندگی اجتماعی معاصر می باشد.
در پژوهش المیزجاجی (2002) که در کشور عربستان سعودی انجام شد، محقق به بررسی رابطه میان بوروکراسی و شهروندان در جامعه مذکور میپردازد و بیتفاوتی عمومی را به عنوان مانعی در جهت برنامههای توسعه مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. این پژوهش بر روی نمونه 446 نفری به صورت تصادفی از مردم شهر جده انجام شد و در پایان فرضیه وجود بیتفاوتی عمومی در شهروندان این کشور تأیید شد.
روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر به لحاظ روششناسی، بر مبنای یک مطالعه کیفی صورت گرفته است که بر اساس رویکرد تفسیری، پیکربندی و مبتنی بر پاسخگویی به سوالات و اهداف در طراحی روششناسی، نظریه زمینهای مورد استفاده قرار گرفته است و با رویکرد عینیگرایی اشتراوس و کوربین روایتها تحلیل گردید. جامعه هدف پژوهش، جوانان شهر یزد بودند که 20 نفراز آنان به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و از طریق مصاحبه عمیق اطلاعات مورد نیاز اخذ گردیده شد. مصاحبهها حولِ مباحث سیاسی صورت گرفته و چگونگی حضور مصاحبهشوندگان درعرصهها و فضاهای آن را نمایش میدهد. هر مصاحبه نیز بین 70 تا 90 دقیقه به طول انجامیده و تحلیل اطلاعات نیز با سه نوع کدگذاری باز، محوری و انتخابی صورت گرفته است. در مورد روایی پژوهش باید گفت کنترل بیرونی بر عهده ناظر بیرونی یا «گزارشگر شخص ثالث» بود که روشها، معانی و تفسیرها بازبینی گردید تا اینکه اطمینان حاصل شد نتایج توسط دادهها پشتیبانی شده است. ضمن آن که با توضیح مفصل و غنی[6] خوانندگان را برای قضاوت در مورد قابل انتقالبودن یافتهها یاری کردیم. لذا خواننده میتواند تصمیم بگیرد که آیا میتواند دادهها، روشها یا یافتههای ارائه شده در پژوهش را در محیط دیگری به کار گیرد یا خیر. پایایی کار نیز بوسیله ضبط صوت باکیفیت، برای ثبت دقیق گفتهها صورت گرفت. همچنین با کدگذاری محقق دوم و توافق بین کدگذارن، ثبات نتایج با مقایسه دو کدگذار انجام شد. بنابراین در تحقیق حاضر در یک وضعیت مطلوب، دو کدگذار به نسبت کدهای یکسانی را به متن خاص نسبت دادهاند.
چارچوب نظری و مفهومی
در زمینه مشارکت سیاسی آلموند و وربا[7] با مطالعه و بررسی روی فرهنگ مدنی[8]، یکی از نمودهای تطبیق یا عدم تطبیق بین فرهنگ جامعه و ساختار سیاسی را با عنوان بیتفاوتی معرفی کردهاند. آنها بیتفاوتی را در کنار علاقه اجتماعی مورد توجه قرار دادهاند و آن را به میزان علاقه یا عدم علاقمندی افراد نسبت به مسائل عمومی[9]تعریف کردهاند (آلموند و وربا، 1963)؛ به طوری که طی آن افراد جامعه بعد از جهتگیریهایی که در مورد مسائل به وجود آمده از خود نشان میدهند، دستهبندیهایی را به شرح ذیل ایجاد میکنند:
جدول 1: جهتگیری افراد در مورد مسائل (آلموند و وربا)
بیگانگی |
بیتفاوتی |
وفاداری |
دستهبندی |
+ |
+ |
+ |
جهتگیری شناختی |
- |
0 |
+ |
جهتگیری عاطفی |
- |
0 |
+ |
جهتگیری ارزشیابانه |
(+) مبین سطح بالای آگاهی و احساس مثبت افراد که طی ارزیابیهای آنها به دست میآید.
(-) ارزیابیهای منفی افراد را با احساس منفی نمایش میدهد.
(0) سطح بالایی از بیاعتنایی[10]را نمایانگر است (آلموند و وربا، 1963).
نظریهای که آلموند و وربا در مراحل تحقیقاتی به آن تکیه زدند مبتنی بر ویژگیهایی بود که هارولد لاسول از یک فرد «دمکرات» نوعی بدست داد: این فرد از نظر لاسول صاحبِ «خودِ باز»[11] نگاهی گرم و صمیمی نسبت به دیگر همنوعان؛ قابلیت سهیم شدن ارزشها با دیگران؛ جهتگیریهای چند ارزشی نسبت به مسائل گوناگون به جای جهتگیریهای تک ارزشی؛ وجود اعتماد و اطمینان متقابل در محیط انسانی و آخر از همه احساس رهایی از ترس و اضطراب بود (بدیع، 1376).
آلموند و وربا در بررسی فرایند مشارکت سیاسی سه امکان را بررسی میکنند:
- شرایطی که افراد به طور بالقوه یا بالفعل در فرایندهای سیاسی مشارکت مینمایند. این افراد از سیاست آگاه اند و توانایی ارائه تقاضای سیاسی را دارند و از رهبران سیاسی حمایت میکنند. این گونه افراد مشارکتکنندگان هستند.
- گروه دیگر کسانی هستند که منفعلانه از قوانین و مقامات حکومتی اطاعت میکنند، اما رأی نمیدهند و در سیاست دخالت نمیکنند. اینها را تبعیت کنندگان مینامند.
- گروه سوم کسانی هستند که به ندرت از سیاست و حکومت آگاهی دارند. اینها یا در مناطق دورافتاده زندگی میکنند یا زنان سالخوردهای هستند که نسبت به مسائل جامعه حساسیتی ندارند و یا کسانی هستند که درگیر مسائل خانواده خودشان هستند. برخی بیسوادان نیز جزو این گروه هستند. اینها دورافتادگان هستند (نادری و همکاران، 1389: 51).
مطابق جدول 1، فرهنگ حاکم در جامعه عبارت است از: گرایشها و جهتگیریهایی که افراد جامعه در رابطه با مسائل عمومی در سطح جامعه از خود بروز میدهند و همین امر باعث شکلگیری مؤلفههایی با عناوین جهتگیری شناختی[12] (آگاهی و شناخت لازم در مورد اهداف سیاسی)، جهتگیری عاطفی[13] (احساس تعلق خاطر و در نهایت درگیری و عدم پذیرش اهداف) و جهتگیری ارزشیابانه[14] (داوری و ارائه نظر و دیدگاهها در مورد اهداف) در جامعه میشود که هر یک از افراد با اتکا به این جهتگیریها طی فرآیند داده- ستاده خصیصههایی را به خود میگیرند که وفادارها یا مشارکتکنندهها (کسانی که در فرآیند مربوطه اثرگذار و تصمیمگیرنده هستند)، کوتهبینها یا بیگانهشدهها (کسانی که تعهد و علاقهای نداشته و افراد بیگانهای هستند) و تابعها یا بیتفاوتها (افرادی که از نظر روابط اجتماعی منفعل بوده و نسبت به نتایج داده- ستاده بیاعتنا هستند) از آن جمله به حساب میآیند (آلموند و پاوول؛ به نقل از نادری و همکاران، 1389: 50).
آلموند و وربا در کل سه نوع فرهنگ سیاسی را بازشناسی میکنند:
فرهنگ ده کوره: مبتنی بر بیتفاوتی و جهل نسبت به دولت ملی و سر فرو برده در واحدهای محلی متعلقه مثل قبیله یا روستا».
فرهنگ انقیاد: «که برعکس با آگاهی از نظام سیاسی ملی همراه است، ولی مردم نسبت به آن، حالتی کاملاً انفعالی دارند. در اینجا افراد نسبت به نظام، احترامی توأم با ترس دارند و بر این باورند که قادر به مشارکت در عملکرد آن نیستند.»
فرهنگ مشارکتی: «که برعکس بر اراده شهروندان و اعمال کامل حقوق و تکلیفشان در تصمیمات سیاسی استوار است».
آنها با یادآوری این که هیچ یک از این انواع در حالت خالص خود وجود ندارند، نتیجه میگیرند که نوع سوم بهتر از سایر انواع و با دمکراسیهای باثبات سازگار بوده و در نتیجه مشخصه پیشرفتهترین نظامهای سیاسیاند» (بدیع، ۱۳۷6: ۵۹).
مبتنی برمباحث اشاره شده در غالب چارچوب تحقیق باید دید که فرهنگ سیاسی در جامعه هدف به چه صورت است و مشارکتکنندگان مربوطه در چه جایگاه و تقسیم بندی از حضور وفعالیت سیاسی قرار خواهند گرفت. به عبارتی درخواهیم یافت افراد مصاحبهشونده چگونه و به چه نحو در عرصههای سیاسی مشارکت دارند و نوع حضور خود را چگونه و بر مبنای چه شرایطی تعریف میکنند. از طرفی روشن خواهد ساخت که نظام مسلطِ مرتبط با این افراد چه شرایط و امکاناتی در فضای سیاسی ایجاد کرده و به صورت در عملکرد کنشهای مصاحبهشوندگان دخیل بوده است.
یافتههای پژوهش
یافتههای پژوهش حاضر برگرفته از چند مبحث مرتبط با شناخت و عملکردهای مشارکتکنندگان در سیاست و فضای سیاسی جامعه خود بوده است که در مجموع باید گفت امر سیاسی در فضای اجتماعی مشارکتکنندگان تحقیق طی سه مبحث اصلی 1- نگرش سیاسی؛ 2- کنش سیاسی و 3- مشارکت سیاسی آمده و مقولهبندی عملکرد آنها در سه جدول زیر نشان داده شده است.
جدول 2: اهمیت مباحث سیاسی و دنبال کردن اخبار
گزاره |
مفهوم |
مقوله اول |
مقوله دوم |
مقوله هسته |
خیلی مهمه اخبار سیاسی رو هر روز پیگیری میکنم همه باید آگاه باشن اطرافشون داره چی می گذره، معذرت می خوام ما گوسفند نیستیم که باید بفهمیم دورمون داره چی میگذره چه اتفاقاتی داره میافته |
پیگیری مداوم |
موضوعیت مباحث سیاسی |
جهتگیری شناختی |
نگرش سیاسی |
زیاد از سیاست سر در نمیآورم و در بحثهای سیاسی نمیتوانم شرکت کنم. زیاد تلویزیون نمیبینم وقت دنبال کردن اخبار را ندارم به قدر کافی خودمون درگیر هستیم. |
ناآشنایی وتنگنای زمان در مشغلههای شخصی |
فقدان آگاهی سیاسی |
جهتگیری ارزشیابانه |
|
یه زمانی چرا برام مهم بود ولی چون همه اطلاعاتو نداریم نمیتونیم یه طرفه قضاوت کنیم و قاعدتاً هم نمیشه سیاسی کار نکنی، نمیتونی حرف نزنی، میزنی، ولی جوری شده که الان نمیتونی جانبداری خاصی بکنی |
نا آشنایی و اجتناب از قضاوت |
فقدان رأی سیاسی |
||
اخبار دنبال نمیکنم و برایم سیاست اهمیتی ندارد. |
بیاهمیتی مطلق |
فقدان اهمیت مباحث سیاسی |
جهتگیری عاطفی |
|
اصلاً برام مهم نیست یه موقع در حد شبکههای اجتماعی خیلی گذری پیگیری میکنم. |
پیگیری اجمالی |
|||
زیاد برام اهمیت ندارد خیلی حوصله پیگیری ندارم. |
بی حوصله جهت پیگیری |
|||
مهمه اما آنچنان درگیر سیاست نمیشم ولی خب زیادم شده که تأثیر بد گذاشته تو جامعه بالاخره مردم شهرم افسردگی میگیرن اینا همه تأثیر میزاره دیگه |
القای حس نا امیدی |
ترس از مواجهه |
نگرش سیاسی
مبحث اول، اشارهای به اهمیت و موضوعیت مباحث سیاسی نزد مشارکتکنندگان پژوهش مربوطه داشته و این که نگاه و نگرش این افراد نسبت به پیگیری و دنبال کردن اخبار و گزارشهای سیاسی چگونه و به چه نحو است.
همان طور که در جدول 2 آمده است از روایتهای مشارکتکنندگان مفاهیمی به دست آمده که مفاهیم مرتبط و نزدیک به هم، ادغام گردیده و مقولههای دسته اول ساخته شده است. در واقع در تشریح این بخش باید گفت مباحث سیاسی و موضوعیت آن برای تعداد بسیار کمی از مشارکتکنندگان مورد توجه بوده است؛ به گونهای که مدام و پیوسته اخبار سیاسی را دنبال کرده باشند. به عنوان مثال، مشارکتکنندهای در مورد پیگیری اخبار سیاسی چنین میگوید:
«خیلی مهمه اخبار سیاسی رو هر روز پیگیری میکنم. همه باید آگاه باشن اطرافشون داره چی میگذره. معذرت میخوام ما گوسفند نیستیم که. باید بفهمیم دورمون داره چی میگذره، چه اتفاقاتی داره میافته.»
او معتقد است که اهمیت کسب آگاهی و پیگیری مداوم از جریانات و اتفاقات روزمره ضرورت حیاتی دارد و الزام کسب این آگاهی برای تمامی افراد جامعه صدق میکند.
اما در تقابل با این اندیشه، مشغلههای شخصی و فرصتهای زمانی محدود، دلیلی موجه برای فاصلهگیری و ممانعت از ورود در این مباحث بر تعداد بیشتری از این مشارکتکنندگان بود... .
«زیاد از سیاست سر در نمیآورم و در بحثهای سیاسی نمیتوانم شرکت کنم. زیاد تلویزیون نمیبینم. وقت دنبال کردن اخبار را ندارم. به قدر کافی خودمون درگیر هستیم.»
برخی از افراد مشارکتکننده نیز کسب اطلاعات کامل و صادق را دشوار میدانستند و از این جهت خود را فاقد رأی و نظر سیاسی میدیدند. از این رو، احتراز از دخالت و اجتناب از قضاوت را بهترین راهکار میپنداشتند....
«یه زمانی چرا، برام مهم بود، ولی چون همه اطلاعاتو نداریم نمیتونیم یه طرفه قضاوت کنیم و قاعدتاً هم نمیشه سیاسی کار نکنی. نمیتونی حرف نزنی. میزنی، ولی جوری شده که الان نمیتونی جانبداری خاصی بکنی.»
از طرفی مباحث سیاسی برای عده بسیار بیشتری از مصاحبهشوندگان هیچ موضوعیت و محلی از اعراب نداشته و زمانی را برای کسب آن در نظر نمیگرفتند... .
«زیاد برام اهمیت ندارد. خیلی حوصله پیگیری ندارم.»
در نهایت برخی دیگر از مشارکتکنندگان پیگیری مداوم اخبار را موجب حس ناامیدی و افسردگی منشعب از آن تلقی می کردند. در نتیجه ترجیح میدادند کمتر وارد مباحث این چنینی شده و از آن فاصله گیرند... .
«مهمه، اما آنچنان درگیر سیاست نمیشم. ولی خب زیادم شده که تأثیر بد گذاشته تو جامع. بالاخره مردم شهرم افسردگی میگیرن. اینا همه تأثیر میزاره دیگه.»
بنابراین از مباحث اشاره شده و مفاهیم منتج از آن، سه مقوله دسته دوم، با عناوین «جهتگیری شناختی»، «جهتگیری ارزشیابانه» و «جهتگیری عاطفی» شکل گرفت که همگی آنها به برساختِ مقوله هسته «نگرش سیاسی» منجر شد.
جدول 3: شرکت در تجمعات سیاسی
گزاره |
مفهوم |
مقوله اول |
مقوله دوم |
مقوله هسته |
تو اعتراضات شرکت میکنم . حداقل اگرم جواب نداد، وجدان خودم راضی هست. |
شرکت کردن در اعتراضات حتی در شرایط نامساعد |
احساس مسئولیت |
فرهنگ مشارکتی |
کنش سیاسی |
در زمینه سیاست ما حق اعتراضو از خودمون گرفتیم. برای اینکه شرایط جوریه که اگه اعتراض کنی، خیلی راحت دچار مشکل میشی هم خودت هم خانوادت. منظورم اینه که وقتی از مسئولی نقد کنی، دچار مشکل میشی قطعا یه جورایی ترس از این مسئله. |
ترس از شناسایی و سرکوب |
احساس عدم امنیت |
فرهنگ انقیاد |
|
دنبال نمیکنم، چون هیچ فایدهای نداره. یه جایی باشه سیاستش خوب باشه بخوای مثلاً اعتراض کنی جواب بگیری آره، ولی سیاست کشور ما نه، بخوای اعتراض هم بکنی معلوم نیس کجا سر دربیاری. پس بهتره اعتراض نکنی. |
عدم اثربخشی و فقدان امنیت در مقابل آن |
|||
وقتی دوستانم راجع به این مسائل صحبت میکنند، به آنها میگویم به شما چه ربطی دارد مگر با این حرفهای شما کار درست میشود. من زیاد دنبال حرف آنها نیستم، زیرا معتقدم حرف ما تأثیری در روند سیاسی ندارد. اینکه آگاه باشیم از مسائل سیاسی خوب است، اما بحث جنگ و دعواز ما کاری را از پیش نمیبرد. |
مطلوبیت در کسب آگاهی صرف، اما بیتأثیری اعتراض و نهی دیگران از بحث |
احساس عدم اثربخشی |
||
من اعتراضو با سکوت توی خیلی زمینهها معتقدم. یعنی خیلی جاها سکوت بکنیم. مثلاً میگم اگه قرار باشه یه جا نریم رأی بدیم خب نریم وقتی میدونیم هر کی بیاد سرکار این اتفاق میافته خب نریم رأی بدیم. وقتی همیشه اینجوری بوده سکوت منظورم اینه. |
شرکت نکردن در انتخابات نمادی از اعتراض |
انفعال اعتراض گونه |
||
... من هیچ فعالیت سیاسی ندارم، چون خیلی ازش سوء استفاده میکنن و سریع میچسبوننت به یه گروه چپ و راست... |
عدم حضور در فعالیتهای سیاسی و حذر کردن از خوردن برچسب |
امتناع از برچسب حزبی |
||
من واکنشی نشون نمیدم. فرهنگ اعتراض برای کشور ما هنوز جا نیفتاده است و یا میترسند. من معتقدم یک جایگاهی باید تعیین شود. رأی اعتراض و حرف مردم تا مردم درخواستشان بگند. |
سیستماتیک نشدن فرایند اعتراض در جامعه |
فقر فرهنگ اعتراض |
فرهنگ ده کوره! |
|
هیچ وقت. من سرم به لاک خودم هست. حوصله این بحثها رو هم ندارم. |
توجه به امور شخصی |
مشغولیت شخصی |
||
تو این مباحث شرکت نمیکنم. اصلاً هم برام مهم نیست |
بیاهمیتی به مسائل سیاسی |
فقدان اهمیت |
کنش سیاسی
در اینجا کنش سیاسی مورد توجه قرار گرفته است. در واقع تعریف این افراد از فعالیتهای سیاسی چیست و شرکت در تجمعات سیاسی در نظر آنها چطور ارزیابی میشود. از این رو مطابق جدول 3، از روایتهای مشارکتکنندگان مفاهیمی ایجاد شده که از دلِ این مفاهیم، مقولههای دسته اول شکل گرفته است. مبتنی بر این مفاهیم باید گفت در بین مشارکتکنندگان مورد نظر تنها یک مورد، معتقد است که تحت هر شرایطی هر چند نامساعد، باید اعتراض خود را علنی کرد و در تجمعات شرکت کرد. در واقع این مشارکتکننده نوعی احساس مسئولیت در این زمینه را در خود میبیند که شرایط فشار و حتی نامتعارف آن را را سلب نمیکند...
«تو اعتراضات شرکت میکنم. حداقل اگرم جواب نداد وجدان خودم راضی هست.»
اما تعداد بسیار زیادی از مشارکتکنندگان، مسکوت ماندن در چنین شرایطی را راهکار خود قرار دادهاند که البته هر کس تعریف و دلایلی از این سکوت دارد. به عنوان مثال، تعدادی از این افراد حضور در تجعات سیاسی را به منزله شناسایی هویت و سرانجام سرکوب و ایجاد مشکل برای خود و خانواده میدانند. به نوعی آنان حضور در چنین تجمعاتی را فاقد فضای امن دانسته و معتقدند حذر از این عرصهها منطقیتر خواهد بود- ضمن آنکه معتقدند این فعالیتها هیچ تأثیر مثبتی نخواهد داشت و تغییر خوشایندی حاصل نخواهد شد..
« در زمینه سیاست ما حق اعتراضو از خودمون گرفتیم برای اینکه شرایط جوریه که اگه اعتراض کنی خیلی راحت دچار مشکل میشی هم خودت هم خانوادت. منظورم اینه که وقتی از مسئولی نقد کنی، دچار مشکل میشی، قطعاً یه جورایی ترس از این مساله».
«دنبال نمیکنم، چون هیچ فایدهای نداره. یه جایی باشه سیاستش خوب باشه. بخوای مثلاً اعتراض کنی جواب بگیری آره، ولی سیاست کشور ما نه، بخوای اعتراض هم بکنی معلوم نیس کجا سر دربیاری. پس بهتره اعتراض نکنی.»
برخی از افراد دیگر عدم شرکت و منفعل بودن را نمادی از اعتراض میدانند و معتقدند با سکوت و عدم پشتیبانی از فرد یا حزب خاصی بازیها و حربههای سیاسی فروکش خواهد کرد و حمایتهای حزبی که خود نیز گرم کنندهی فضای سیاسی است، خاموش خواهد شد و سکوت اعتراض گونه میتواند نوعی تحریم حمایتهای مردمی از ساختار باشد...
«من اعتراضو با سکوت توی خیلی زمینهها معتقدم؛ یعنی خیلی جاها سکوت بکنیم. مثلاً میگم اگه قرار باشه یه جا نریم رأی بدیم، خب نریم. وقتی میدونیم هر کی بیاد سرکار این اتفاق میافته، خب نریم رأی بدیم. وقتی همیشه اینجوری بوده سکوت منظورم اینه.»
افرادی نیز شرکت و حضور در فعالیتهای سیاسی را متضمن انگ و برچسب حزبی میپندارند و از قرار گرفتن در چنین شرایطی هراسناکاند. از این جهت عدم فعالیت را به مصائب آن ترجیح میدهند...
«من هیچ فعالیت سیاسی ندارم، چون خیلی ازش سوء استفاده میکنن و سریع میچسبوننت به یه گروه چپ و راست.»
برخی از این افراد نیز فقدان بستر فرهنگی اعتراض در جامعه را دلیلی موجه از برکناری خود در مسائل سیاسی میدانند...
«من واکنشی نشون نمیدم. فرهنگ اعتراض برای کشور ما هنوز جا نیفتاده است و یا میترسند. من معتقدم یک جایگاهی باید تعیین شود برای اعتراض و حرف مردم تا مردم درخواستشون را بگند.»
علاوه بر این موارد، تعدادی از شرکتکنندگان نیز به طور کل از چنین دغدغههای ذهنی فارغ بوده و سهواً یا عمداً خود را از گردونه این مسائل خلاص کرده و مباحث سیاسی برای آنها هیچ محوریت و موضوعیت نداشته است. این افراد بر مشغولیتهای شخصی خود تمرکز دارند و توجهی به این امور ندارند.
«هیچ وقت. من سرم به لاک خودم هست. حوصله این بحثها رو هم ندارم.»
در نهایت برای برخی نیز چنین مسائلی کاملاً بیاهمیت بوده و هیچ مشغلهی فکری برای آن متصور نمیشدهاند...
«تو این مباحث شرکت نمیکنم.اصلاً هم برام مهم نیست.»
در کل باید گفت از تمامی این مباحث سه مقوله به نامهای «فرهنگ مشارکتی»، «فرهنگ انقیاد» و «فرهنگ دهکوره» شکل گرفته است که از جمیع این مقولهها نیز «کنش سیاسی» به عنوان مقوله هسته ای ظاهر گردیده است.
جدول4: شرکت در انتخابات
گزاره |
مفهوم |
مقوله اول |
مقوله دوم |
مقوله هسته |
به اجبار مرحله قبل رو شرکت کردم، چون که فردا یه اتفاقی بیوفته بگن مهر انتخابات نخورده تو شناسنامش. اما مرحله بعد رو شرکت نمیکنم. |
شرکت جهت نشانهدار شدن شناسنامه |
مشارکت مصلحتگرایان |
دور افتادگان |
مشارکت سیاسی |
سری قبل شرکت کردم، اما بعدی رو ممکنه سفید بندازم، چون من دارم تو این جامعه زندگی میکنم. وقتی میری جایی استخدام شی میگن برو از تمام صفحات شناسنامت کپی بیار به کی رأی دادی... و همه چیز میپرسن و مجبوری تو این جامعه زندگی کنی. |
شرکت جهت ممانعت از ایجاد مشکل برای کاریابی |
|||
من سری قبل رأی دادم. همیشه رأی میدهم. شنیدم میگن خوبه و شاید یکی به دادمان برسد. |
شرکت به امید بهبود شرایط |
مشارکت امیدواران |
||
دوره قبل متاسفانه قرار نبود شرکت کنیم، ولی حکومت اینقدر ترفندای خودشو داره که جوونای ما رو درگیر این ماجراها کنه. اما دوره بعد رو شرکت نمیکنم. |
شرکت با فشار ترفندهای تبلیغی حکومتی |
مشارکت اغواشدگان |
تبعیت کنندگان |
|
من انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هر دو شرکت کردم. برای سال آینده هم شرکت میکنم ،چون این را وظیفه میدانم. |
شرکت مبتنی بر ارزشها و اعتقادات |
مشارکت مکلفان |
||
مرحله قبلی را شرکت نکردم، اما مرحله بعد اگر کاندیدایی مورد نظرم باشد شرکت میکنم. |
شرکت در صورت سنجش نمایندگان |
مشارکت ارزیابان |
مشارکتکنندگان |
|
بالاجبار برای اولین بار شرکت کردم، از ترسی که مثلاً کس دیگه انتخاب نشه مجبور شدم. |
شرکت برای حذف رقیب |
مشارکت تقابلان |
||
من هر مرحله شرکت میکنم. میتونم بگم انتخابات حق یه شخصه که حالا انتخاب کنه. شاید حتی یک نفرم تأثیرگذار باشه. |
شرکت جهت احقاق حقوق شهروندی |
مشارکت مطالبهگران |
||
بله من همه رو شرکت میکنم. البته با آگاهی. یکسری هستندهمینطوری میگن فلانی حذب فلانه میریم رأی میدیم. این اشتباهه باید پیشینه اون بنده خدا، سوادش، اینکه میتونه کاری بکنه کارآمدی داشته... اینا رو بررسی کنیم. |
شرکت بر اساس بینش و تحلیل |
مشارکت آگاهانه |
||
همه انتخابات را تا بحال شرکت کردم. در آینده هم شرکت میکنم، چون معتقدم اگر من نروم برای کشور تصمیم بگیرم باعث میشود چند نفر دیگر تصمیمگیرنده باشند. |
شرکت بر اساس آگاهی و اشراف سیاسی |
مشارکت سیاسی
بحث آخر، نگرش و عملکرد مشارکتکنندگان را در عرصه انتخابات و شرکت در آن مورد بررسی قرار میدهد. بنابراین بر حسب مقولههای دسته اول که از بطن مفاهیمِ استخراج شده از روایتها آمده است باید گفت قریب به اتفاق مصاحبهشوندگان اذعان داشته در انتخابات حضور داشتهاند، اما هر کدام بر حسب ایده و تعریف ذهنی خود. به عنوان مثال، برخی از آنها تنها به صرف مُهر خوردن و نشاندار کردن شناسنامه خود شرکت میکردند. به زعم این افراد عدم شرکت در انتخابات میتواند در آینده مشکلساز باشد و حتی آینده شغلی را تهدید کند...
« به اجبار مرحله قبل رو شرکت کردم، چونکه فردا یه اتفاقی بیوفته بگن مهر انتخابات نخورده تو شناسنامش. اما مرحله بعد رو شرکت نمیکنم.»
برخی از مصاحبهشوندگان نیز به طور اجمال، شرکت در انتخابات را امری مثبت تلقی کرده و امید به تغییر و بهبود شرایط و نجات از وضعیت کنونی داشتهاند...
«من سری قبل رأی دادم. همیشه رأی میدهم. شنیدم میگن خوبه و شاید یکی به دادمان برسد.»
تمامی این مشارکتکنندگان با عنوان «دورافتادگان» نامگذاری شدهاند. کسانی که به نوعی هیچ شناخت و اشرافی بر اوضاع و مسائل سیاسی نداشته و صرفاً بر اساس یک نگاه عوامانه و نگرش سطحی و در اندیشه مصلحت فردی خود در امر سیاسی مشارکت میکنند.
گروه بعد، مصاحبهشوندگانی بودند که به استناد صحبتهای خود، حضورشان یا تحت تأثیر تبلیغات حکومتی و دولتی بوده است و یا مبتنی بر نگاه ارزشمدارانه خود. در واقع احساس تکلیفی که در شرایط گوناگون، آنها را مکلف به واکنشی مشابه میساخته است.
«دوره قبل متاسفانه قرار نبود شرکت کنیم، ولی حکومت اینقدر ترفندای خودشو داره که جوونای ما رو درگیر این ماجراها کنه. اما دوره بعد رو شرکت نمیکنم.»
«من انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هر دو شرکت کردم. برای سال آینده هم شرکت میکنم، چون این را وظیفه میدانم.»
مبتنی بر تقسیمبندی، میتوان گفت عملکرد این گروه از افراد هرکدام به نوعی تبعیت و سرسپردگی را در ذهن متبادر میسازد؛ یکی، مبتنی بر شکلپذیری فضای ذهنی و پذیرش نفوذ فکری و دیگری، متکی بر نگاه ارزشی و ایدئولوژیکی بدون تعمق و شناخت عینی.
اما در بین مصاحبهشوندگان، افرادی بودند که با عنوان «مشارکتکنندگان» نامگذاری شدند. این افراد دلیل حضور خود را متکی بر تحلیل شرایط عینی بر پشتوانه تعمقِ منشعب از شناخت سیاسی دانسته و اذعان داشتهاند در راستای آگاهی و ارزیابی مبتنی بر آن، دست به اقدام زدهاند...
«بله من همه رو شرکت میکنم، البته با آگاهی. یکسری هستند همینطوری میگن فلان حزب و فلانیه میریم رأی میدیم. این اشتباهه باید پیشینه اون بنده خدا، سوادش، اینکه میتونه کاری بکنه کارآمدی داشته و... اینا رو بررسی کنیم.»
در کل هر کدام از این مصاحبهشوندگان دلایلی را برای حضور در انتخابات عنوان کردهاند. به عنوان مثال، برخی مبتنی بر شناختی که از نماینده مد نظر خود داشته در راستای حمایت از او در انتخابات شرکت داشتهاند...
«مرحله قبلی را شرکت نکردم، اما مرحله بعد اگر کاندیدی مورد نظرم باشد شرکت میکنم.»
برخی دیگر همین شناخت را از رقیب انتخاباتی حاصل کرده و تلاش جهت فشار و محدود ساختن شرایط رقیب و تلاش جهت امحا ساختن آراء او، حضور خود را مثمرثمر دانستهاند...
«بالاجبار برای اولین بار شرکت کردم، از ترسی که مثلاً کس دیگه انتخاب نشه مجبور شدم.»
دیگری نیز شرکت در انتخابات و مداخله سیاسی را حقی در راستای حقوق شهروندی و مطالبهگری متکی بر آن دانسته است...
«من هر مرحله شرکت میکنم. میتونم بگم انتخابات حق یه شخصه که حالا انتخاب کنه. شاید حتی یک نفرم تأثیرگذار باشه.»
در نهایت برخی از مصاحبهشوندگان نیز مشارکت خود را با مداقه بر شناخت نمایندگان و تلاش جهت انتخابی متقن و مستدل می دانستند. علاوه بر آنکه قدرت عمل خود را در شرایط آتی تعیینکننده، ارزیابی میکردند...
«همه انتخابات را تا بحال شرکت کردم. در آینده هم شرکت میکنم، چون معتقدم اگر من نروم برای کشور تصمیم بگیرم باعث میشود چند نفر دیگر تصمیمگیرنده باشند.»
در مجموع، از مباحث سه مقوله به نامهای «دور افتادگان»، «تبعیتکنندگان» و «مشارکتکنندگان» شکل گرفته است که از جمیع این مقولهها نیز «مشارکت سیاسی» به عنوان مقوله هسته استخراج گردیده است.
مدل پارادایمی مباحث و فعالیتهای سیاسی
مدل پاردایمی حاضر برگرفته از چند مبحث مرتبط با شناخت و عملکردهای مشارکتکنندگان از سیاست و فضای سیاسی جامعه خود است که از تجمیع سه مبحث ذکر شده در بالا رسم گردیده است و همانطور که مشهود است، در نهایت پدیده «خموشی و یأس سیاسی» که شرح آن خواهد آمد، از تجمیع این مباحث و مقولههای مرتبط با آن شکل گرفته است.
مدل 1: مدل پارادایمی عملکرد مشارکتکنندگان در فضای سیاسی
- · شرایط علّی
همانطور که مدل پارادایمی نشان میدهد، دلایلی سبب بروز و ظهور پدیدهی مبحث مربوطه بوده است. این پدیده که همان «خموشی و یأس سیاسی» است، متأثر از دو شرط علّی است که عبارت اند از: 1- فقدان آگاهی و رأی سیاسی؛ 2- احساس عدم اثربخشی.
در تشریح موارد اشاره شده باید گفت یکی از دلایلی که باعث شکلگیری خموشی و یأس سیاسی در بین مشارکتکنندگان گردیده، فقدان آگاهی و رأی و نظر سیاسی بوده است. واضح است زمانی که نسبت به امری، آگاهی و شناخت حاصل نگردد، میل و رغبت جهت مشارکت در آن شکل نخواهد گرفت و نوعی بیتفاوتی و عدم توجه به وجود میآید. مباحث سیاسی و فعالیتهای مرتبط با آن میتواند یکی از این مصادیق باشد؛ به گونهای که انفعال در فضای سیاسی میتواند منعکسکننده فقدان شناخت از جریانات و وقایع سیاسی جامعه و محیط اطراف خود باشد. در بین مشارکتکنندگانِ پژوهش، افرادی بودند که با دلایل خاص خود از سیاست و مسائل مرتبط با آن فاصله داشته و درکی از فضای سیاسی جامعه خود نداشتند. از این جهت هیچ الزامی جهت ورود به این مباحث و فعالیتها را احساس نکرده و کاملاً فارغ از این عرصه هستند. از این منظر یکی از دلایلی که میتواند خموشی سیاسی را به دنبال داشته باشد، عدم شناخت و بینش کافی در این حوزه است.
مورد دیگری که زمینه ایجاد پدیده پارادایم مربوطه است، احساس عدم اثربخشی در فضاهای سیاسی بوده است. از این جهت که هرگاه کنشگران در سطح جامعه درخواستها و مطالبات خود را نادیده بیانگارند و احساس کنند نظر و رأی آنها شنیده نمیشود و واکنش به وضع موجود و اعلام عدم رضایت آنها هیچ تأثیر و تغییری را در پی نخواهد داشت و زمامداران و حکمرانان در پوشش تشخیص صلاح و خیر مردم، حق دخالت و نظردهی را از آنها سلب کردهاند، احساس نادیده گرفته شدن و بیتأثیری در مردم رسوخ کرده، تعلق، فعالیت و کنشگری آنها را مضمحل خواهد ساخت. از این منظر برخی از مصاحبهشوندگان عدم اثربخشی نظر و فعالیتهای خود را دلیلی بر سکوت و انفعال خود دانسته و معتقد بودند حکمرانان سیاسی در جامعه نه تنها بر نظرات مردم وقعی نمینهند، بلکه تنها اعتراض مردم میتواند برای آنها خطرساز باشد.
- · شرایط زمینهای
همانطور که در مدل پاردایمی مربوطه دیده میشود، دو مورد زمینه خموشی و یأس سیاسی را در فضای جامعه ایجاد میکند: 1- احساس عدم امنیت در فضای سیاسی؛ 2- فشار تبلیغاتی.
درباره مورد اول باید گفت امنیت و احساس آن در فضای سیاسی برای کنشگران اجتماعی نه تنها میتواند تحرک و پویایی آن فضا را رونق بخشد، بلکه در درازمدت، بازخورد آن در اقتدار نظام سیاسی بیتأثیر نخواهد بود؛ چرا که از طرفی با نگاه تیزبین و حتی منتقد کنشگرانِ ناظر، نظام سیاسی موظف به بازخوانی و بازاندیشی خود خواهد بود و از جمودی و ایستایی پرهیز خواهد کرد و از طرف دیگر زمانی که کنشگران احساس کنند مطالبات و یا انتقادات آنها از سمت نظام مورد بررسی و توجه قرار گرفته است، پذیرش نظام سیاسی نزد آحاد جامعه افزایش و بالطبع اقتدار نظام ارتقا خواهد یافت. اما در صورتی که جریانی عکس این فرایند رخ دهد اگر نظام حتی در گفتار و افعال زیر سؤال نرود، در اذهان مخدوش خواهد شد و کنشگران در فضای سیاسی نه از سر رضایت و خشنودی، بلکه با رعب و وحشت، نظام را همراهی خواهند کرد و مشارکت مردم رنگ و بوی فضای دموکراتیک را نخواهد داشت.
در بین مصاحبهشوندگان پژوهش حاضر، بسیاری از آنها اذعان داشتند در مسائل سیاسی حق اعتراض و مطالبهگری از آنها سلب شده است، چرا که بعد از اظهار مطالبات و یا به نوعی انتقادات خود نه تنها تضمینی برای توجه و رسیدگی نخواهد بود، بلکه هیچ ضمانتی جهت امنیت و محفوظ ماندن آنها نیز وجود نخواهد داشت.
از این جهت، تعدادی از مصاحبهشوندگان بیان داشتند به دلیل ترس از شناسایی، هیچ تمایلی برای حضور در تجمعات سیاسی ندارند. این احساس به نوعی دیگر در مورد حضور در انتخابات نیز مصداق داشت و تعدادی از مصاحبهشوندگان علت حضور خود را نشاندار کردن شناسنامه جهت امنیت بخشیدن به موقعیت اجتماعی و شغلی خود میپنداشتند و مشارکتی کاملاً مصلحتگرایانه و تظاهرگونه داشتند.
مورد بعد در زمینه فشار تبلیغاتی برای حضور در انتخابات است که میتواند شرایط علّی برای پدیده پاردایم مربوطه محسوب گردد. در این مورد باید گفت در هر نظام سیاسی استفاده از تبلیغات و اشاعه افکار جهت همراه ساختن جامعه در راستای مقاصد نظام امری طبیعی و رایج است، اما زمانی که این امر تنها در مسیر اهداف نظام و منفک از تمنّیات افراد جامعه باشد، بعد از مدتی افراد اعتمادشان از نظام سلب می شود و حس اغواءشدگی و فریبخوردگی را در خود احساس میکنند ضمن آنکه همین امر در درازمدت میتواند برای خودِ نظام مخرب و جنبه کژکارکردی پیدا کند و باعث کاهش حامیان خود گردد. در مورد برخی از مشارکتکنندگان پژوهش نیز تا حدودی این مباحث صدق داشته است. به عنوان مثال، یکی از این افراد، شرکت در انتخابات را مبتنی بر فشار روانی میدانست که از سمت ساختار بر او مسلط بوده است. او این عمل حکومت را به ترفند تشبیه کرده و معتقد بود که در جریانات مشابه باید با ذکاوت و توجه بیشتر از تزویرهای سیاسی فاصله بگیرد تا در جریان خواستههای مبلغین قرار نگیرد.
- · شرایط مداخلهای
همان طور که مدل پارادایمی گویای آن است دو مبحث، شرایط خلقِ پدیده مربوطه را فراهم کرده و در ایجاد آن نقش داشتهاند: 1- توقف در مشغلههای شخصی؛ 2- امتناع از برچسب حزبی.
مبحث اول جریانی است که ممکن است در هر جامعه و بین هر مردمی رخ دهد اما شدت و ضعف آن میتواند جای بحث داشته باشد. در واقع محدود شدن به امور شخصی هنگامی که در یک جامعه فزونی میگیرد نیاز به آسیبشناسی دارد که آیا این توقف در مسائل شخصی از روحِ فردگرای افراد جامعه ساطع میگردد و یا بازگو کننده تورم مشکلات فردی در سطح اجتماعی است؟ البته که هر دو مورد میتواند در هر جامعهای یافت شود، اما در بین مصاحبهشوندگان پژوهش حاضر، گزینه اول در افراد به چشم میخورد. آنگونه که برخی افراد در لاکِ مشغولیتهای فردی فرومانده و در نهایت مسائل جامعه را نادیده انگاشته و هیچ مسئولیت اجتماعی را بر دوش خود احساس نمیکردند.
بحث بعد که میتواند در ظهور پدیده پارادایم تداخل داشته باشد، امتناع از برچسب حزبی است. گاه در جامعه احزاب و یا پیروان آنها رنگ و بوی افراط و تفریط گرفته و منسوب شدن به هرکدام از آنها برای افرادی که فارغ از جنجال و مجادلههای سیاسی هستند و یا به نوعی روحیه محافظهکارانه دارند و یا حتی موقعیت شغلی آنها حساس و مسأله انگیز بوده است، از درگیر شدن و یا برچسب خوردن حزبی حذر می کنند ودر هر شرایطی با کنارهگیری از تجمع یا فعالیتهای سیاسی خارج از چارچوب رسمیت یافته، سعی دارند از خطرات جانبی آن مصون بمانند. با توجه با این امور در بین مصاحبهشوندگان، افرادی بودند که علت عدم حضورشان را در تجمعات سیاسی، دافعه در مقابل انگهای حزبی و تقابل در برچسبخوری پیوستگی با آنها بوده است. آنها فعالیتهای سیاسی را در فضایی نه چندان شفاف دانسته و از هر گونه مشارکتی در آن امتناع میورزیدند.
- · راهبردها
مشارکتکنندگان مصاحبه در راستای پدیده مبحث مربوطه و در رابطه با شرایط زمینهای و علّی، راهبردهایی در عملکرد آنها دیده میشد: 1- انفصال از نگرش و کنش در مباحث سیاسی؛ 2- انفعال اعتراضگونه.
در خصوص مورد اول، باید گفت قریب به اتفاق تمامی مصاحبهشوندگان جامعه هدف، خواسته یا ناخواسته از فضای سیاسی و دنبال کردن مباحث آن فاصله داشتند و به نوعی هم در فضای ذهن و کسب آگاهی و هم درحیطه عمل و مواجه شدن با آن به طور نسبی در حالت انفعال قرار می گرفتند. در واقع، غالب مصاحبهشوندگان با تمرکز بر زندگی شخصی و محوریت بخشیدن به آن در پیگیری مباحث سیاسی قصور داشتهاند. اما بحث آن است که برخی تعمداً تغافل را در این زمینه پیشه ساخته و آن را به عنوان راهبردی در شرایط فعلی میدانستند. هرچند مباحث سیاسی برای اکثریت آنها موضوعیتی نداشت، اما برخی از آنها تیره و تار بودن و عدم شفافیت این عرصه را علت کنارهگیری و دستکشیدن از آن میدانستند.
راهبرد دیگر مصاحبهشوندگان در مواجهه با عرصههای سیاسی، انفعال بود، اما از نوعی متفاوت. در واقع سکوتی معترضانه و عدم مشارکت، به قصد خالی کردن عرصه و سلب حمایت از ساختار سیاسی. به عنوان مثال، به زعم یکی از مصاحبهشوندگان، خودداری از شرکت در انتخابات به قصد اعلام نارضایتی و انتقاد از شرایط ایستا. این گونه است که سعی میشود با کنش انفعالی، در عرصه سیاسی ایفای نقش شود. البته باید گفت عزلتگزینی سیاسی در جایگاه نگاه و نگرش به رفتار سیاسی ممکن است به مرور زمان به سرد شدن اندیشه سیاسی و بیتفاوتی نسبت به آن ختم شود.
- · پیامدها
در نهایت باید گفت پیامدهای پدیده پاردایم مربوطه که نیز متأثر از شرایط زمینهای و مداخلهگر است دو مورد است: 1- حس ناامیدی و ناتوانی در میدان سیاسی؛ 2 - مشارکت سرد در انتخابات.
مبحث اول در مورد فضای ترسیم شده ذهنی در اکثریت مشارکتکنندگان پژوهش حاضر است. درکل میتوان گفت حس ناامیدی و ناتوانی در جریانات سیاسی جوّی بود که بسیاری از مصاحبهشوندگان، آگاه یا ناخودآگاه در آن قرار گرفته بودند. در عرصه سیاسی آنها خود را در مقام یک بازیگر اجتماعی در نقش دوگانه حق و تکلیف، ندیده و صرفاً تکلیف، تنها قطب این دو نقش بوده که برای آنها متبلور شده است. از این جهت زمانی که از چشمانداز ساختار، حق و مطالبات سیاسی خود را نادیده انگاشتهاند، حضور مفید و رضامندی را نیز تجربه نداشتهاند. چنانکه برخی افراد در حین مشارکت در انتخابات سیاسی هیچ میل و رغبت قلبی نداشته و صرفاً بر پایهی ملاحظاتی حضور پیدا کردهاند. دیگر اینکه برخی معتقد بودند پیگیری اخبار و وقایع سیاسی القا کننده حس ناامیدی و افسردگی است. از این جهت تمایل داشتند در یک بیخبری خودخواسته، از رویدادها و وقایع قرار گیرند. ضمن آنکه با توجه به شرایط، توانایی حداقل تغییر را در خود نمییافتند. از این رو، در مجموع حس ناامیدی و ناتوانی در عرصه سیاسی، پیامدی است که منشعب از پدیده ساخته شده در پارادایم و متأثر از شرایط زمینهای و مداخلهگر بوده که با توجه به راهبردها، حاصل شده است.
پیامد دیگر در امر سیاسی، مشارکت در انتخابات است. البته همانطور که مسلم است این فعل نه به عنوان رخدادی خاص و ویژه، که مقتضی شرایط و در مسیر جریان طبیعی مشارکت سیاسی در هر جامعهای ملاحظه میشود. اما نوع و انگیزه مشارکت میتواند جای بحث باشد. از این جهت که برخی از مصاحبهشوندگان، نه از جنبه فعالیت و نگرش سیاسی که ذاتی حضور در این عرصههاست، بلکه جهت تظاهر به حضور، در این میدانها حاضر شدهاند. به طور مصداق، برخی از مشارکتکنندگان ارائه مستند شرکت در انتخابات را لازمه پذیرش در موقعیتهای اجتماعی آتی متصور بودند و یا بعضی دیگر شرکت خود را در یک شرایط تهییجکننده میدانستند. در کل مواردی از این دست منجر به شکلگیری تقریبی، غیبت در فعالیتهای سیاسی و حضوری سرد و بیمهر در انتخابات بوده است. بنابراین در ارتباط با پدیده پارادایم مربوطه این پیامد منتج از شرایط زمینهای و مداخلهگر و نوع راهبردهای به کارگرفته بوده است.
نتیجهگیری
همان طورکه در مدل پارادایمی مشهود است، «خموشی و یأس سیاسی» عنوان پدیدهای است که از دلِ مباحث صورت گرفته با مصاحبهشوندگان مربوطه در امر سیاسی شکل گرفته است. این عنوان همان طور که از ظاهر آن هویداست، مسکوت ماندن و دلسرد گشتن از مباحث سیاسی در فضای ناامیدی و مأیوسکننده غالب را میرساند که به روشنی در مباحث جامعه هدف این پژوهش نمود داشته است. به بیان دیگر، از سخنان قریب به اتفاق مشارکتکنندگان، نوعی انفصال از کنش و نگرش سیاسی ادراک گردیده که آنها را به سمت خموشی و یأس سوق داده است. مبنای این ادعا هم از فقدان آگاهی و رأی سیاسی مصاحبهشوندگان برآمده است و هم از عدم حضور فعال و پرشور در فضاهای سیاسی. اما موکداً این سردی و جمودی ریشه در فضا و جو غالب جامعه بزرگترِ مصاحبهشوندگان مربوطه داشته که القا کننده احساس ناتوانی در مواجهه، احساس عدم اثربخشی و احساس عدم امنیت در فضای اعتراض بوده است. به واقع میتوان گفت ماحصل چنان فضای عینی و چنین ادراکات ذهنی، برساخت پدیده خموشی و یأس سیاسی بوده است که نمود آن در عدم حضور در تجمعات خودجوش، حضوری انفعالی تحت فشار ساختار و یا عدم مشارکت و انفعال اعتراضگونه ظاهر شده است.
در ارتباط با مباحث سیاسی و نوع حضور و مداخلهگری مشارکتکنندگان مربوطه نیز نگاهی به نظریات آلموند و وربا، آنجا که یکی از نمودهای تطبیق یا عدم تطبیق بین فرهنگ جامعه و ساختار سیاسی را با عنوان بیتفاوتی معرفی کردهاند صورت گرفته است. آنها بیتفاوتی را در کنار علاقه اجتماعی مورد توجه قرار دادهاند و آن را به میزان علاقه یا عدم علاقمندی افراد نسبت به مسائل عمومی تعریف کردهاند؛ به طوری که طی آن افراد جامعه بعد از جهتگیریهایی که در زمینه مسائل به وجود آمده از خود نشان میدهند، دستهبندیهایی را به شرح ذیل ایجاد میکنند:
فرهنگ حاکم در جامعه عبارت است از: گرایشها و جهتگیریهایی که افراد جامعه در رابطه با مسائل عمومی در سطح جامعه از خود بروز میدهند و همین امر باعث شکلگیری مؤلفههایی با عناوین جهتگیری شناختی (آگاهی و شناخت لازم در مورد اهداف سیاسی)، جهتگیری عاطفی (احساس تعلق خاطر و در نهایت درگیری و عدم پذیرش اهداف) و جهتگیری ارزشیابانه (داوری و ارایه نظر و دیدگاهها در مورد اهداف) در جامعه میشود.
آلموند و وربا در کل سه نوع فرهنگ سیاسی را بازشناسی میکنند:
«فرهنگ دهکوره: مبتنی بر بیتفاوتی و جهل نسبت به دولت ملی و سر فرو برده در واحدهای محلی متعلقه مثل؛ قبیله یا روستا؛ فرهنگ انقیاد: که برعکس، با آگاهی از نظام سیاسی ملی همراه است، ولی مردم نسبت به آن حالتی کاملاً انفعالی دارند. در اینجا افراد نسبت به نظام احترامی توأم با ترس دارند و بر این باورند که قادر به مشارکت در عملکرد آن نیستند؛ فرهنگ مشارکتی: که برعکس بر اراده شهروندان و اعمال کامل حقوق و تکلیفشان در تصمیمات سیاسی استوار است».
با توجه به نتایج حاصله از روایات مصاحبهشوندگان پر واضح است که عملکرد سیاسی در بین این افراد نه مبتنی بر جهتگیری شناختی است و نه ارزشیابانه، بلکه قریب به اتفاق افراد مصاحبه شونده با یک رویکرد عاطفی و احساسی عدم تمایل به عرصههای سیاسی و حضور فعال در آن را اذعان داشتند. به عبارتی اکثر مصاحبه شوندگان نه تنها رویکرد آگاهانه در نگرش و عملکرد سیاسی خود نداشتند، بلکه بیشتر سعی بر کنارهگیری و عدم ورود به جریانات سیاسی باخصوص تجمعات و کنشهای روزمره سیاسی داشتند. در فضای انتخاباتی نیز اکثریت این افراد نه حضوری برخاسته از فرهنگ مشارکتی و انتخابی آگاهانه، که مبتنی بر انقیاد و فرمابرداری از جو حاکم و به نوعی غلبهی تبلیغاتی و متأثر از آن و یا بر اساس گفتههای راویان ترس از پیامدهای منفی عدم حضور در برابر نظام حاکم آنها به نوعی در عرصه انتخابات حاضر ساخته است. البته جو حاکم هرچند تلاش جهت نگه داشت افراد در صحنه سیاست را داشته (حال در ظاهر یا باطن) اما در یک عملکرد متناقض از تشویق و نادیدگی و حتی فشار جهت ممانعت آزادانه فعالیتهای سیاسی، در یک جذب و دفع توأمان و ناروشن قرار گرفته است.
آلموند و وربا در الگوی سیاسی خود معتقدند که هیچ یک از این انواع سه گانه در حالت خالص خود وجود ندارند، اما به زعم آنها نوع سوم (الگوی مشارکتی مبتنی بر جهتگیری شناختی) بهتر از سایر انواع با دمکراسیهای باثبات سازگار بوده و مشخصه پیشرفتهترین نظامهای سیاسیاند که در اتباط با جامعه هدفِ این پژوهش، این نوع، پایینترین حد را در بین مصاحبهشوندگان داشته و نمونههای ارزشیابانه و بیشتر از آن، عاطفی نمونههای غالب رویکرد سیاسی این افراد بوده است.
از آنجا که تشخیص دردها و عارضههای اجتماعی، امکان معالجه آنها را تا چند برابر افزایش میهد، با توجه و رسیدگی کارشناسانه به مسائل و مشکلات مربوطه، میتوان مسیر بهبود آن را در جامعه هموار ساخت.
لذا در راستای نتایج به دست آمده و با استنتاج از مباحث مصاحبهشوندگان و دغدغههای اصلی آنها، برای برون رفت از وضعیت اشاره شده، روشن است حداقل با معدود رویکردهایی چون: تلاش جهت ارائه اخبار حقیقی در راستای آگاه سازی و مهمتر از آن، اعتمادسازی آحاد جامعه و همچنین فراهمسازی فضای اعتراض مسالمتجویانه در مباحث سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... و نیز توجه و رسیدگی به مطالبات و خواستههای متعارف مردمی، میتوان گامی جهت افزایش اشتیاقِ حضور و جهشی به سمت مشارکت و جذب عمومی در فضای سیاسی برداشت و این مهم جز با کاهش عوامل دفع کننده و مضمحل کننده این حضور حاصل نخواهد گردید.
منابع
- بدیع، برتان. (1376). فرهنگ و سیاست. احمد نقیب زاده. تهران: نشر دادگستر
- جعفرینیا، غلامرضا. (1391). «بررسی عوامل اقتصادی اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی شهروندان شهر خورموج». پژوهشنامه علوم سیاسی. شماره 26.
- سیدامامی، کاووس و مددلو، رامین. (1394). «دلایل مشارکت در یازدهمین انتخابات جمهوری اسلامی». مجله جستارهای سیاسی معاصر. سال ششم، شماره 3.
- عبادی، نغمه و قلی پور، آرین و پیران نژاد، علی. (1393). «شناسایی عوامل اثر گذار بر سرمایه سیاسی». مجله فرایند مدیریت و توسعه. شماره 88.
- قاضیزاده، هورامان و کیانپور، مسعود. (1394). «بررسی میزان بیتفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان». مجله پژوهشهای راهبردی امنیت و نظم اجتماعی. سال چهارم، شماره پیاپی 9.
- کرایب، یان. (1384). نظریه اجتماعی کلاسیک: مقدمه ای بر اندیشه مارکس، وبر، دورکیم و زیمل. شهناز مسمیپرست. تهران، نشر: آگاه
- مجیدی، الهام. (1391). «بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی مرتبط با بیتفاوتی اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه کردستان و دانشگاه پیام نور مرکز سنندج». پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور استان تهران، دانشکده علوم اجتماعی و اقتصاد.
- معصومی، مجید و محبان، محمدجواد. (1394). «مطبوعات محلی و مشارکت سیاسی مردم در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری». دوره 10، شماره 20.
- مکلوگان، پاتریشا. (1377). عصر مشارکت. مصطفی اسلامیه. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی
- نادری، حمدالله؛ بنیفاطمه، حسین؛ حریری و اکبری، محمد. (1389). «الگوسازی ساختاری رابطه بین بیگانگی و بیتفاوتی اجتماعی». مجله علوم اجتماعی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی فردوسی مشهد. شماره 7.
- نیلیاحمدآبادی، محمدرضا؛ موسوی، ستاره و موسوی، فاطمه سادات. (1393). «بررسی میزان سواد سیاسی اجتماعی شهروندان بزرگسال شهر اصفهان». جامعه شناسی کاربردی. شماره 54.
- ولفرز، آرنولد. (1385). «قدرت و قطب بیتفاوتی». در آندرو لینکلیتر، آرمانگرایی و واقعگرایی. لیلا سـازگار. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی
- Al. Mizjaji. A, D. (2002). “Public Apathy towards Bureaucracy as a Constraint on the Development of Saudi Arabia”. Public Administration Quarterly, fall 2001, 25, 3/4, Abi/ Inform Global. P: 270.
- Almond, G., & Verba, S. (1963). The Civic Culture, Princeton. Princeton University Press
- Dean, R. (2014). “Beyond Radicalism and Resignation: The Competing Logics for Public Participation in Policy Decisions”. J, Centre for Analysis of Social Exclusion December 2014. London School of Economics Houghton Street London WC2A 2AE CASE enquiries – tel: 020 7955 6679. www.Amar.org.ir
- Manning, Nathan. (2014). “The relational self and the political engagements of young adults”. Journal of Sociology December 2014. 50.
- Mercy, F. (2015). “Voter Apathy and Voter Turnout in the 2015 General Elections: The Benue State Experience”. Department of Political Science, Benue State University, Makurdi, Benue State.
- Nnenna, A. I. (2014). “Political Parties, Political Apathy and Democracy in Nigeria: Contending Issues and the Way Forward”. Kuwait Chapter of Arabian Journal of Business and Management. Review, 4 (3).