نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه جمعیت شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران

2 دانشیار جمعیت‌شناسی دانشگاه تهران

چکیده

در چند دهه گذشته، سطح تحصیلات دختران در ایران به طور قابل‌توجهی افزایش یافته است؛ به طوری­که امروزه بیش از 60 درصد دانشجویان را دختران تشکیل می­دهند. هدف این مقاله، بررسی اثر سطح تحصیلات بر احتمال ازدواج دختران ایرانی 25 تا 40 ساله می‌باشد. روش تحقیق، تحلیل ثانویه داده‌های خام دو درصد سرشماری کل کشور سال­های 1385، 1390 و 1395 است.
یافته­های پژوهش نشان داد که اثرات نهادی و حضور در مراکز آموزشی تأثیر محسوسی در کاهش احتمال ازدواج دختران دارد. همچنین، یک رابطه غیر‌خطی بین سطح تحصیلات و احتمال ازدواج وجود دارد. در سطوح تحصیلی متوسط و دیپلم در مقایسه با سطوح تحصیلی پایین و دانشگاهی، احتمال ازدواج دختران بیشتر است. این یافته تأییدی بر نظریه برودرل و دیکمن است که بیان می‌کند تحصیلات در سطح متوسط، اثر مثبت و در سطوح پایین و بالا اثر منفی بر احتمال ازدواج زنان دارد. نتایج حاکی از آن است که اتخاذ و اجرای سیاست­ها و برنامه­های خانواده‌محور به ‌­ویژه در دانشگاه­ها می­تواند در افزایش اثرات نهادی و سرمایه­ای تحصیلات بر احتمال ازدواج اثرگذار باشد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The relationship between education and marriage of girls in Iran in the period 2006-2017: Secondary analysis

نویسندگان [English]

  • Fatemeh Tanhaa 1
  • Rasoul Sadeghi 2

1 Department of Demography, University of Tehran

2 Associate professor of Demography, University of Tehran

چکیده [English]

In the last few decades, the level of education of Iranian girls has increased significantly.  Today, more than 60% of students are girls. The study is to investigate the relationship between education level and marriage possibility of Iranian 25- 40 year old girls. The research method was secondary analysis of the crude data of 2% of the censuses at 2006, 2011 and 2016 years.
The results showed that institutional effects and attendance at educational centers were of a significant effect on decreasing the possibility of girls' marriage. Also, there was a non-linear relationship between education level and possibility in marriage. This result is a confirmation of Broderl and Dickman's theory that discuss education is of a positive effect on intermediate level and a negative effect on low and high levels on women's marriage possibility. The results indicated that the adoption and implementation of family-oriented policies and programs, especially in universities can reduce the institutional effects and human capital effect of education on decreasing the possibility of girls' marriage

کلیدواژه‌ها [English]

  • Girl marriage
  • education
  • secondary analysis
  • logistic regression

رابطه بین تحصیلات و ازدواج دختران در ایران در دوره 1385-1395؛ تحلیل ثانویه

فاطمه تنها[1]

رسول صادقی[2]

10.22034/SSYS.2022.2070.2476

 

تاریخ دریافت مقاله: 5/8/1400

                                                                                 تاریخ پذیرش مقاله:10/11/1400

 

مقدمه

  ازدواج یکی از موضوعات مهم و کلیدی در علوم اجتماعی به ویژه جمعیت­شناسی است، زیرا نشانگر گذار به بزرگسالی و قرار‌گرفتن در معرض فرزندآوری است. زنانی که زود ازدواج می‌کنند، در دوره طولانی‌تری در معرض بارداری هستند- اغلب منجر به باروری کامل‌تر می‌شود. درکنار ساختار خانواده، روابط جنسیتی و سایر جنبه‌های خانواده، زمان ازدواج به­عنوان نشانگر تحولات اجتماعی است (هالند[3]، 2013). در دهه­های اخیر روند زمانی ازدواج در بیشتر جوامع، در مسیر تأخیر در ازدواج بوده است. برای روند کلی تأخیرها در زمان ازدواج تبیین­های متعددی ارائه شده است: تغییر ایده‌آل‌ها، گذراندن زمان بیشتر در نظام آموزشی، افزایش سطح تحصیلات، مشارکت زنان در نیروی‌کار و غیره. در این میان، تحصیلات یکی از مهمترین تعیین‌کننده‌های الگوی زمانی ازدواج است. تحصیلات به ویژه برای زنان، بیشتر به یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد تغییر در الگوهای ازدواج تبدیل شده است یه خصوص اینکه تحصیلات قویاً با به تأخیر انداختن ازدواج تا سنین بالاتر همراه است (دیپرت و باکمن[4]، 2013).

  تحصیلات می‌تواند به شیوه­های مختلفی بر زمان ازدواج تأثیر بگذارد. افراد با تحصیلات بالاتر سال‌های زیادی را در مدرسه و دانشگاه می‌گذرانند. در زمان دانشجویی و یا تحصیل ازدواج مطلوب امکانپذیر نیست، زیرا در امر تحصیل آن‌ها اختلال ایجاد می‌کند و همچنین دانشجویان فاقد منابع مالی و چشم­انداز شغلی و درآمد پایدار هستند که این امر می‌تواند مانع ازدواج و تشکیل خانواده باشد (تارنتون[5] و همکاران،2007). تحصیلات همچنین می‌تواند به تغییر ارزش‌ها منجر شود؛ چنان که زنان به اهداف و علایق شخصی خود اولویت می دهند و زمانی که رسیدن به اهداف شخصی با ازدواج و فرزندآوری ناسازگار باشد، احتمالا ازدواج را به تعویق می­اندازند. تأخیر در ازدواج به زنان اجازه می‌دهد که تحصیلات خود را تکمیل کنند، مهارت‌های شغلی را به دست آوردند و منافع شغلی را توسعه دهند که این وضعیت در مقابل و در رقابت با ازدواج است (تور[6]، 2011).در این راستا، این دو پرسش مطرح شده است که آیا زنان تحصیل‌کرده به عنوان همسران جذاب برای مردان هستند یا نه و آیا تأخیر در ورود به ازدواج منجر به آسیب به آینده ازدواج زنان می‌شود؟ (برودرل و دیکمن[7]، 1997).

مطالعات نشان می­دهند که رابطه مثبت قوی بین تحصیلات و سن ازدواج وجود دارد. از این رو، توافق کلی وجود دارد که تحصیلات بالاتر یکی از عوامل اصلی تأخیر در ازدواج است. با این حال، ماهیت مکانیزم‌هایی که منجر به این ارتباط می‌شود هنوز مورد بحث است. به بیان دیگر، همه محققان در این حوزه توافق دارند که افزایش سطح تحصیلات منجر به تأخیر در ازدواج می‌شود. با این حال آنچه که مورد بحث است این که آیا تحصیلات تأثیر اضافه نیرومندی را یه خصوص بر ازدواج زنان ایجاد می‎کند یا خیر و آیا تحصیلات بالاتر، شدت ازدواج زنان را کاهش می‌دهد؟(کالمینجن[8]،2013). برخی محققان بیان می‌کنند که در جوامع مدرن، زنان تحصیل‌کرده­تر نسبت به زنان با تحصیلات کمتر مزیت ازدواجی دارند؛ اول اینکه تحصیلات بالاتر آن‌ها نشانی از توانمندی آنهاست. علاوه بر این زنان تحصیل‌کرده‌تر چشم‌انداز شغلی بهتری دارند. همچنین تحصیلات می‌تواند شبکه اجتماعی فرد را گسترش دهد و بنابراین زنان با تحصیلات بیشتر می‌توانند دسترسی بیشتری به همسران بالقوه داشته باشند (رایمو[9]،2003). این وضعیت را محققان در قالب فرضیه «جذابیت» مطرح می­کنند که بر اساس آن زنان (و مردان) با تحصیلات عالی شریک زندگی جذاب­تری هستند، زیرا درآمد بالاتری دارند. بنابراین طبق این فرضیه، تحصیلات بالاتر، شدت ازدواج را افزایش می­دهد. در مقابل، برخی از محققان در قالب فرضیه «استقلال» استدلال می­کنند که زنان بسیار تحصیل‌کرده از نظر اقتصادی مستقل هستند و به همین دلیل ممکن است ازدواج نکنند. این فرضیه ادعا می‌کند که افزایش تحصیلات نه تنها ازدواج را به تأخیر می‌‌اندازد، بلکه شدت ازدواج را نیز کاهش می‌دهد. فرضیه استقلال در بین جمعیت­شناسان بیشتر معمول است، اما برخی مطالعات کاربردی شواهدی را مبنی بر حمایت از فرضیه جذابیت نشان می­دهند. این مطالعات نشان می‌دهند که زنان با تحصیلات بالاتر، شدت ازدواج بالاتری دارند ( برودرل و دیکمن[10]، 1997).

بیشتر مطالعات درباره زمان ازدواج و ارتباط آن با تحصیلات در جوامع پیشرفته صورت گرفته؛ چنان که تحصیلات، استقلال بیشتری برای زنان به همراه داشته و نقش‌های مورد انتظار زنان را تغییر داده است (اپنهایمر[11]، 1997). با این وجود هنوز مشخص نیست که آیا این موضوع در جوامع درحال توسعه که هنوز سن پایین و جوانی زنان در بازار ازدواج نکته مثبت و فضیلت تلقی می‌شوند و ارزش‌های مردسالارانه در رابطه با نقش‌های جنسیتی و رفتارهای زناشویی همچنان پابرجاست، صادق است یا خیر. در بسترهای اجتماعی سنتی، پیوند بین تحصیلات و ازدواج بسیار پیچیده است. در واقع، در زمینه‌های پدرسالاری، جایی که خانواده‌ها نیز در مورد زمان ازدواج فرزندان تصیمیم‌گیری می‌کنند، ممکن است دختران برای ازدواج به تحصیلات خود خاتمه دهند (کارکبی و استیر[12]، 2017).

در ایران پس از انقلاب اسلامی، با اجرای برنامه اول توسعه اقتصادی ـ اجتماعی ضمن اشاره به محرومیت نسبی تحصیلی دختران، فعالیت‌های نظام آموزش ‌و‌پرورش در تعلیم و آموزش دختران ناکافی دانسته‌ شد و در سیاست‌های اجرایی این برنامه فراهم‌کردن تسهیلات لازم برای اعزام معلمان زن به مدارس دخترانه مطرح گردید که منجر به افزایش حضور و ثبت‌نام دختران در مدارس شد. در نتیجه، در دو دهه گذشته درصد حضور زنان در دانشگاه‌ها نسبت به مردان پیشی گرفته است؛ به طوری که امروزه بیش از 60 درصد دانشجویان را دختران تشکیل می‌دهند (صبوری خسروشاهی، 1389). از سوی دیگر، میانگین سن ازدواج دختران در دهه‌های اخیر از 18 به 24 سال افزایش یافته است. همچنین، بر اساس پیمایش ارزش­ها و نگرش­های ایرانیان در سال 1394، سن مطلوب ازدواج دختران در ایران بین 20 تا 25 سال می­باشد و تنها 6 درصد به سن 25 تا 30 سال به عنوان سن مطلوب ازدواج دختران اشاره کرده­اند (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1394). از این‌رو، در این مقاله تجرد ماندن در سنین بالاتر از 25 سال به عنوان معرف تأخیر در ازدواج در نظر گرفته شد.

گرچه مطالعات گسترده‌ای در زمینه تحولات ازدواج در ایران صورت گرفته است، اما تغییرات رابطه بین تحصیلات و ازدواج دختران در ایران طی سال‌های اخیر مشخص نیست. سؤال این است که آیا این رابطه در طول یک دهه (1385-1395) ثابت مانده یا تغییراتی در آن رخ داده است؟ آیا با در نظر گرفتن فرضیه  «استقلال»، با افزایش سطح تحصیلات دختران در ایران در سال‌های اخیر، احتمال ازدواج آن‌ها کاهش یافته است؟ آیا با در نظر گرفتن فرضیه «جذابیت» با افزایش سطح تحصیلات دختران در ایران در سال‌های اخیر، احتمال ازدواج آن‌ها افزایش یافته است؟ بر این اساس، هدف اصلی  این مقاله، بررسی رابطه بین تحصیلات و ازدواج دختران در سنین 25-39 سال در دوره 1385-1395 است. هدف فرعی مقاله نیز بررسی اثر سرمایه‌ای و نهادی تحصیلات بر ازدواج دختران در سنین 25-39 سال در دوره 1385-1395 می‌باشد.

پیشینه پژوهش

مرور مطالعات خارجی نشان می‌دهد که نقش تحصیلات زنان بر احتمال وقوع ازدواج ممکن است با گذر زمان و در جوامع مختلف، متفاوت باشد. برخی مطالعات در این زمینه، فرضیه استقلال را تأیید می‌کنند و نشان می‌دهند که تحصیلات، احتمال ازدواج زنان را کاهش می‌دهد. مطالعه لی[13] و همکاران(2021) در کشور کره‌جنوبی نشان داد که احتمال ازدواج زنان با تحصیلات عالی نسبت به احتمال ازدواج زنان با تحصیلات پایین‌تر، کمتر است. مطالعه جفری[14] و همکاران (2020) در نپال، فرضیه اثر منفی تحصیلات دختران بر احتمال ازدواج آنان را با توجه به هنجارهای ازدواج زودهنگام دختران در این کشور تأیید کرد. یو و شای[15](2016) با مطالعه الگوهای ازدواج در چین، گزارش می‌دهند که پیشرفت تحصیلی به طور فزاینده‌ای با احتمال ازدواج رابطه منفی دارد. تحقیق مارچتا و ساهن[16](2015) در سنگال نشان داد تحصیلات دختران تأثیر معناداری در تأخیر ازدواج آنان دارد. نتایج مطالعه ترابی و همکاران (2012) نشان داد که به تعویق انداختن ازدواج در کوهورت موالید اخیر، به دلیل بهبود سطح تحصیلات است و هزینه فرصت ازدواج برای دختران با سطح تحصیلات عالی در ایران افزایش یافته است. شافر و کین[17](2010) دریافتند که دستیابی به تحصیلات هم بر روی سن ازدواج و هم احتمال ازدواج اثر منفی دارد. مطالعه ایکاماری[18] (2005) در کنیا نشان داد که تحصیلات بالا، احتمال ازدواج دختران را کاهش می‌دهد و اثر تحصیلات در تأخیر ازدواج دختران در کوهورت‌های جوان‌تر نسبت به کوهورت‌های قبلی، بیشتر است.

در مقابل، برخی مطالعات که بیشتر آن‌ها در کشورهای توسعه‌یافته و صنعتی انجام شده نشان می‌دهند که تحصیلات زنان احتمال ازدواج آنان را افزایش می‌دهد. مطالعه فوکودا[19] و همکاران (2019) در ژاپن نشان داد که اثر تحصیلات تا سال 2005 بر احتمال ازدواج دختران منفی بوده، اما از سال 2009 به بعد این اثر مثبت شده و با افزایش تحصیلات دختران، احتمال ازدواج آن­ها افزایش یافته است. کالمیجن[20](2013) بیان می‌کند که تحصیلات در کشورهایی با نگرش‌های سنتی نسبت به نقش‌های جنسیتی، به ازدواج آسیب می‌زند، اما درکشورهایی که برابری جنسیتی بیشتری دارند منجر به افزایش احتمال ازدواج می‌شود و جذابیت بیشتر زنان با تحصیلات بالاتر در بازار ازدواج در کشورهایی است که میزان‌های بالاتر مشارکت زنان در نیروی‌ کار وجود دارد. مطالعه تور(2011) در آمریکا نشان می‌دهد که در سال1940 که تمایز و تبعیض جنسیتی در این کشور بالا بود، رابطه منفی بین تحصیلات و ازدواج زنان وجود داشت، اما با کاهش تبعیض جنسیتی از سال 2000 به بعد، رابطه ازدواج و تحصیلات زنان مثبت شده است. نتایج مطالعه رز[21] (2003) بر روی احتمال ازدواج زنان 40-44 ساله آمریکا نشان داد که در سال 1980 تحصیلات تأثیر منفی چشم‌گیر در کاهش ازدواج در آمریکا داشت، اما در سال 2000 هیچ ارتباط معنی‌داری بین تحصیلات و تجرد وجود نداشت. مطالعات انجام شده توسط اپنهایمر و لو[22](1995)، کنی[23]( 2001)، لیتچر و همکاران[24] (2002)، تورنتون و همکاران (2007) نیز در ایالات‌متحده امریکا، نشان می‌دهد اهمیت چشم‌انداز اقتصادی زنان تحصیلکرده در ازدواج با گذشت زمان افزایش یافته که منجر به افزایش احتمال ازدواج زنان تحصیلکرده شاغل شده است.

مطالعات داخلی در مورد عوامل مؤثر بر سن ازدواج انجام شده که نتایج غالب این مطالعات نشان می‌دهد تحصیلات از عوامل مؤثر بر افزایش سن ازدواج دختران می‌باشد. مطالعه عسگری‌ندوشن و همکاران(1397) در نمونه‌ای از زنان دارای همسر 15-49 ساله در سال 1393 نشان داد که زنان با تحصیلات راهنمایی، متوسطه و دیپلم پایین‌ترین و زنان با تحصیلات کارشناسی ارشد و بالاتر بیشترین میانگین سن ازدواج را دارند. مطالعه انتظاری و همکاران (1397) نشان داد که تحصیلات از عوامل افزایش سن ازدواج دختران در جوانان شهر تهران می‌باشد. مطالعه نیکخواه و همکاران( 1396) نشان می‌دهد که به لحاظ آماری رابطه معناداری بین محاسبه هزینه فرصت و نگرش به ازدواج وجود دارد و دختران با سطح تحصیلات بالاتر، ازدواج را دارای هزینه فرصت بالایی برای خود می‌دانند. خلج‌آبادی‌فراهانی و رحیمی(1396) در مطالعه خود دریافتند که مولفه­های توانمندسازی زنان از جمله افزایش سطح تحصیلات و اشتغال، از متغیرهای مؤثر بر افزایش سن در اولین ازدواج زنان در تعدادی از کشورهای آسیایی از جمله ایران می‌باشد. میرزایی و قربانی (1394) در مطالعه خود دریافتند که متغیر تحصیلات از متغیرهای معنادار بر سن ازدواج در افراد در شرف ازدواج در استان کهگلویه و بویراحمد است. فخرایی و پورتقی (1394) در مطالعه علل تأخیر ازدواج جوانان در شهر بناب دریافتند که تمایل به ادامه تحصیل در بین دختران از متغیرهای معنادار اثرگذار بر تأخیر ازدواج دختران است. مطالعه محمد‌پور و قوی (1392) نشان می‌دهد که متغیر تحصیلات از متغیرهای اصلی تبیین کننده سن ازدواج در بین جوانان شهر تبریز می‌باشد. حبیب‌پور‌گتابی و غفاری (1390) در مطالعه خود نشان دادند دخترانی که دیرتر ازدواج می‌کنند از تحصیلات بالاتری برخوردارند، نگرش فرامادی به ازدواج دارند و اعتقاد بیش‌تری دارند که با ازدواج، هزینه‌ فرصت­های از دست‌رفته بیشتر از فرصت‌های ازدواج است. نتایج مطالعه میرسندسی و محمدی قلعه‌سفیدی (1390) نشان می‌دهد که تحصیلات عامل مهم و پیش‌بینی کننده در تأخیر ازدواج زنان در شهر تهران می‌باشد. نتایج مطالعه سفیری (1385) نشان داد که با بالا رفتن سطح تحصیلات، سن ازدواج افزایش می­یابد.  مطالعه کاظمی پور(1383) نشان می‌دهد که تحصیلات از عوامل بالا رفتن سن ازدواج جوانان است. مطالعه محمودیان (1383) نشان داد که میزان تحصیلات به­ویژه در مقاطع بالای تحصیلی، با افزایش سن ازدواج همبستگی بالایی دارد.

با توجه به اهمیت سن ازدواج دختران به علت وجود محدودیت‌های زیست شناختی جهت فرزندآوری و همچنین به علت وجود موانع فرهنگی در جامعه ایران جهت ازدواج دختران در سنین تأخیر، این مطالعه به بررسی اثر تحصیلات بر ازدواج دختران می‌پردازد. گرچه مطالعات متعددی در زمینه اثر تحصیلات بر تأخیر ازدواج دختران انجام شده، اما مطالعات تجربی انجام شده تفکیک سنی روشنی از اثر تحصیلات بر ازدواج دختران نداشته- درحالی که تحصیلات اثر متفاوتی ممکن است بر احتمال ازدواج در سنین مختلف داشته باشند. مطالعات داخلی انجام شده داده‌های یک مقطع زمانی و عمدتاً مبتنی بر پیمایش‌های نمونه­ای را مورد بررسی قرار داده‌اند، اما این مقاله به بررسی داده­های سه دوره زمانی 1385، 1390 و 1395 می‌پردازد که می‌تواند تغییرات صورت گرفته در تأثیر تحصیلات بر احتمال ازدواج دختران را در این سه دوره زمانی نشان دهد. گرچه نتیجه مطالعات مرور شده افزایش سن ازدواج دختران با تحصیلات بالا را نشان می‌دهد، اما مطالعه‌ای که اثر حضور در دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی(در حال تحصیل بودن) را بر احتمال ازدواج دختران را بررسی کند دیده نمی‌شود.

مبانی نظری پژوهش

  اثرات تحصیلات بر ازدواج، موضوع برخی از نظریه‌های اقتصادی و اجتماعی بوده است. «نظریه اقتصادی خانواده» بکر[25](1981) بیان می‌کند که زمانی ازدواج بین دو نفر رخ می‌دهد که دستاوردهای رفاهی ازدواج در مقابل گزینه‌های جایگزین، بیشتر باشد. دستاوردهای رفاهی یک خانواده متأهل، مهمتر از همه با امکان برقراری رابطه عاطفی و جنسی دائمی، امنیت در برابر خطر‌ها، استفاده مشترک از سرمایه خانگی، مشوق‌های مالیاتی و تقسیم کار تخصصی اعضای خانواده در بازار و کار خانگی حاصل می‌شود. در «نظریه اقتصاد خانواده» بکر، «فرضیه تخصص»[26] سنگ بناست. بر اساس قانون اقتصادی مقایسه هزینه و فایده، دستاوردهای تخصص، زمانی می‌تواند درک شود که بهره‌وری نسبی شرکای ازدواج در زمینه کار‌خانگی و بازار‌کار متفاوت باشد و هر کدام در یک زمینه بهره‌وری بالاتری داشته باشند. بر اساس این نظریه، افزایش سطح تحصیلات و قدرت اقتصادی زنان در بازار کار و عدم‌وابستگی آنها به درآمد مردان، مطلوبیت ازدواج را برای زنان کاهش می‌دهد. چنانچه زنان یک جامعه نسبت به مردان چشم‌انداز شغلی پایین‌تری داشته باشند و عموماً حقوق کمتری بگیرند یا اگر زنان نقش خانه‌داری را انتخاب کنند، تقسیم‌کار سنتی جنسیتی، مشخصه تقسیم‌کار حاکم می‌شود و مطلوبیت ازدواج برای زنان افزایش می‌یابد. علاوه بر این، این فرضیه پیش‌بینی می‌کند که بهبود مشاغل حرفه‌ای زنان و کاهش نابرابری دستمزد منجر به تضعیف سیستم متعارف تقسیم‌کار بر اساس جنسیت خواهد شد و دستاوردهای رفاهی ازدواج برای زنان را کاهش می‌دهد(بکر، 1981).

برودرل و دیکمن (1997) بر طبق فرضیه تخصص استدلال می­کنند که تحصیلات می‌تواند دو اثر متفاوت بر ازدواج داشته باشد: «اثر نهادی» و«اثر سرمایه انسانی». در اثر نهادی بیان می‌شود که به هنگام حضور در مؤسسات آموزشی، تمایل افراد به ازدواج­ به میزان زیادی کاهش می‌یابد. اثر نهادی را می­توان با فرضیه­های نظریه نقش و انتظارات هنجاری توضیح داد. تورنتون[27] و همکاران(1995) سه استدلال را در زمینه اثر نهادی تحصیلات بر ازدواج بیان می‌کنند: 1-دانش‌آموزان یا دانشجویان زمانی‌که در مؤسسات آموزشی هستند، هنوز برای نقش‌های بزرگسالی آماده نشده‌اند؛ 2- وظایف و تکالیف مدرسه و دانشگاه زمان زیادی نیاز دارد که منجر می‌شود فرد نتواند نقش‌های دیگر را بپذیرد؛ 3-یک انتظار هنجاری وجود دارد که فرد متأهل به خصوص مرد باید استقلال مالی داشته باشد. بنابراین نقش دانشجویی یا دانش­آموزی که فرد در آن عمدتاً استقلال مالی کافی ندارد با نقش همسری ناسازگار است.

برودرل و دیکمن(1997) بیان می‌کنند که اثر نهادی، از نظر میزان ازدواج باعث می‌شود که زمان ازدواج با ماندن در مؤسسات آموزشی به تأخیر بیفتد. برای افرادی که بیشتر در مؤسسات آموزشی هستند، الگوی معمول این است که ازدواج به تعویق می‌افتد. با این حال، تأثیر منفی سرمایه ‌انسانی به این معناست که افراد با تحصیلات بالاتر میزان ازدواج پایین‌تری دارند. اگر هر دو اثر وجود داشته باشد، هم زمان‌بندی و هم احتمال ازدواج افرادی که تحصیلات بالاتر دارند، تحت­تأثیر قرار می‌گیرد. یک تأثیر بدیهی ماندن در مؤسسات آموزشی، این است که سن ازدواج را افزایش می‌دهد. تأثیر نهاد آموزشی به تنهایی ازدواج را به تعویق می‌اندازد. ممکن است بعدها این افراد همان طور که هم نسل‌های با تحصیلات پایین‌تر آن‌ها ازدواج کرده‌اند، ازدواج ‌کنند. این نباید باعث افزایش نسبت هرگز ازدواج نکرده شود به خصوص که هیچ محدودیت زیست شناختی برای سن ازدواج (برخلاف باروری) وجود ندارد. اما برخی مواقع استدلال می‌شود که بازار ازدواج در سنین بالاتر از بین می‌رود یا بسیار محدود می­شود، زیرا بیشتر افراد بالقوه که می‌توانند شریک زندگی فرد باشند در حال حاضر متأهل هستند. در نتیجه، تأثیر تحصیلات ممکن است در نسبت‌های بالاتر افراد هرگز ازدواج نکرده خود را نشان دهد، چون زنان با تحصیلات بالاتر نمی­توانند شریک زندگی بالقوه خود را پیدا کنند. در زمینه اثر سرمایه انسانی تحصیلات بر ازدواج،  برودرل و دیکمن (1997) با اقتباس از «نظریه اقتصاد خانواده» استدلال می‌کنند که زنان در صورت ازدواج، مدرسه یا دانشگاه را ترک می‌کنند و این منجر به هزینه‌های فرصت چشمگیر می‌شود، زیرا انباشت بیشتر سرمایه انسانی قربانی می‌شود و قدرت درآمد در آینده کاهش می‌یابد. علاقه به ازدواج و شروع خانواده در بین زنانی که دوره آموزش طولانی‌تری دارند پایین‌تر است، زیرا زنان با قدرت و درآمد بالا در صورت قطع فعالیت حرفه‌ای به طور کامل یا جزئی، هزینه‌های بالاتری را متحمل می‌شوند. بنابراین انتظار می‌رود که زنان با تحصیلات دانشگاهی، تمایل کمتری به ازدواج نشان دهند (اثر منفی سرمایه انسانی). در جامعه مدرن، رابطه غیرخطی بین تحصیلات و ازدواج وجود دارد، چون بیشترین مزایای اقتصادی ازدواج در بین افراد با تحصیلات متوسط در جامعه است و کمترین مزایا در بین افراد با تحصیلات کم و عالی است. بنابراین، ما انتظار داریم که بر اساس رابطه غیرخطی بین تحصیلات و ازدواج، زنان دارای تحصیلات بالا و پایین، بیشترین تأخیر در ازدواج را داشته باشند.

در مقابل نظریه برودرل و دیکمن( 1997)، اپنهایمر (1997) استدلال می کند که در جوامع غربی مدرن انتظار می‌رود که هر دو شریک در درآمد خانوار سهیم باشند و از آنجا که زنان دارای تحصیلات بهتر، فرصت‌های بیشتری در بازار کار دارند، به­عنوان همسران بالقوه، جذاب‌تر می‌شوند. این زنان ممکن است ازدواج خود را به تأخیر بیندازند تا موقعیت بازار خود را تعیین کنند، اما بیشتر از زنان با تحصیلات کمتر، احتمال ازدواج دارند. اپنهایمر (1997) بیان می‌کند که به تعویق انداختن ازدواج به ارزیابی خصوصیات مردان و همچنین زنان به عنوان همسران بالقوه کمک می‌کند و اگرچه این به هر دو جنس کمک می­کند تا یک همسر مناسب خود را پیدا کنند، اما ممکن است بازتاب تغییراتی در عرضه و ترکیب نسبی مردان واجد شرایط برای همسری زنان نیز باشد.

مک‌دونالد و اوانس[28] (2002) بیان می‌کنند که انگیزه­های فردی رفتار افراد را باید در چارچوب اقتصادی تبیین کرد و افراد زمانی که در شرایط ناامنی اقتصادی و عدم‌قطعیت بالا قرار دارند، از ریسک­های غیر‌ضروری در زندگی‌شان اجتناب می­کنند. بنابراین، جوانان نسبت به موقعیت‌های مخاطره‌آمیز حساسیت بیش‌تری دارند. جهانی‌شدن و افزایش سطح تحصیلات منجر به افزایش سطح انتظارات اقتصادی جوانان شده ‌است. این افزایش انتظارات با موقعیت نامناسب جوانان در بازار‌کارِ رقابتی و احساس ناامنی نسبت به آینده همراه گردیده ‌است. موقعیت‌های شغلی کوتاه‌مدت و قراردادی شده آنان را نسبت به آینده نامطمئن کرده ‌است. اگرچه ممکن است ازدواج برای جوانان منافعی به همراه داشته باشد، اما در شرایط بیکاری و ناامنی اقتصادی ریسک را بالا می‌برد. در این شرایط، جوانان ترجیح می­دهند که زمان بیش‌تری به تحصیل بپردازند و امنیت شغلی خود را افزایش دهند.

در این مقاله برای بررسی اثر تحصیلات بر تأخیر ازدواج دختران در ایران از نظریه  برودرل و دیکمن (1997) استفاده شده است. بر اساس این نظریه، تحصیلات می‌تواند دو اثر نهادی و سرمایه‌ای بر تأخیر ازدواج دختران داشته باشد. اگر احتمال ازدواج دخترانی که در حال تحصیل هستند نسبت به دختران در سنین مشابه که در حال تحصیل نیستند کمتر باشد، می‌توان نتیجه گرفت که تحصیلات و حضور در مراکز آموزشی، اثر نهادی بر ازدواج دختران دارد و نسبت شانس ازدواج آن­ها را نسبت به دخترانی که در حال تحصیل نیستند کاهش می‌دهد. با فرض وجود رابطه غیرخطی بین تحصیلات و ازدواج، دختران در سطوح تحصیلی بالا و پایین با احتمال کمتری نسبت به دختران در سطوح تحصیلی متوسط ازدواج می‌کنند و می‌توان نتیجه گرفت که تحصیلات، در سطح متوسط تحصیلی اثر نهادی مثبت و در سطح بالای تحصیلات اثر نهادی منفی بر ازدواج دختران داشته است.

در این مقاله با استفاده از داده‌های سه دوره سرشماری به بررسی احتمال ازدواج دختران در سطوح متفاوت تحصیلی و همچنین تفاوت احتمال ازدواج دختران در حال تحصیل با دخترانی که در حال تحصیل در آموزش عالی نیستند می‌پردازیم تا بتوان نگاه دقیقی نسبت به اثرات تحصیلات بر تأخیر در ازدواج ارائه آورد.  فرضیات مورد بررسی عبارت اند از:

  • احتمال ازدواج دختران در حال تحصیل در دانشگاه‌ها نسبت به دخترانی که در حال تحصیل نیستند کم‌تر است (اثر نهادی تحصیلات).
  • احتمال ازدواج دختران با سطح تحصیلات متوسط (دیپلم، کاردانی و کارشناسی) نسبت به احتمال ازدواج دختران با سطح تحصیلات بالا و پایین بیشتر است (اثر سرمایه‌ای تحصیلات).

روش شناسی پژوهش

روش تحقیق به کار گرفته شده در این مطالعه از نوع کمی و تحلیل ثانویه داده­های فردی دو درصدی سرشماری (نمونه 2 درصدی از داده‌های سرشماری) سال‌های 1385، 1390 و 1395 است. داده‌ها به شکل تمام شمار مورد بررسی قرار گرفته و نمونه‌ای خارج نشده است. افراد مورد بررسی شامل دختران 25-39 سال ازدواج کرده و هرگز ازدواج نکرده کل کشور در سه دوره سرشماری 1385، 1390 و 1395 است. تعداد اعضای جامعه آماری در داده های فردی دو درصدی در سرشماری 1385، 153745 نفر، در سرشماری1390، 141538 نفر و در سرشماری 1395، 225398 نفر می‌باشد.

با توجه به اینکه داده‌های مورد استفاده در این تحقیق، داده‌های گروه‌های سنی زنان در سرشماری‌ها می‌باشد، هر نوع خطایی در این نوع داده می‌تواند منجر به خطا در نتایج تحقیق شود. نتایج مطالعه بلادی موسوی (1386)  با استقاده از شاخص‌های ویپل و ارقام تلفیقی نشان داد که ارزیابی گزارش سن در سرشماری 1385 از دقت خوبی برخوردار می‌باشد. عباسی (1396) با بررسی گزارش‌های سن و جنس در سرشماری‌های 1390 و 1395 دریافت که کیفیت گزارش سن و جنس در هر دو سرشماری از دقت مناسب برخودار است. با توجه به نتایج مطالعات انجام شده در زمینه ارزیابی گزارش سن و جنس در سرشماری‌ها، داده‌های هر سه دوره سرشماری 1385، 1390 و 1395 از دقت لازم جهت بررسی در این تحقیق برخوردار می‌باشند. 

متغیر وابسته تحقیق، وضعیت زناشویی است که در دو مقوله ازدواج‌کرده و ازدواج نکرده در نظر گرفته شده‌است. برای نشان دادن تفاوت نسبت شانس[29] ازدواج به تجرد دختران در سنین 25-39 ساله در سطوح مختلف تحصیلی و بر اساس وضعیت اشتغال به تحصیل از آزمون رگرسیون لجستیک در نرم افزار SPSS  استفاده شد. به افراد ازدواج‌کرده کد 1 و به افراد هرگز ازدواج‌نکرده کد صفر اختصاص داده شد. متغیرهای مستقل شامل سطح تحصیلات و در حال تحصیل بودن است. سطح تحصیلات در شش سطح شامل 0=بیسواد، 1= ابتدایی، 2= راهنمایی، 3= متوسطه/ دیپلم، 4= کاردانی/ کارشناسی، 5= کارشناسی‌ارشد/ دکتری در نظر گرفته شد. برای بررسی وضعیت اشتغال به تحصیل در مراکز آموزش عالی نیز به افرادی که در حال تحصیل بودند، کد 1 و به افرادی که در حال تحصیل نبودند، کد 0 تعلق گرفت. از گروه سنی نیز به عنوان متغیر کنترل استفاده شد و نتایج به تفکیک سه گروه سنی 25-29 سال، 30-34 سال و 35-39 سال بررسی و ارائه شد.

یافته­های پژوهش

جدول 1، وضعیت اشتغال به تحصیل دختران گروه سنی 25-39 ساله را به تفکیک ازدواج کرده و نکرده نشان می‌دهد. در سال 1385، 4/8 درصد از افراد ازدواج نکرده سنین 25-39 ساله در حال تحصیل در آموزش عالی بودند که این درصد در سال 1390 به 6/15 درصد و در سال 1395 به 9/15درصد افزایش یافته است. در مقابل، برای افراد ازدواج کرده، به ترتیب این نسبت ها، 1/2 ، 3/3 و 4/3 درصد بوده است. از این رو، درصد تأخیر ازدواج در میان افرادی که اشتغال به تحصیل دارند به مراتب بیشتر از افرادی است که در مراکز آموزش عالی اشتغال به تحصیل ندارند. شکل 1، درصد دختران ازدواج‌نکرده در‌حال تحصیل و شکل 2 درصد دختران ازدواج‌کرده در حال تحصیل را در گروه بندی های سنی 25-39 سال نشان می‌دهد. مقایسه دو شکل نشان‌دهنده بالاتر بودن درصد دختران ازدواج‌نکرده در‌حال تحصیل نسبت به دختران ازدواج‌کرده است.

جدول1: بررسی وضعیت ازدواجی برحسب اشتغال به تحصیل در آموزش عالی در سنین 39- 25 ساله (%)

سنین 25-39 ساله

35-39 ساله

30-34 ساله

25-29 ساله

اشتغال به تحصیل

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

1/2

4/8

6/1

1/3

8/1

1/5

7/2

8/10

دارد

1385

9/97

6/91

4/98

9/96

2/98

9/94

3/97

2/89

ندارد

104740

19240

31342

2329

34098

4965

39300

11946

حجم نمونه(N)

3/3

6/15

8/1

6/5

7/2

2/10

9/4

4/20

دارد

1390

7/96

4/84

2/98

4/94

3/97

8/89

1/95

6/79

ندارد

115008

26331

32799

3525

38611

7413

43598

15393

حجم نمونه(N)

4/3

9/15

3/2

8/7

2/3

7/12

5/4

4/21

دارد

1395

6/96

1/84

7/97

2/92

8/96

3/87

5/95

6/78

ندارد

186154

38607

58228

7223

68526

12794

59400

18590

حجم­نمونه(N)

 

 

شکل1: نمودار درصد دختران ازدواج نکرده  در حال تحصیل در دوره 1385-1395

 

شکل2: نمودار درصد دختران ازدواج کرده در حال تحصیل در دوره 1385-1395

جدول 2 نشان می‌دهد که در دوره 1385-1395، سطح تحصیلات هر دو گروه دختران ازدواج‌کرده و ازدواج‌نکرده افزایش داشته است. در سال 1385 بیشترین درصد تحصیلات متعلق به سطح تحصیلات ابتدایی است، در حالی که در سال 1395، بیشتر افراد ازدواج‌نکرده در سطح تحصیلات کاردانی/کارشناسی و در گروه ازدواج‌کرده در سطح تحصیلات دیپلم بوده‌اند. شکل 3، سطح تحصیلات دختران ازدواج‌نکرده و شکل 4، سطح تحصیلات دختران ازدواج‌کرده را نشان می‌دهد. مقایسه نمودارها، بالاتر بودن سطح تحصیلات دختران ازدواج‌کرده را نشان می‌دهد.

جدول 2: سطوح تحصیلات دختران به تفکیک وضعیت ازدواجی در سنین 25- 39 ساله (%)

سنین 25-39 ساله

35-39 ساله

30-34 ساله

25-29 ساله

 

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج نکرده

ازدواج کرده

ازدواج‌

نکرده

1/16

1/10

7/24

5/20

9/15

6/12

5/9

1/7

بیسواد

1385

4/32

7/26

7/36

8/34

35

5/32

7/26

8/22

ابتدایی

18

7/12

8/15

9/13

4/18

5/13

4/19

2/12

راهنمایی

3/20

24

2/12

1/14

1/17

9/18

5/29

28

متوسطه/دیپلم

1/10

23

3/7

8/12

2/10

6/18

3/12

8/26

کاردانی/کارشناسی

5/0

7/1

5/0

8/1

5/0

6/1

5/0

7/1

کارشناسی ارشد/دکتری

100

100

100

100

100

100

100

100

کل

129941

23804

41587

2821

42381

6122

48794

14861

حجم نمونه (N)

7/9

9

15

3/14

4/9

11

6

8/6

بیسواد

1390

4/24

17

8/32

4/28

2/24

9/18

2/18

4/13

ابتدایی

4/18

5/10

9/18

8/12

3/18

3/11

2/18

6/9

راهنمایی

6/29

5/22

1/20

3/21

2/30

3/23

3/36

3/22

متوسطه/دیپلم

16

4/34

9/11

5/19

9/15

1/30

1/19

8/39

کاردانی/کارشناسی

5/1

2/6

1/1

3/3

5/1

9/4

8/1

5/7

کارشناسی ارشد/دکتری

100

100

100

100

100

100

100

100

کل

115184

26354

32862

3530

37666

7418

43656

15406

حجم نمونه (N)

4/5

8/5

8/7

6/9

5/4

1/6

1/4

1/4

بیسواد

1395

4/16

5/9

6/21

9/15

2/15

9/9

7/12

8/6

ابتدایی

9/14

7/6

4/15

2/8

7/14

4/7

7/14

7/5

راهنمایی

2/36

6/20

1/33

23

9/37

21

4/37

3/19

متوسطه/دیپلم

8/22

2/41

5/18

31

9/22

38

9/26

3/47

کاردانی/کارشناسی

1/4

1/16

5/3

1/12

8/4

5/17

1/4

6/16

کارشناسی ارشد/دکتری

100

100

100

100

100

100

100

100

کل

186712

38686

58393

7244

68735

12823

59584

18619

حجم نمونه (N)

 

 

شکل 3: نمودار سطح تحصیلات دختران ازدواج نکرده در سنین 39-25 سال در دوره 1385-1395

 

شکل 4: نمودار سطح تحصیلات دختران ازدواج کرده در سنین 25-39 سال در دوره 1385-1395

جدول 3، نتایج رگرسیون لجستیک نسبت شانس ازدواج به تجرد دختران در سنین 25-39 سال در سطوح مختلف تحصیلی و وضعیت اشتغال به تحصیل را نشان می‌دهد. نتایج نشان می‌دهد در همه گروه های سنی و در سال‌های 1385، 1390 و 1395، نسبت شانس ازدواج به تجرد در مقاطع تحصیلی مختلف، بالاتر از گروه مرجع یعنی افراد بی‌سواد است.

 نتایج در سرشماری سال 1385 نشان می‌دهد بالاترین نسبت شانس ازدواج در مقطع تحصیلی ابتدایی است که نسبت شانس 85/4 بیشتر از گروه مرجع می‌باشد و پس از آن در مقطع متوسطه و دیپلم با نسبت شانس 37/4 بیشتر از سطح بیسواد است. در مقطع راهنمایی نیز نسبت شانس ازدواج 76/3 بیشتر از گروه مرجع می‌باشد؛ اما در مقابل، مقطع کاردانی/کارشناسی و در نهایت کارشناسی‌ارشد/دکتری پایین‌ترین نسبت شانس ازدواج را دارند. نتایج به تفکیک سه گروه سنی نیز ارائه شده است. در گروه سنی 35-39 سال روند تغییرات نسبت شانس ازدواج در مقاطع تحصیلی مختلف همانند روند کلی به دست آمده ‌است. در سن 30-34 سال نسبت شانس ازدواج از مقطع ابتدایی به بالاتر، روند خطی دارد و با بالاتر رفتن تحصیلات نسبت شانس ازدواج در مقایسه با گروه مرجع نیز کاهش می یابد، اما در سنین 25-29 ساله، بالاترین نسبت شانس ازدواج در مقایسه با سطح بیسواد در مقطع تحصیلی متوسطه و دیپلم است(23/5). این یافته نشان می دهد که احتمال ازدواج به تجرد دختران با تحصیلات متوسط در سنین 25-29 سال در سال 1385 نسبت به سنین 30-39 سال  افزایش یافته است. نسبت شانس ازدواج به تجرد افراد در‌حال تحصیل نسبت به افرادی که در‌حال تحصیل نیستند تقریبا 77 درصد کمتر است و B به دست آمده (46/1-) نشان می دهد که اشتغال به تحصیل، تأثیر منفی در وقوع ازدواج دختران 25-39 سال در سال 1385 دارد و احتمال ازدواج را کاهش می‌دهد.

در سرشماری 1390، بالاترین نسبت شانس ازدواج به تجرد در سنین 25-39 سال در مقایسه با سطح بیسواد (گروه مرجع)، در مقطع تحصیلی متوسطه و دیپلم با نسبت شانس 32/7 می‌باشد. مقطع تحصیلی راهنمایی با نسبت شانس6 و مقطع تحصیلی کاردانی و کارشناسی با نسبت شانس 5/5 در رتبه‌های بعدی قرار دارند. پایین­ترین نسبت شانس ازدواج در مقایسه با گروه مرجع (بیسواد) در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد/بالاتر (5/1) است. در گروه سنی 25-29 سال بالاترین نسبت­های شانس ازدواج به ترتیب در مقطع تحصیلی متوسطه/دیپلم (88/7) و کاردانی/کارشناسی(78/6) است. پایین‌ترین نسبت شانس ازدواج به تجرد نیز در مقطع تحصیلی کارشناسی‌ارشد و دکتری و سپس مقطع ابتدایی می‌باشد. در گروه سنی 30-34 سال نیز مقطع تحصیلی دیپلم بالاترین نسبت شانس ازدواج را دارد(32/5) و دو مقطع کاردانی و کارشناسی(25/4) و راهنمایی(21/4) نسبت شانس تقریبا یکسانی را دارند. مقطع کارشناسی‌ارشد و دکتری و سپس ابتدایی پایین‌ترین نسبت شانس ازدواج را دارند. در گروه سنی 35-39 سال نیز بالاترین نسبت شانس ازدواج نسبت به بیسوادان در مقطع تحصیلی دیپلم و متوسطه(62/4) و سپس مقاطع راهنمایی(61/3) و ابتدایی(26/3) قرار دارد. دو مقطع کاردانی و کارشناسی و همچنین کارشناسی‌ارشد و دکتری، پایین ترین نسبت شانس ازدواج دارند. همچنین نتایج رگرسیون لجستیک در سرشماری 1390نشان می‌دهد که نسبت شانس ازدواج به تجرد افراد در‌حال تحصیل 81 درصد کمتر از افرادی است که در‌حال تحصیل نیستند و با توجه به B به دست آمده (68/1-)، اشتغال به تحصیل در سنین 25-39 سال، احتمال ازدواج دختران را کاهش می‌دهد.

در سرشماری 1395، در سنین 25-39 سال، بالاترین نسبت شانس ازدواج در مقایسه با گروه مرجع(بیسوادی) متعلق به مقطع تحصیلی متوسطه و دیپلم(6/8) و سپس مقطع کاردانی و کارشناسی(84/6) و راهنمایی (69/6) می‌باشد. پایین‌ترین نسبت شانس ازدواج نیز به ترتیب برای مقطع تحصیلی کارشناسی‌ارشد و دکتری(15/2) و ابتدایی(61/3) می‌باشد. نتایج آزمون رگرسیون لجستیک به تفکیک سه گروه سنی نیز روند مشابه را نشان می‌دهد. بدین‌ترتیب در سرشماری 1395روند غیرخطی بین احتمال ازدواج و سطح تحصیلات دختران وجود دارد و احتمال ازدواج در سطح تحصیلات پایین و بالا، نسبت به سطح تحصیلات متوسط، کمتر است. نتایج جدول 3 نشان می‌دهد که B به دست آمده برای وضعیت در حال تحصیل 69/1-  است که نشان دهنده اثر منفی اشتغال به تحصیل بر احتمال ازدواج دختران 25-39 سال در سرشماری 1395 است و نسبت شانس ازدواج دختران در‌حال تحصیل نسبت به دخترانی که در‌حال تحصیل نیستند، 81 درصد کمتر است.

 

 

جدول 3: نتایج آزمون رگرسیون لجستیک اثرات اشغال به تحصیل و سطح تحصیلات بر احتمال ازدواج در سنین مختلف، 95-1385

سال

احتمال ازدواج

25-29 سال

30-34 سال

35-39 سال

کل (25-39 سال)

B

Exp(B)

sig

B

Exp(B)

sig

B

Exp(B)

sig

B

Exp(B)

sig

1385

سطح تحصیلات

بیسواد (مرجع)

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

ابتدایی

510/1

528/4

001/0

125/1

081/3

001/0

432/1

187/4

001/0

647/1

189/5

001/0

راهنمایی

355/1

876/3

001/0

962/0

617/2

001/0

316/1

727/3

001/0

370/1

937/3

001/0

متوسطه/ دیپلم

656/1

238/5

001/0

228/1

413/3

001/0

382/1

984/3

001/0

525/1

595/4

001/0

کاردانی/کارشناسی

262/1

534/3

001/0

759/0

137/2

001/0

065/1

900/2

001/0

010/1

745/2

001/0

کارشناسی ارشد/دکترا

435/0

454/1

001/0

316/0

371/1

001/0

749/0

114/2

001/0

357/0

428/1

001/0

اشتغال به تحصیل

ندارد (مرجع)

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

دارد

477/1-

228/0

001/0

089/1-

336/0

001/0

667/0-

513/0

001/0

465/1-

231/0

001/0

1390

سطح تحصیلات

بیسواد (مرجع)

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

ابتدایی

308/1

698/3

001/0

040/1

829/2

001/0

185/1

269/3

001/0

500/1

480/4

001/0

راهنمایی

733/1

658/5

001/0

436/1

214/4

001/0

286/1

619/3

001/0

793/1

008/6

001/0

متوسطه/دیپلم

065/2

887/7

001/0

672/1

320/5

001/0

530/1

620/4

001/0

991/1

322/7

001/0

کاردانی/کارشناسی

914/1

780/6

001/0

448/1

256/4

001/0

081/1

946/2

001/0

706/1

509/5

001/0

کارشناسی ارشد/دکترا

692/0

997/1

001/0

554/0

740/1

001/0

643/0

902/1

001/0

663/0

509/1

001/0

اشتغال به تحصیل

ندارد (مرجع)

-

-

 

-

-

 

-

-

 

-

-

 

دارد

597/1-

203/0

001/0

396/1-

247/0

001/0

206/1-

299/0

001/0

689/1-

185/0

001/0

1395

سطح تحصیلات

بیسواد (مرجع)

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

ابتدایی

416/1

120/4

001/0

973/0

659/2

001/0

050/1

858/2

001/0

284/1

637/3

001/0

راهنمایی

042/2

705/7

001/0

726/1

616/5

001/0

559/1

754/4

001/0

901/1

694/6

001/0

متوسطه/دیپلم

356/2

546/10

001/0

987/1

293/7

001/0

883/1

572/6

001/0

153/2

608/8

001/0

کاردانی/کارشناسی

069/2

917/7

001/0

886/1

595/6

001/0

621/1

060/5

001/0

923/1

842/6

001/0

کارشناسی ارشد/ دکترا

842/0

322/2

001/0

790/0

203/2

001/0

741/0

099/2

001/0

765/0

150/2

001/0

اشتغال به تحصیل

ندارد (مرجع)

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

دارد

748/1-

174/0

001/0

466/1-

231/0

001/0

271/1-

281/0

001/0

697/1-

183/0

001/0

 

بحث و نتیجه­گیری

در این مقاله با استفاده از داده­های سه دوره سرشماری 1385، 1390 و 1395 به بررسی اثر تحصیلات بر احتمال ازدواج دختران در سنین 25-39 سال پرداختیم. طبق نظریه برودرل و دیکمن، تحصیلات بر ازدواج دارای دو اثر نهادی و سرمایه‌ای است. در اثر نهادی حضور در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی از طریق مسیرهای مختلف، احتمال ازدواج یک فرد را کاهش می‌دهد. اثر نهادی با بررسی مقایسه‌ای احتمال ازدواج دختران در حال تحصیل با دخترانی که تحصیل نمی‌کنند در گروه سنی 25-39 سال مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که اشتغال به تحصیل، تأثیر منفی بر احتمال ازدواج دختران در سنین مورد بررسی دارد و نسبت شانس ازدواج در بین افراد در‌حال تحصیل در مراکز آموزش عالی در هر سه گروه سنی و در هر سه دوره زمانی نسبت به افرادی که در حال تحصیل نیستند کمتر است. احتمال ازدواج دختران در حال تحصیل در سرشماری 1385، 77 درصد و در دو سرشماری 1390 و 1395، 81 درصد از احتمال ازدواج دخترانی که در حال تحصیل نیستند کمتر است. در واقع می‌توان گفت اثر نهادی تحصیلات در کاهش شانس ازدواج دختران در حال تحصیل نسبت به دخترانی که در حال تحصیل نیستند در سال‌های اخیر افزایش یافته ‌است و در نتیجه فرضیه اول تحقیق تأیید شد. این یافته با نتایج مطالعه فخرایی و پورتقی (1394) که نشان داد ادامه تحصیل از متغیرهای معنادار اثرگذار بر تأخیر ازدواج دختران است همخوانی دارد.

در اثر سرمایه­ای برودرل و دیکمن(1997) بیان می‌کند زنان با تحصیلات عالی، بیشتر مجرد هستند، زیرا دستاوردهای تخصصی ازدواج دیگر هزینه‌های فرصت آن‌ها را جبران نمی‌کند. از سوی دیگر، در یک جامعه مدرن که میزان تحصیلات زنان افزایش یافته بر ارزش تحصیلات در بازار ازدواج تأثیر می‌گذارد و زنان با تحصیلات متوسط در جامعه بیشتر برای ازدواج مطلوبیت دارند. در جامعه مدرن، رابطه غیرخطی بین تحصیلات و ازدواج وجود دارد، چون بیشترین مزایای اقتصادی ازدواج در بین افراد با تحصیلات متوسط در جامعه است و کمترین مزایا در بین افراد با تحصیلات پایین و عالی است. در نتیجه بیشترین تجرد و کاهش ازدواج بین دو گروه با تحصیلات عالی و تحصیلات پایین وجود خواهد داشت. برای بررسی اثر سرمایه‌ای تحصیلات بر ازدواج، احتمال ازدواج با در نظر گرفتن سطح بیسوادی به عنوان گروه مرجع در سطوح تحصیلی ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و دیپلم، کاردانی/کارشناسی، و کارشناسی ارشد/دکتری در سه گروه سنی 25-39 ساله مورد نظر بررسی شد. نتایج در سرشماری سال 1385 نشان می‌دهد بالاترین نسبت شانس ازدواج در مقایسه با گروه مرجع (بیسواد) در مقطع تحصیلی ابتدایی و پایین‌ترین شانس ازدواج در مقطع کارشناسی‌ارشد/ دکتری می‌باشد. در سرشماری 1390و 1395 بالاترین نسبت­های شانس ازدواج در مقاطع تحصیلی متوسطه/دیپلم و کاردانی/کارشناسی و پایین‌ترین نسبت شانس ازدواج در مقطع تحصیلی کارشناسی‌ارشد/دکتری و ابتدایی است. گر‌چه با گذشت زمان نسبت شانس ازدواج دختران در همه سطوح تحصیلی در سنین 25-39 سال نسبت به گروه مرجع افزایش یافته است، اما بیشترین افزایش در سطح تحصیلی متوسطه/دیپلم و کاردانی/کارشناسی دیده می‌شود. در هر سه دوره مورد بررسی، شانس ازدواج برای دختران بیسواد و ابتدایی و دختران با تحصیلات کارشناسی ارشد و دکتری پایین‌تر از سطح تحصیلات متوسط کمتر است.

به طور کلی، نتایج مطالعه نشان داد که رابطه غیر‌خطی بین سطح تحصیلات زنان و احتمال ازدواج آن­ها در سنین 25-39 سال وجود دارد. در سطوح تحصیلی متوسط در مقایسه با سطوح تحصیلی پایین و بالا، نسبت شانس ازدواج به تجرد افزایش یافته است که نشان دهنده اثر سرمایه‌ای مثبت تحصیلات در سطح متوسط و اثر سرمایه‌ای منفی آن در سطوح پایین و بالا بر ازدواج دختران در سنین 25-39 سال است و فرضیه دوم تحقیق نیز تأیید شد. این یافته با نتایج مطالعه عسگری ندوشن و همکاران (1397) که نشان داد بیشترین میانگین سن ازدواج برای دختران با تحصیلات کارشناسی ارشد و بالاتر و کمترین میانگین سطح تحصیلات متعلق به دختران با سطح تحصیلات متوسطه است همخوانی دارد. همچنین با نتایج مطالعات دیگر از جمله ترابی و همکاران (2012)، نیکخواه و همکاران( 1396)  و خلج آبادی فراهانی و رحیمی (1396) که بیان می کنند تحصیلات بالاتر، هزینه فرصت ازدواج را برای دختران افزایش می دهد و منجر به کاهش میزان ازدواج آن‌ها می‌شود سازگاری دارد. در حالی که بسیاری از پژوهش‌های داخلی انجام شده نشان می‌دهد با بالاتر رفتن سطح تحصیلات، احتمال ازدواج دختران کاهش می‌یابد، یافته این تحقیق با بررسی احتمال ازدواج دختران در سطوح مختلف تحصیلی نشان می‌دهد در دو سرشماری 1390 و 1395 داشتن تحصیلات در سطح دیپلم، کاردانی و کارشناسی احتمال ازدواج دختران را افزایش دهد.

با توجه به اثر سطح تحصیلات و همچنین حضور در مؤسسات آموزشی و دانشگاه‌ها بر احتمال ازدواج دختران در سال‌های اخیر، از یک سو و افزایش اثر زمان‌بندی ازدواج در کاهش باروری در کشور در سال‌های اخیر از سوی دیگر، اتخاذ و اجرای سیاست­ها و برنامه­های خانواده‌محور به ویژه در محیط‌های آموزشی (دانشگاه­ها) می­تواند از اثرات نهادی و سرمایه‌ای تحصیلات بر تأخیر ازدواج زنان بکاهد و در نهایت منجر به افزایش باروری در کشور شود.

پیشنهاد می‌شود رابطه بین سطح تحصیلات و ازدواج دختران به تفکیک مناطق جغرافیایی (شهری، روستایی، استانی و شهرستانی) بررسی شود تا تفاوت‎های مکانی در این رابطه مشخص گردد و سیاستگذاران و برنامه‌ریزان را جهت اتخاذ برنامه‌های لازم جهت تسهیل ازدواج در مناطق مختلف آگاه سازد.

  • منابع

    • انتظاری، اردشیر؛ غیاثوند، احمد و عباسی، فاطمه. (1397). «عوامل مؤثر بر افزایش سن ازدواج جوانان در شهر تهران». مجله برنامه‌ریزی رفاه و توسعه‌ اجتماعی. دوره 10، شماره 34، صص 201-269.
    • بلادی موسوی، صدر الدین. (1386). «ارزیابی گزارش سن و جنس در سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1385». نشریه بررسی های آمار رسمی ایران. شماره 1.
    • حبیب پور گتابی، کرم و غفاری، غلامرضا. (1390). «علل افزایش سن ازدواج دختران». فصلنامه زن در توسعه و سیاست. شماره 32، صص 7-34.
    • خلج آبادی فراهانی، فریده و رحیمی، علی. (1396). «تعیین کننده های سن اولین ازدواج در ده کشور منتخب آسیا و اقیانوسیه: یک مرور نظام مند». مجله مطالعات جامعه شناختی. دوره 25، صص 229-336.
    • سفیری، خدیجه. (1385). «زنان و تحصیلات دانشگاهی». مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی. س15، شماره 56-57، صص 101-127و
    • صبوری خسروشاهی، حبیب. (1389). «آموزش و پرورش در عصر جهانی شدن: چالش ها و راهبردهای مواجهه با آن». فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی. دوره 1، شماره1، صص 153-196.
    • عباسی، داوود. (1396). «ارزیابی گزارش سن و جنس در سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1395». فصلنامه جمعیت. شماره 101، صص 3-20.
    • عسگری ندوشن، عباس؛ فتوحی تفتی، فاطمه، و علی مندگاری، ملیحه. (1397). «تفاوت های اقتصادی، اجتماعی مرتبط با سن ازدواج زنان در ایران: مطالعه تطبیقی دختران جوان در آستانه ازدواج و زنان همسردار 15-49 ساله». فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده. دوره 20، شماره 79، صص 171-210.
    • فخرایی، سیروس و تقی پور، مهناز. (1394). «بررسی جامعه شناختی عوامل مرتبط با ازدواج دیررس جوانان ازدواج کرده بالای 30 سال شهر بناب». مجله مطالعات جامعه شناسی. دوره 8، شماره 27، صص 63-80.
    • کاظمی پور، شهلا. (1383). «تحول سن ازدواج زنان در ایران و عوامل جمعیتی مؤثر بر آن». مجله زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان). دوره 2، شماره 3، صص 103-124.
    • محمد پور، علی و قوی، نعمت الله. (1392). «عوامل اجتماعی بالا رفتن سن ازدواح جوانان». مجله مطالعات جامعه شناسی. دوره 6، شماره 20، صص 39-53.
    • محمودیان، حسین. (1383). «سن ازدواج در حال افزایش: بررسی عوامل پشتیبان». مجله نامه علوم اجتماعی. دوره 11، شماره 4، صص 27-54.
    • میرزایی، محمد و قربانی، فرزاد. (1394). «جهت گیری ارزشی مادی گرایانه- فرامادی گرایانه و زمان بندی ازدواج (مطالعه موردی: مردان و زنان در شرف ازدواج استان کهگلویه و بویراحمد)». نامه انجمن جمعیت شناسی ایران. دوره 10، شماره 20، صص 50-71.
    • میرسندسی، سید محمد و محمدی قلعه سفیدی، مصطفی. (1390). «بررسی رابطه تحصیلات زنان با افزایش سن ازدواج آن ها و راهکارهای پیشگیری از آن با تأکید بر رویکرد اسلامی». فصلنامه فرهنگی تربیتی زنان و خانواده. شماره 17، صص 15-35.
    • نیکخواه، هدایت الله؛ فانی، مریم، و اصغرپور ماسوله، احمدرضا. (1396). «سنجش نگرش دانشجویان نسبت به ازدواج و عوامل مؤثر در آن». فصلنامه جامعه شناسی کاربردی. سال 28، شماره 67، صص 99-122.
    • وزارت فرهنگ و ارشاد‌اسلامی. (1394). پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان (موج دوم). تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
    • Becker, G. S. (1981). A Treatise on the Family. Cambridge, MA: Harvard University Press.
    • Brüderl, J. & Diekmann, A. (1997). “Education and Marriage A Comparative Study”. Working Paper. Institute of Sociology. Konradstr. Germany.
    • DiPrete, T. A. and Buchman, C. (2013(. The Rise of Women: The Growing Gender Gap in Education and What It Means for American NewYork: Russell Sage Foundation.

    ·         Fukuda, S., Raymo. J. & Yoda, S. (2019). “Revisiting the Educational Gradient in Marriage in Japan”. Journal of Marriage and Family. Vol. 82. Pp. 1378-1396

    • Goldstein, J.R. and Kenney, C.T. (2001). “Marriage Delayed or Marriage Forgone? New Cohort Forecasts of First Marriage for U.S. Women”. American Sociological Review, Vol. 66. Pp. 506-519.
    • Holland, J. (2013). “Love, marriage, then the baby carriage? Marriage timing and childbearing in Sweden”. Demographic Research, Vol. 29. Pp. 276-301

    ·         Ikamari, L. (2005). “The effect of education on the timing of marriage in Kenya”. Demographic Research, Vol. 12. Pp. 1-28

    ·         Jafarey, S. Mainali. R, & Montes-Rojas, G. (2020). “Age at marriage, social norms, and female education in Nepal”. Review of Development Economics, Vol. 24. Pp. 878-909

    • Kalmijn, M. (2013). “The educational gradient in marriage: a comparison of 25 European countries”. Demography, Vol. 50. Pp. 499-520.
    • Karkaby, M. and Stier, H. (2017). “Links between Education and Age at Marriage among Palestinian Women in Israel: Changes over Time”. Studies in Family Planning, Vol. 48. Pp. 23-38
    • Lee, B. J, Klein. Wohar, M, & Sangsin, k. (2021). “Factors delaying marriage in Korea: an analysis of the Korean population census data for 1990–2010”. Asian Population Studies, Vol. 17. Pp. 71-93

    ·         Lichter, D. McLaughlin, D., & Ribar, D. (2002). “Economic Restructuring and the Retreat from Marriage”. Social Science Research, Vol. 31. Pp. 230-256.

    • Liu, H. & Yang, S. (2016). “The Relationship between Female Education and Marriage Outcomes”. Working paper.ID: 198161061
    • Marchetta, &  Sahn, D. (2016). “The Role of Education and Family Background in Marriage, Childbearing and Labor Market Participation in Senegal”. Economic Development and Cultural Change, Vol. 64. Pp. 369-403.
    • McDonald, P., & Evans, A. (2002). “Family formation and risk aversion.” Paper Presented at the NLC Workshop.
    • Oppenheimer, V.K. and V. Lew. )1995(. “American Marriage Formation in the 1980s: How Important Was Women’s Economic Independence?” 105–38 In Gender and Family Change in Industrialized Countries, edited by K.O. Mason and A.-M. Jensen. Oxford, England: Clarendon Press
    • Oppenheimer, V.K. )1988(. “A theory of marriage timing”. American Journal of Sociology, Vol. 94. PP. 563–591.
    • Raymo, J. (2003). Educational Attainment and the Transition to First Marriage among Japanese Women”. Demography, Vol. 40. Pp. 83-103
    • Rose, (2003). Does Education Really Disadvantage Women in the Marriage Market?” SSRN Electronic Journal,  DOI: 10.2139/ssrn.423360
    • Shafer, K. and Qian, Z. (2010). “Marriage timing and educational assortative mating”. Journal of Comparative Family Studies, Vol. 41. Pp. 661-691
    • Thornton, A., Axinn, W. and Xie, Y. (2007). “Marriage and Cohabitation, Population and Development Series”. Chicago: University of Chicago Press.

    ·         Torabi, F., Baschieri, A., Clarke, L. & Abbasi- Shavazi, M. J.  (2012). “Marriage Postponement in Iran: Accounting for Socio-economic and Cultural Change in Time and Space”. Population, Space and Place. Vol. 19. Pp. 258-274

    • Torr, B. (2011). “The Changing Relationship between Education and Marriage in the United States, 1940–2000”. Journal of Family History, Vol. 36, pp. 483-503
    • Yu, J. and Xie, Y. (2015). “Changes in the determinants of marriage entry in post-reform urban China”. Demography, No. Pp. 1869–1892.