Document Type : Original Article

Authors

1 Ph.D., Assistant Professor in Sociology, Yazd University, Yazd, Iran

2 Master degree in Sociology, Yazd University, Yazd, Iran

Abstract

Political participation is considered as one of the main indicators of socio-political development of the countries. Youth political participation which considers the largest population groups in developing countries for political stability and dynamism of society is of main important. This study is to answer the above questions. The theories of Samuel Hantington, Martin Lipset, Broadwell, Milbrath and Goel's Political Participation were used. In this survey, samples (384 Youth) were randomly selected through the multi-stage cluster sampling method. The instrument used in this study was questionnaire. The results of study showed that the mean of responder's political participation was less than average and among of dimensions of political participation, level of objective political participation was more than subjective participation. The results also confirmed that the significant correlation between age and gender and political participation and younger group's political participation was more than older and men political participation was more than women. The variables of family participation, political culture and political motives with political participation had a significant and positive relationship. Also, there was no significant relationship between the variables of marital status, the individual's structural situation, national and religious belonging. Multiple regression analysis supported the significant role of two variables "family out group Culture" and "political motives" that political motivation plays the most important role in explaining the political participation of youth.

Keywords

بررسی مشارکت سیاسی جوانان شهر یزد و عوامل مؤثر بر آن

مهناز فرهمند[1]

 سمیه وکیلی قاسم آباد[2]

 الهه پوررجیمیان[3]

 

تاریخ دریافت مقاله: 29/8/1395

                                                                                 تاریخ پذیرش مقاله:28/9/1395

 

مقدمه

 از دیرباز مشارکت، یکی از اساسی­ترین صورت­های روابط اجتماعی بوده و به‌عنوان یکی از محورهای موضوعی در جامعه­شناسی تلقی شده است (بویاکس و استوکس[4]، 2009: 28). مشارکت نوعی کنش هدفمند در فرایند تعاملی بین کنشگر سیاسی و محیط اجتماعی او در جهت نیل به اهداف معین و از پیش تعیین‌شده است؛ فرایندی که افراد جامعه به‌صورت جمعی و آگاهانه با در نظر داشتن اهداف مشخص، در آن شرکت   می­جویند (پارسونز[5]، 1991: 83). مشارکت، یک حق انسانی است و ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﭼﻨﺪﺑﻌﺪی و ﭘﻴﭽﻴﺪه دارد ﻛﻪ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ­ای ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻗﻮام ﺧﻮد، از ﺳﻄﻮح ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ از آن در اﺑﻌﺎد ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ. ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺎس، ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل اﻳﺠﺎد و اﻓﺰاﻳﺶ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺷﻬﺮوﻧﺪان در عرصه‌های گوناگون اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ، ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﭘﻴﻮﻧﺪﻫﺎی اجتماعی‌شان را ﻣﺤﻜﻢ و از فروپاشی اجتماعی جلوگیری کنند (فولادیان، 1387: 2). از این رو، لازمه زندگی در اجتماع همکاری و مشارکت است (مسعودنیا، 1391ب: 78).

ﻳﻜﻲ از اﻧﻮاع ﻣﻬﻢ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎر مورد بحث و ﺑﺮرﺳﻲ صاحبنظران قرارگرفته، ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ اﺳﺖ. مشارکت سیاسی و چگونگی دخالت دادن مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اداره جامعه از جمله مباحثی است که در سرتاسر تاریخ اندیشه سیاسی از قرن‌ها قبل از میلاد مسیح تا به امروز به چشم می‌خورد و قدمتی دیرینه دارد و با وجود فراز و نشیب‌هایی که طی قرون و اعصار داشته است، امروزه از آن به‌عنوان امری اساسی و در ارتباط نزدیک با توسعه سیاسی ملت­ها یاد می­شود (چابکی، 1382: 108). این نوع مشارکت، از مصادیق مهم حقوق بشر و ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﻓﻌﺎل ﻣﺮدم در ﺳﻄﻮح ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری درﺑﺎره تعیین سرنوشت خود می‌باشد(ﻋﺎﻟﻢ، 1368: 203) و در نظام­های مردم­سالار از اهمیت زیادی برخوردار است (جینینی­ویکز[6]، 2007: 328). ﺗﻌﺎرﻳﻒ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﻋﺪم اﺟﻤﺎع ﻧﻈﺮ در ﻣﻮرد ﺗﻌﺮﻳﻒ، شاخص‌ها و مؤلفه‌های اﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه اﺳﺖ. هلسیوم[7] (2002: 182) مشارکت سیاسی را شرکت کردن یا درگیر شدن فرد در فعالیت‌های سیاسی می­داند و رأی دادن در انتخابات را نمونه بارز مشارکت سیاسی معرفی می نماید. صاحب‌نظران برآن اند که مشارکت سیاسی موجب آگاهی و فرهیختگی بیشتر، درک عمیق‌تر از سیاست و افزایش احساس اثرگذاری سیاسی در افراد می­شود (وانگ[8]، 2004: 3- 1) که شهروندان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم برای تأثیرگذاری بر گزینش اعضای دولت و حکومت یا برنامه­ها و فعالیت­های آن‌ها انجام می­دهند (وربا و نای[9]، 1979). مشارکت در فرایندهای سیاسی، نشان‌دهنده مردم‌سالاری پایدار و تلاش برای حفظ این شکل از نظام سیاسی می‌باشد. در حقیقت، "ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ" ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از: دﺧﺎﻟﺖ واﻗﻌﯽ ﻣﺮدم در ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﻮﯾﺶ به‌دوراز ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪات ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﺷﻐﻠﯽ و ﯾﺎ اﻧﺘﻈﺎرات ﻣﺎدی و ﻣﻘﺎﻣﯽ (ﻓﺮﺻﺖ­ﻃﻠﺒﯽ و ﺗﻄﻤﯿﻊ)؛ به‌گونه‌ای که ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺗﻌﯿﯿﻦ­ﮐﻨﻨﺪه­ای در ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ آن‌ها داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ (تبریزنیا، 14:1371). اﻳﻦ فعالیت‌ها ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ در جهت حمایت یا علیه نظام سیاسی حاکم صورت بگیرد و به شکل شرکت در گزینش رهبران سیاسی یا همکاری در اداره امور جامعه باشد یا به‌صورت تظاهرات، شورش­ها، اجتماعات، راهپیمایی­ها و ... ظاهر شود.

مشارکت سیاسی انواع و سطوح مختلفی دارد و این امر تحت تأثیر شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، باورهای مذهبی و پیشینه تاریخی قرار می‌گیرد. مشارکت سیاسی می‌تواند به شکل عضویت در احزاب و اتحادیه‌ها، کسب اطلاعات سیاسی، شرکت در تحصن‌ها و اعتصاب‌های صنفی یا به اشکال بسیجی و توده‌ای مشاهده شود (هرسیج، 1391: 9). کاهش مشارکت سیاسی در جامعه به معنای ایجاد جدایی و انفصال بیشتر بین مردم و سیستم سیاسی است. این وضعیت در نهایت در برنامه ریزی های اساسی برای ادارۀ جامعه و ثبات و سازماندهی اجتماعی اختلال ایجاد می کند و با دامن زدن به تنش ها و بحران ها، از انجام برنامه های توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ممانعت به عمل می آورد. افزایش مشارکت سیاسی در جامعه می تواند در ایجاد تعادل و هماهنگی لازم نقش بسیار مثبتی را ایفا نماید(آلموند و وبرا، 1963: 330).

نظریه­پردازان سیاسی معتقدند که برای مشارکت اعضا در امر سیاسی و مراحل فعالیت باید شرایط و بسترهای لازم درجامعه فراهم شود و ساختارسیاسی- اجتماعی و افراد در آن از آمادگی‌های لازم برخوردار باشند. در فرایند مشارکت سیاسی عوامل متنوعی چون: ویژگی‌های شخصی، انگیزه روانی، خانواده، سن، میزان تحصیلات، استفاده از وسایل ارتباط‌جمعی، جهت‌گیری مذهبی، قومیت، نژاد، درآمد ماهیانه، وضعیت تأهل، عوامل منطقه‌ای، شهری یا روستایی، طبقه اجتماعی، انگیزه‌های سیاسی، موقعیت اجتماعی، محیط سیاسی، آگاهی سیاسی، احساس کارایی سیاسی، اعتماد و احساس تعلق اجتماعی، تحرک اجتماعی و غیره تأثیر دارند؛ اما عواملی نظیر عدم پاسخگویی مقامات حکومتی، نداشتن آزادی‌ها و حقوق مدنی ناراضی، کنترل مطبوعات و رسانه‌های همگانی، استفاده از پلیس مخفی، سرکوب احزاب سیاسی و غیره (صبوری، 1384: 142) نیز ممکن است مانع مشارکت شوند.

در زمینۀ آموزش و محیط های آموزش بر رفتار سیاسی، محققانی چون: کنت لنگتون و دیوید کارنز(1996) براوسکس و وسینایوسکی (1973) الن بک و کنت جنیگز (1982)، استفان کروگ (1984)، هیل پاتین (1986) کونولی(1991) تورن(1993) و دیگران به بررسی های میانی همت گماردند. الموند و همکاران نیز بر این نظرند که افراد تحصیل کرده از تاثیر حکومت بر زندگی خود، آگاهی بیشتری دارند و توجه بیشتری به سیاست       می کنند. اینان در مورد فرایندهای سیاسی اطلاعات بیشتری دارند و در رفتارهای سیاسی خود عهده دار طیف وسیع تری از فعالیت های سیاسی می گردند(الموند و دیگران، 1376: 63). تورن در تحقیق خود بر روی جمعیت جوان شیلی نشان می دهد که آن دسته از جوانانی که دارای سطح آموزش بالاتر و از تربیت منسجم تری برخوردار بوده اند، رفتار سیاسی بیشتر و عقلانی تری را اتخاذ می کنند.(تورن، 1993: 11)

مشارکت سیاسی جوانان مشروعیت سیاسی دولت را تأمین می‌کند، برای دولت انگیزه ایجاد می‌کند، به دولت در تصمیم‌گیری‌ها کمک می‌کند و زمینه را برای مشارکت نهادها و سازمان‌های جامعه ایجاد می‌کند. نتیجه چنین مشارکتی، سازندگی بیشتر و قرار گرفتن جامعه در مسیر پیشرفت است؛ به‌طوری‌که میزان بالای مشارکت سیاسی مردم در زمینه تصمیمات و خط‌مشی‌های سیاسی بر فرهنگ توسعه‌یافته و توسعه‌یافتگی فرهنگ سیاسی آن جامعه دلالت دارد (ترابی، 1384: 106) و به توسعه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن کمک می‌کند. علاوه بر این، از منظر دینی مشارکت سیاسی فعال و حساسیت نسبت به سرنوشت خود و جامعه، نه‌تنها یک حق، بلکه یک تکلیف حتمی و ضروری و ارزشی مطلوب برای عموم جامعه است (غفاری هشجین، 1389: 208).       

     لذا اهمیت و ارزش تحقیق حاضر بر سه‌پایه استوار است: اگر پدیده مشارکت سیاسی جوانان به‌درستی شناخته شود، می­توان زمینه مشارکت و ظهور آنان را در جامعه افزایش داد و با کاهش موانع و افزایش کنش فعالانه در جوانان، زمینه را برای پویایی هر چه بیشتر جامعه و توسعه سیاسی جامعه فراهم نمود. لذا یکی از شاخصه‌های مهم در پیشرفت جوامع، فراهم ساختن فضای لازم برای تعامل و مشارکت همه آحاد جامعه به‌خصوص جوانان است. نتیجه چنین مشارکتی، سازندگی بیشتر و قرار گرفتن جامعه در مسیر پیشرفت است. از طرف دیگر، ایجاد فرصت‌های واقعی برای مشارکت جوانان به گسترش مهارت­های ارتباطی، افزایش اعتمادبه‌نفس، اثربخشی، استقلال و آگاهی سیاسی آنان می‌انجامد. مسئله دوم که بر اهمیت موضوع تحقیق می‌افزاید، موضوع تغییرات و تحولات اساسی در سطح توسعه جوامع در سراسر جهان است؛ این تغییرات نیاز به پاسخگویی و اقدام افرادی دارد که از یک ‌سو، با مسائل جدید رویارویی نزدیک دارند و از سوی دیگر، برای حل‌وفصل آن‌ها عهده‌دار مسئولیت اجرایی‌اند. بنابراین هر مکانیسم سازنده‌ای که به افراد چنین امکانی برای مشارکت در سطح جامعه در عرصه­های مختلف به ویژه مشارکت سیاسی فراهم نماید، به‌طور طبیعی به کارآیی و اثربخشی نیروی مؤثر جوانی کمک خواهد کرد. ضرورت سوم که مهم‌ترین موضوع است، احساس تعلق و تعهد جوانان به عوامل و عناصر جامعه در کلیه ابعاد است که انتظار می­رود در پرتو مشارکت ایجاد شود. لذا با توجه به اهمیت مشارکت سیاسی در جامعه، به‌خصوص در جوامع مبتنی بر دموکراسی، بررسی مشارکت سیاسی جوانان یزدی و عوامل مؤثر بر آن موضوع پژوهش حاضر است. شهر یزد با برخورداری از شاخص‌های متعارف اقتصادی اجتماعی نظیر تحصیلات، شهرنشینی و اشتغال بالاتر از متوسط مردم، در انتخابات سال 1392 نزدیک به 86 درصد مشارکت داشت که شواهد نشان می‌دهد که احساس کارایی سیاسی و میزان تعلق اجتماعی آن‌ها بالاست و از آنجایی‌که 172 هزار نفر از جمعیت شهر یزد را جوانان تشکیل می­دهند لذا در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که میزان مشارکت سیاسی جوانان یزدی در عرصه‌های گوناگون سیاسی چقدر است و چه عواملی بر روی مشارکت سیاسی آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

پیشینه پژوهش

پالیزبان (1391) در مقاله‌ای با عنوان "بررسی میزان تمایل به مشارکت سیاسی دانشجویان و عوامل مؤثر بر آن" با روش پیمایش به این نتیجه رسید که میزان تمایل به مشارکت سیاسی دانشجویان کم است. بر اساس    تحلیل­های آماری انجام‌شده، وجود رابطه مثبت بین میزان تمایل به مشارکت سیاسی دانشجویان با احساس کارایی سیاسی، حساسیت سیاسی و آگاهی سیاسی آن‌ها تایید شده است.

مسعودنیا و همکاران (1391الف) درمقاله­ای با عنوان "بررسی عوامل اجتماعی- روان‌شناختی مؤثر بر مشارکت سیاسی استادان دانشگاه اصفهان" نشان دادند که با توجه به میانگین، میزان استفاده از رسانه­های جمعی و میزان محرومیت نسبی، میزان مشارکت سیاسی اساتید بالاست و رابطه معناداری بین متغیرهای رسانه­های جمعی، آگاهی سیاسی، محیط سیاسی، اثرگذاری سیاسی، انگیزه­های سیاسی، میزان محرومیت نسبی و احساس        بی­قدرتی سیاسی با مشارکت سیاسی وجود دارد. مسعودنیا و همکاران (1391ب) در پژوهشی دیگر با عنوان "بررسی تأثیر عوامل انگیزشی بر مشارکت سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه بین­المللی قزوین" نشان دادند میان ابعاد عوامل انگیزشی (اعتماد سیاسی، دینداری، هویت ملی، رسانه­ها و ارزش­های فرامادی) با مشارکت سیاسی همبستگی معناداری وجود داشته است. نیک پورقنواتی، معینی و احمدی (1391) در پژوهشی با عنوان "بررسی عوامل اجتماعی- اقتصادی مرتبط با مشارکت سیاسی" به این نتیجه رسیدند که محل تولد، تحصیلات، شغل، طبقه اجتماعی، جهت­گیری مذهبی، درآمد، استفاده از رسانه­های جمعی، سیاسی بودن خانواده، سیاسی بودن دوستان و علاقه به برنامه‌های سیاسی با مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری دارند. جعفری­نیا (1390) در پژوهشی با عنوان "بررسی عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی شهروندان شهر خورموج" با استفاده از روش پیمایش در میان 341 نفر از افراد واقع در سن رأی شهر خورجوج به این نتیجه رسید که میزان تمایل به مشارکت سیاسی شهروندان در حد متوسط و میزان مشارکت سیاسی مردان بیشتر از زنان است و با افزایش تحصیلات، میزان تمایل به مشارکت سیاسی نیز افزایش می­یابد. طبقات اجتماعی بالا نسبت به طبقات اجتماعی پایین، تمایل بیشتری به مشارکت سیاسی داشتند. فقیه­زاده گرجی و گودرزی (1390) در پژوهشی با عنوان "بررسی میزان مشارکت سیاسی جوانان استان همدان و عوامل مؤثر بر آن" بر روی 400 نفر از جوانان 18 تا 35 سال استان همدان که با استفاده از روش نمونه­گیری خوشه­ای چندمرحله‌ای انتخاب شده بودند، نشان دادند بین متغیرهای سن، جنس، تحصیلات، وضعیت تأهل، طبقه اجتماعی، میزان استفاده از وسایل ارتباط‌جمعی، مشروعیت سیاسی، نوع نگرش به دنیای سیاست، میزان اطلاعات سیاسی و اثربخشی سیاسی با مشارکت سیاسی رابطه معنادار وجود دارد. هاشمی، فولادیان و فاطمی امین (1388) در پژوهشی با عنوان "بررسی عوامل اجتماعی و روانی مؤثر بر مشارکت سیاسی مردم شهر تهران" به این نتیجه رسیدند که هر یک از متغیرهای سن، وضعیت تأهل، سطح تحصیلات، انعطاف مذهبی، درجه مذهبی بودن، رضایت از زندگی، آزادی سیاسی، مشروعیت سیاسی، اعتماد سیاسی، دوستان سیاسی، فاتالیسم (سرنوشت گرایی)، احساس کارآمدی و اثربخشی سیاسی، احساس بی‌قدرتی سیاسی، بیگانگی سیاسی، پخش مسئولیت، خانواده سیاسی، آگاهی سیاسی، دوری گزینی سیاسی، استفاده از رسانه‌ها، اعتماد اجتماعی، رضایت از عملکرد دولت، محتوای شعارهای کاندیداها، داشتن فراغت در روز انتخابات، ثبات در گرایش حزبی، اهمیت نتایج انتخابات، اهمیت نظارت اجتماعی، رابطه و همبستگی معناداری با میزان مشارکت سیاسی دارد. همچنین نتایج نشان می‌دهد که تمایلات سیاسی خانواده مؤثرترین متغیر بر میزان مشارکت سیاسی بوده است؛ بدین معنا که هرچه تمایلات سیاسی خانواده فرد بیش‌تر باشد، مشارکت سیاسی وی نیز بیش‌تر خواهد بود. ﻓﻴﺮوزﺟﺎﺋﻴﺎن و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮی (1387) پژوهشی با عنوان "تحلیل ﺟﺎﻣﻌﻪ­ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان" ﺑﻪ ﺷﻴﻮه ﭘﻴﻤﺎﻳﺶ انجام داده­اند. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺗﺤﻠﻴﻞ دومتغیره ﻧﺸﺎن داد ﻣﻴﺎن ﻣﺘﻐﻴﺮهای ﺳﻦ، ﺟﻨﺲ، وﺿﻌﻴﺖﺗﺄﻫﻞ، ﺗﺤﺼﻴﻼت ﻣﺎدر، ﺗﺤﺼﻴﻼت ﭘﺪر، ﻧﻮع ﺷﻐﻞ ﭘﺪر، ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺷﻐﻠﻲ ﻣﺎدر، ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ ﻓﺮد، وﺿﻌﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎدی، ﻧﻮع داﻧﺸﻜﺪه، ﺧﺎﻧﻮاده ﺳﻴﺎﺳﻲ، دوﺳﺘﺎن ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﺷﺮﻛﺖ در انجمن‌های ارادی، ﺗﻌﻬﺪ ﻣﺬﻫﺒﻲ، اﺳﺘﻔﺎده از وﺳﺎﺋﻞ ارتباط‌جمعی، ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ رسانه‌ها و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻓﺮد راﺑﻄﺔ معنی‌داری ﻣﻮﺟﻮد ﺑﻮده و ﺑﻴﻦ تحصیلات فرد، وضعیت ﺷﻐﻠﻲ ﻓﺮد، ﻧﻮع ﺷﻐﻞ ﻣﺎدر، ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺷﻐﻠﻲ ﭘﺪر و ﻗﻮﻣﻴﺖ و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻓﺮد هیچ‌گونه راﺑﻄﻪ معنی‌داری دﻳﺪه ﻧﺸﺪه اﺳﺖ. دیانتی­نیت (1382) در پژوهشی به "بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت دانشجویان تبریز" پرداخته است. یافته‌های حاصل از تجزیه ‌و تحلیل دومتغیره پژوهش مذکور، بیانگر این است که متغیرهای عضویت در انجمن‌های داوطلبانه، دوستان سیاسی، خانواده سیاسی، آگاهی سیاسی، فضای باز سیاسی و رسانه‌های گروهی با مشارکت سیاسی رابطه معناداری داشته‌اند. ایمان و مقدس (1381) در پژوهشی با عنوان "بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان شهر شیراز" نشان دادند از مجموع متغیرها فقط هشت متغیر، سیاسی بودن دوستان، عضویت در انجمن­های اداری، علاقه به برنامه­های سیاسی، خانواده سیاسی، مذهبی بودن، آگاهی سیاسی، جنسیت، مشارکت در تدوین تصمیم‌گیری‌های محل کار با متغیر مشارکت سیاسی جوانان رابطه معناداری داشته و درمجموع 31 درصد از واریانس آن را تبیین کرده­اند. الگوی دخالت در فعالیت­های سیاسی که در این تحقیق به‌دست‌آمده، با الگوی بسیاری از تحقیقات پیشین همانند بود؛ به‌طوری‌که مردان بیش از زنان، مجردها بیش از متأهلان، افراد دارای مشاغل دولتی بیش از دارندگان مشاغل آزاد، افراد دارای تحصیلات بالا بیش از افراد بدون تحصیلات یا دارای تحصیلات پایین وارد فعالیت­های سیاسی می‌شوند.

      ﻛﻴﺮﺑﻴﺶ[10] (2013) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﺑﺎ ﻋﻨﻮان "ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻴﺎﺳﻲ غیردموکراتیک در اروﭘﺎی ﻏﺮﺑﻲ، اروﭘﺎی ﺷﺮﻗﻲ و ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻳﻮﮔﺴﻼوی ﺳاﺑﻖ" براساس ﻧﻈﺮﻳﺔ اﻳﻨﮕﻠﻬﺎرت اﺳﺘﺪﻻل می‌کند ﻛﻪ ﻣﺮدم در ﻛﺸﻮرﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ اﻗﺘﺼﺎدی- اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺗﻮﺳﻌﻪﻳﺎﻓﺘﻪﺗﺮﻧﺪ، از نظر ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻴﺰ فعال‌ترند و اﻓﺮادی ﻛﻪ گرایش‌های غیردموکراتیک دارﻧﺪ، از نظر ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻴﺰ ﻛﻤﺘﺮ فعال‌اند. در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، اﻳﻦ استدلال‌ها ﺑﻪ وﺳﻴﻠﺔ ﻣﻘﺎﻳﺴﺔ ﺳﻪ ﻣﻨﻄﻘﺔ اروﭘﺎﻳﻲ ﻣﻮرد آزﻣﻮن ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ؛ ﻛﺸﻮرﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺟﺰو دﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ اروﭘﺎﻳﻲ ﻣﺤﺴﻮب می‌شدند، ده ﻛﺸﻮر ﻋﻀﻮ اﺗﺤﺎدﻳﺔ اروﭘﺎ در اروﭘﺎی ﺷﺮﻗﻲ و ﻣﺮﻛﺰی و هفت‌کشور ﻛﻪ ﺑﻌﺪ از ﺗﺠﺰﻳﺔ ﻛﺸﻮر ﻳﻮﮔﺴﻼوی ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪﻧﺪ. در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ﺳﻄﻮح ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﺳﺒﻚ زﻧﺪﮔﻲ، سنت‌گرایی، ﻧﻘﺶ ﺟﻨﺴﻴﺖ و ارﺗﺒﺎط ﺑﻴﻦ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻴﺎﺳﻲ بررسی ‌شده اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻧﺸﺎن داد ﺷﻬﺮوﻧﺪان و زﻧﺎن در ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﭘﺴﺎﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ- ﻛﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻣﺤﺪودﺗﺮی دارﻧﺪ- از لحاظ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﻓﻌﺎل­اﻧﺪ و در ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﺘﺎﻫﺎی ﻏﺮﺑﻲ ﺧﻮد در ﻓﺮاﻳﻨﺪﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﺸﺎرﻛﺖ می‌کنند.

فلاوین و کین[11] (2012) در پژوهشی با عنوان "رضایت از زندگی و مشارکت سیاسی: شواهدی از ایالات‌متحده آمریکا" با استفاده از روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه­ای، به دنبال این سؤال بودند که آیا کسانی که از زندگی رضایت بیشتری دارند، بیشتر در سیاست مشارکت می­کنند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که افرادی که از   زندگی­شان رضایت بیشتری دارند، بیشتر در رأی­گیری و فرایندهای سیاسی شرکت می­کنند و به آن بیشتر اهمیت می­دهند. همچنین نتایج حاکی از آن بود که کسانی که رضایت بیشتری از زندگی خود دارند، کمتر به فعالیت­های شورشی و اعتراض‌های سیاسی می­پردازند.

آلبانسی[12] و همکاران (2012) پژوهشی با عنوان "جوانان مدنی و مشارکت سیاسی از دریچه جنسیت در ایتالیا" انجام داده‌اند. هدف از مطالعه این بود که تا چه حد شکاف جنسیتی در جامعه بزرگسالان ایتالیایی بر اقدامات سیاسی و مدنی نسل­های جوان­تر تأثیر می­گذارد و اینکه آیا روند مشارکت ویژگی خاص جنسیت فرض     می­شود. نمونه آماری تحقیق 835 نفر از افراد 16 تا 26 ساله و نیز افراد زیر سن رأی بودند که پرسشنامه خود گزارش­دهی را تکمیل کردند. نتایج حاکی از آن بود که سرمایه فرهنگی خانواده و حمایت‌های هنجاری    پیش­بینی­کننده مهم مشارکت سیاسی، به‌ویژه برای دختران و زنان جوان هستند.

ویتز شاپیرو[13] (2008) در پژوهشی با عنوان "مشارکت سیاسی و کیفیت زندگی" به بررسی رابطه بین این دو متغیر پرداخت. نتایج پژوهش نشان می­دهد مردمی که مشارکت سیاسی دارند، از بیشتر بعدهای دیگر زندگی نیز راضی هستند. اطلاعات گرفته‌شده از امریکای لاتین نشان می‌دهد که رابطه مثبت و معناداری میان رأی دادن و رضایت از زندگی وجود دارد. استفاده از مدل‌های چند سطحی این پژوهش نشان می‌دهد که بین شکل‌های مختلف دیگر از مشارکت سیاسی و رضایت از زندگی نیز رابطه معنی‌داری وجود دارد.

اوﻧﯿﻞ[14] (2004) در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺧﻮﯾﺶ با ﻋﻨﻮان "ﺟﻨﺴﯿﺖ، ﻣﺬﻫﺐ، سرمایه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ" ﺑﺮ تعهدگرایی ﻣﺬﻫﺒﯽ به‌عنوان ﯾﮏ ﻋﻨﺼﺮ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﯿﺎن زﻧﺎن در اﻣﺮﯾﮑﺎ ﺗﺄﮐﯿﺪ می‌کند و  به دﻧﺒﺎل ﺑﺮرﺳﯽ راﺑﻄﻪ ﻣﯿﺎن ﻣﺸﺎرﮐﺖ زﻧﺎن در سازمان‌های ﻣﺬﻫﺒﯽ و اﯾﺠﺎد ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﯾﺞ اﯾﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ حاکی از وﺟﻮد ارﺗﺒﺎط ﻣﯿﺎن ﻋﻘﺎﯾﺪ و فعالیت‌های ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﺎ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽ اﺳﺖ. وی ﻫﻢﭼﻨﯿﻦ ﺑﯿﺎن می‌کند ﮐﻪ اﺣﺘﻤﺎل ﺑﯿﺸﺘﺮی وﺟﻮد دارد ﮐﻪ زﻧﺎن ﺑﻪ فعالیت‌های ﻣﺬﻫﺒﯽ به‌طورمنظم‌تری ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺮدان ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻨﺪ. ﺗﻌﻬﺪ ﻣﺬﻫﺒﯽ در زﻧﺎن فرصت‌هایی ﺑﺮای ﺗﺤﺖ اﺧﺘﯿﺎر ﮔﺮﻓﺘﻦ داﻣﻨﻪ وﺳﯿﻌﯽ از فعالیت‌ها ﺑﺮای آﻧﺎن ﻓﺮاﻫﻢ ﮐﺮده اﺳﺖ و داﻣﻨﻪ مهارت‌های اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ آنان را ﮔﺴﺘﺮش می‌دهد.

ﻣﻚ ﻛﻼرگ (2003) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﺑﺎ ﻋﻨﻮان "ﺷﺒﻜﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ" ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رسید ﻛﻪ اﻓﺰون ﺑﺮ این‌که ﺗﻌﺎﻣﻼت اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ دارای ﻋﻨﻮان ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻣﻬﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ، اﻧﺪازه ﺷﺒﻜﻪ ﺗﻌﺎﻣﻼت اﻓﺮاد ﻧﻴﺰ ﻣﻬﻢ اﺳﺖ. اﻓﺮادی ﻛﻪ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن و آﺷﻨﺎﻳﺎن ﺳﻴﺎﺳﻲ ارﺗﺒﺎط ﺑﻴﺸﺘﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، از ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮی ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺧﻮردار ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد. ﻫﻢ­ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶ نشان داد، زوﺟﻴﻨﻲ ﻛﻪ دارای ﻫﻤﺴﺮان علاقه‌مند ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ، از ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺑﻴﺶﺗﺮی ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮده­اﻧﺪ.

کمپل[15] (2000) در "بررسی رابطه مشارکت سیاسی با کارایی سیاسی" به این نتیجه رسید که هرچه احساس کارایی سیاسی فرد بیشتر باشد، میزان مشارکت سیاسی وی افزایش می­یابد. به نظر وی تحصیلات، پایگاه اقتصادی و اجتماعی، درآمد و شغل به‌شدت بر میزان مشارکت سیاسی فرد تأثیر دارند.

رویکردهای ﻧﻈﺮی

از نیمه دوم قرن بیستم، پژوهشگران رفتار سیاسی کوشیده­اند علل و انگیزه‌های مشارکت سیاسی را بررسی کنند. بسیاری از پژوهشگران نیز کوشیدند تا مدل‌های مشارکت سیاسی را برای رفع تبعیضات اجتماعی به وجود آورند. با این وصف عوامل متعددی در مشارکت سیاسی دخالت دارد و ارائه نظریه جامع برای تبیین مشارکت سیاسی اصولاً امکان­پذیر نیست و اغلب نظریه­ها در قالب نظریه­های میان بردی که رابطه متغیرهای خاصی را با مشارکت سیاسی به آزمون می­گذارند، صورت گرفته است که در ادامه برخی از نظریه­ها بررسی می‌شوند.

ازنظر هانتینگتون[16] مهم­ترین عامل توسعه سیاسی در کشورها، همانا مشارکت سیاسی است. آنان مشارکت سیاسی را تابعی از فرایند توسعه اقتصادی و اجتماعی و تصمیمات نخبگان حاکم و سیاست‌های آن‌ها می‌دانند؛ به عبارتی، نخبگان برای تحکیم قدرت خود، تحکیم استقلال ملی، اصلاحات اجتماعی و کاهش نابرابری‌های اجتماعی – اقتصادی و ... مشارکت بخش­هایی از جامعه را در سیاست تسهیل و تشویق می‌کنند. هانتینگتون مفهوم توسعه سیاسی را بر اساس میزان صنعتی شدن، تحرک و تجهیز اجتماعی، رشد اقتصادی و مشارکت سیاسی ارزیابی می کند و بر این اعتقاد است که ازآنجا که در فرایند توسعه سیاسی تقاضاهای جدیدی به‌صورت مشارکت و ایفای نقش‌های جدیدتر ظهور می‌کنند، لذا نظام سیاسی باید از ظرفیت و توانایی‌های لازم برای تغییر وضعیت برخوردار باشد، در غیر این صورت، نظام با بی‌ثباتی و هرج‌ومرج، اقتدارگرایی و زوال سیاسی مواجه خواهد شد و امکان دارد جامعه به این نا بسامانی‌ها به شکل انقلاب برخورد کند (قوام، 1382: 16). پس می­توان نتیجه گرفت که افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی به مفهوم افزایش سهم افراد در فراگرد توسعه جامعه است. هانتینگتون معتقد است بین گسترش فرصت‏های تحرک اجتماعی فردی و مشارکت سیاسی در کوتاه مدت رابطه معکوس وجود دارد و چنانچه افرادی بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصیلات، انتقال به شغل پرمنزلت تر یا کسب درآمد بیشتر به اهداف موردنظر خود که همان بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود است، دست یابند، معمولاً از مشارکت در سیاست و فعالیت اجتماعی صرف‏نظر می‌نمایند. همچنین با توجه به نظریه لیپست می­توان بیان کرد که هرچه فرد به لحاظ موقعیت اقتصادی و اجتماعی (شغل، درآمد و تحصیلات) جایگاه بالاتری داشته باشد، از نظر سیاسی فعال تر است. بر این اساس، باتوجه به نظریه هانتینگتون و لیپست، موقعیت ساختاری افراد از عوامل موثر بر مشارکت سیاسی می­باشد(گلابی و حاجیلو،1390: 176).

به نظر ملبراث[17] و گوئل[18] مشارکت بسته به چهار عامل مهم تغییر می­کند: انگیزه­های سیاسی، موقعیت اجتماعی، ویژگی­های شخصی و محیط سیاسی. به این عوامل باید مهارت‌ها، منابع و تعهد را نیز افزود. برای مثال، هر چه فرد بیشتر در معرض انگیزه­های سیاسی به شکل بحث درباره سیاست، تعلق به سازمانی که به شکلی به فعالیت سیاسی می­پردازد یا دسترسی داشتن به اطلاعات سیاسی مربوط قرار داشته باشد، احتمال مشارکت سیاسی وی بیشتر است، اما مشارکت سیاسی بر طبق ویژگی‌های شخصی فرد نیز فرق می­کند. شخصیت­های اجتماعی­تر، مسلط­تر و برون­گرا­تر احتمال دارد که از نظر سیاسی فعال باشند. موقعیت اجتماعی که با میزان تحصیلات، محل سکونت، طبقه اجتماعی و قومیت سنجیده می­شود، به‌طورقابل‌ملاحظه‌ای در مشارکت تأثیر دارد. زمینه و محیط سیاسی نیز مهم است؛ مثلاً ممکن است فرهنگ سیاسی جامعه مشارکت و تشکل­های همسوی آن را مناسب یا نامناسب تلقی کند. بنابراین، قواعد بازی مانند حق انتخاب رأی، فراوانی انتخابات، نگرش­ها نسبت به اجتماعات و تظاهرات خیابانی و دامنه و ماهیت احزاب سیاسی و گروه­های فشار، همه متغیرهای مهمی در تعیین میزان مشارکت هستند (راش، 1383: 135). لذا از دیدگاه ﻣﻴﻠﺒﺮاث، ﻛﻨﺶ ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻓﺮاد در زﻧﺪﮔﻲ روزﻣﺮه تحت تأثیرگروه‌هایی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ آن ﺗﻌﻠﻖ دارند. از این ‌رو، اﻓﺮاد ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻓﻜﺎر ﺧﻮد ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ نمی‌پردازند، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎی دوﺳﺘﺎن و ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ ﻛﻪ رﻓﺘﺎر ﺳﻴﺎﺳﻲ آﻧﺎن را ﻫﺪاﻳﺖ می‌کند. از اﻳﻦ دﻳﺪﮔﺎه، اﻓﺮاد آن‌گونه می‌اندیشند ﻛﻪ ازنظر اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در آن ﺑﻪ ﺳﺮ می‌برند (هاشمی و همکاران: 1388: 207).

       برادول[19] (2004: 56-1) عواملی چون: محل سکونت، سن، تحصیلات، درآمد، نژاد، قومیت و دین را بر میزان مشارکت تأثیر می‌داند و بر مبنای نتایج تحقیقات خود، در پاسخ به این سؤال که "چرا مردم در امور سیاسی مشارکت می‌کنند؟" از عواملی مانند منافع شخصی، نیازهای روان‌شناختی و اهداف شخصی نام می­برد. او دلایل عدم مشارکت مردم را نیز محدودیت‌های قانونی، تضاد در زندگی شخصی، تهدید روان‌شناختی و فقدان مهارت در انجام فعالیت‌های سیاسی می‌داند. ازنظر وی، چون بخشی از آمریکایی‌ها از شرایط خوب زندگی خود راضی هستند، لذا خواهان تغییر آن نیستند و به همین دلیل، ضرورتی برای مشارکت در امور سیاسی نمی­بینند. علاوه بر این تحقیقات او نشان می دهد که اعتماد آمریکاییان به نظام سیاسی شان پایین است و این نیز باعث کاهش مشارکت مردم می­شود. علاوه بر این موارد، نا امیدی و دلسرد بودن از نتایج انتخابات، وجود نظام تک حزبی، تردید در موثر بودن نتیجه انتخابات و عدم رقابت کاندیداها از عواملی است که بر میزان مشارکت افراد در امور سیاسی به ویژه انتخابات تأثیرگذار است.

بر اساس برخی نظریات، موقعیت و وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تعیین­کننده میزان مشارکت سیاسی افراد و فعالیت­های سیاسی آنان است. واکاری[20] (2003: 4) معتقد است بخشی از مشارکت یا عدم آن به فرهنگ جامعه مربوط می­شود. میل به خدمت و کار برای اهداف عمومی و احساس وظیفه که از هنجارهای اجتماعی هستند و در گروه های اجتماعی و در نهادها به وجود می­آیند، از فرهنگ جامعه نشأت می­گیرند و تقویت و به کارگیری نهادهایی که منابع سازمانی را برای مشارکت عموم مردم در یک زمان خاص آماده می­کند، موجب می­گردد. به اعتقاد واکاری، رسانه­ها نقش کلیدی و موثری در جریان انتخابات و مشارکت در امور سیاسی دارند. از نظر او، رسانه­های جمعی در صحنه های سیاسی از مرکزیت برخوردارند و قادرند با فراخواندن مردم به مشارکت در امور سیاسی، باعث بالابردن میزان مشارکت سیاسی شوند. رسانه های جمعی، نبض قدرت هستند و می­توانند واقعیت­های سیاسی اجتماعی را ایجاد یا دگرگون کنند.

ﻟﻴﭙﺴﺖ از ﺟﻤﻠﻪ اﻓﺮادی ﻛﻪ در اﻳﻦ ﺣﻮزه ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻛﺮده اﺳﺖ و بیشتر به دنبال شناخت عواملی است که خارج از فرد و شخصیت او قرار دارند و به عنوان عوامل اجتماعی شناخته می­شوند. وی معتقد است که در زمینه­های فرهنگی مختلف، عوامل مشابه می­توانند نتایج متفاوتی را به بار آورند و لذا نمی­توان بر اساس مدل واحدی به تبیین مشارکت سیاسی پرداخت. وی ﻋﻠﻞ ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬار ﺑﺮ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ را ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺮح زﻳﺮ ﺑﻴﺎن ﻛﺮده اﺳﺖ: 1- ﺗﺤﺼﻴﻼت: از ﻧﻈﺮ وی ﺗﺤﺼﻴﻼت رﺳﻤﻲ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻬﻤﻲ در ﻣﻴﺰان ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺷﻬﺮوﻧﺪان اﺳﺖ و ﻫﺮﭼﻪ ﺳﻄﺢ آن ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻴﺰان ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. 2- اﺷﺘﻐﺎل؛ 3- ﺟﻨﺴﻴﺖ: وی ادﻋﺎ دارد ﻛﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ زﻧﺎن ﻛﻤﺘﺮ از ﻣﺮدان اﺳﺖ، اﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻼت آﻧﺎن و ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎدی آﻧﺎن، ﻣﺘﻔﺎوت ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. 4- ﻃﺒﻘﻪ: ﻟﻴﭙﺴﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﻣﺘﻮﺳﻂ و ﺑﺎﻻ، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ و ﻃﺒﻘﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻛﻤﺘﺮی را از ﺧﻮد ﺑﺮوز ﻣﻲدﻫﻨﺪ؛ 5- ﻋﺎﻣﻞ سن: افراد بین 35 تا 55 سال بیشتر از جوان­ترها فعالیت دارند (لیپست، 1373: 389). البته شدت تأثیرگذاری عوامل مذکور در همه کشورها به یک اندازه نیست و همانطور که گفته شد، نمی­توان به یک الگوی چندان ثابتی در رفتار مشارکتی شهروندان در آن دست یافت. متغیرهای مورد نظر لیپست در تبیین مشارکت سیاسی را    می­توان در سه سطح کلی تقسیم کرد:

 1) موقعیت اقتصادی خانواده که متغیرهایی چون: سطح درآمد، شغل، محل سکونت و منزلت را در بر می‌گیرد. این متغیرها از نظر لیپست به عنوان متغیرهایی پایه­ای عمل می­کنند که به طور غیر مستقیم از طریق برخی متغیرهای دیگر نظیر ایدئولوژی سیاسی، عضویت حزبی و... رفتار سیاسی افراد را تجت تاثیر قرار می­دهند.

 2) موقعیت اجتماعی فرد که متغیرهایی چون: وضعیت تأهل، مشارکت در نهادهای سیاسی- اجتماعی، شهری یا روستایی بودن، مهاجر یا بومی بودن، سطح تحصیلات و میانسال یا جوان بودن را در بر می­گیرد.

 3) موقعیت سیاسی- مذهبی فرد که متغیرهای این دو وجه تأثیر متقابلی بر یکدیگر دارند. متغیرهایی چون: ایدئولوژی سیاسی فرد که ارتباط تنگاتنگی با میزان مذهبی بودن دارد که به نوبه خود متأثر از ویژگی سیاسی خانواده نیز هست (فولادیان و رمضانی، 1387: 2).

آلموند و ربا[21] (1975: 211) بر این باورند ﮐﻪ ﺟﻮاﻣﻊ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن را ﻣﯽﺗﻮان ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺳﻪ ﻧﻮع ﻓﺮﻫﻨﮓ کوته بینانه، ذهنی و مشارکتی ﯾﺎ آﻣﯿﺰه­ای از آﻧﻬﺎ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﮐﺮد: وﯾﮋﮔﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻮﺗﻪ ﺑﯿﻨﺎﻧﻪ، ﺷﻨﺎﺧﺖ اﻧﺪک از ﺣﮑﻮﻣﺖ اﺳﺖ و اغلب در ﻣﯿﺎن اﻗﺸﺎر و ﻃﺒﻘﺎت پایین ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﺳﻄﺢ ﺗﺤﺼﯿﻼت، ﺷﻐﻞ و درآﻣﺪ و آﮔﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد. از وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی اﯾﻦ ﻧﻮع ﻓﺮﻫﻨﮓ، اﻧﺘﻈﺎرات ﻧﺎﭼﯿﺰ از ﺣﮑﻮﻣﺖ و پایین ﺑﻮدن ﻣﯿﺰان ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ اﺳﺖ. وﺟﻮد اﻧﺘﻈﺎرات ﺑﺎﻻ و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﻧﻈﺎم ﺳﯿﺎﺳﯽوﯾﮋﮔﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ ذﻫﻨﯽ و وﺟﻪ اﺧﺘﻼف آن ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﭘﯿﺶ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ و وﺟﻪ اﺷﺘﺮاک آن ﻣﯿﺰان ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ اﻧﺪک اﺳﺖ. اﻣﺎ در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﺸﺎرﮐﺘﯽ ﻫﺮ ﺳﻪ وﯾﮋﮔﯽ (ﺷﻨﺎﺧﺖ از ﺣﮑﻮﻣﺖ، اﻧﺘﻈﺎر از ﺣﮑﻮﻣﺖ و ﻣﯿﺰان ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ) ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﻧﻮع ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮐﻪ اﻏﻠﺐ در ﻣﯿﺎن اﻗﺸﺎر و ﻃﺒﻘﺎت ﻣﯿﺎﻧﯽ و ﺑﺎﻻی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﺷﻮد، اﻓﺮاد به دﻟﯿﻞ ﺳﻄﻮح ﺑﺎﻻی ﺗﺤﺼﯿﻼت، درآﻣﺪ و ﺷﻐﻞ، از آﮔﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ و ﻫﻤﻮاره ﺧﻮد را در ﻣﻌﺮض اﻃﻼﻋﺎت و ﮐﺴﺐ آﮔﺎﻫﯽﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻗﺮار ﻣﯽدﻫﻨﺪ. در ﻧﺘﯿﺠﻪ، ﺷﻨﺎﺧﺖ آﻧﻬﺎ از ﻧﻈﺎم ﺳﯿﺎﺳﯽ اﻓﺰاﯾﺶ می یابد و اﻧﺘﻈﺎرات آﻧﻬﺎ از داوﻃﻠﺒﺎن ﺗﺼﺪی ﮐﺮﺳﯽﻫﺎی ﺗﺼﻤﯿﻢﮔﯿﺮی ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﯽرود. از دید آلموند، در یک نظام ﺳﯿﺎﺳﯽ اﻗﺘﺪارﮔﺮا ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺸﺎرﮐﺖﺟﻮﯾﺎن مثل داﻧﺸﺠﻮﯾﺎن و روﺷﻨﻔﮑﺮان ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﻧﻈﺎم ﺑﺮ ﻣﯽﺧﯿﺰﻧﺪ و ﻣﯽﮐﻮﺷﻨﺪ از ﻃﺮﯾﻖ ﻣﺠﺎبﺳﺎزی ﯾﺎ اﻗﺪاﻣﺎت اﻋﺘﺮاﺿﯽ ﭘﺮﺧﺎﺷﺠﻮﯾﺎﻧﻪﺗﺮ آن­را ﺗﻐﯿﯿﺮ دﻫﻨﺪ. در ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮدم را ﭘﯿﺮوان ﻣﻨﻔﻌﻠﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽدﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ از وﺟﻮد ﺣﮑﻮﻣﺖ آﮔﺎه و ﺑﻪ ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﭘﺎی ﺑﻨﺪﻧﺪ، وﻟﯽ ﺟﺰ اﯾﻦ ﻣﺸﺎرﮐﺘﯽ در اﻣﻮر ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻧﺪارﻧﺪ. از دﯾﺪ آﻟﻤﻮﻧﺪ، دﻫﻘﺎﻧﺎن و ﮐﺎرﮔﺮان ﮐﺸﺎورزی ﮐﻪ در زﻣﯿﻦﻫﺎی ﺑﺰرگ ﮐﺎر و زندگی می­کنند، تماس آگاهانه با نظام سیاسی ندارند (آلموند، پاول و رابرت جی، 1377: 80- 71). یکی از راه­هایی که نظام به حمایت از خود و حفظ خود می­پردازد، از طریق جامعه­پذیری سیاسی می­باشد. لذا هر نظام سیاسی که به دنبال بقای خود می باشد، باید در میان اعضای خود انتظارات حمایتی را رشد دهد. به همین لحاظ به اعتقاد آلموند فرایند جامعه­پذیری سیاسی اساساً تعیین­کننده ثبات فرهنگ سیاسی و ساختار جامعه در گذر زمان می­باشد. از نظر آلموند، جامعه­پذیری سیاسی هرگز واقعاً پایان نمی­پذیرد و در سراسر زندگی فرد ادامه می­یابد (اخترشهر، 1386: 72). آﻟﻤﻮﻧﺪ و ورﺑﺎ ﺟﻬﺖ ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ در ﭘﻨﺞ ﮐﺸﻮر اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ، اﻧﮕﻠﯿﺲ، آﻣﺮﯾﮑﺎ، ﻣﮑﺰﯾﮏ و آﻟﻤﺎن از ﻧﻈﺮﯾﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽﺷﺪن ﺳﯿﺎﺳﯽ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮدﻧﺪ و ﻃﯽ آن ﺳﻪ ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽﮐﻨﻨﺪة ﺧﺎﻧﻮاده، ﻣﺪرﺳﻪ و ﺷﻐﻞ را از ﻧﻈﺮ ﻣﯿﺰان اﻟﮕﻮی ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺑﺮرﺳﯽ کردند. اﺳﺘﺪﻻل آﻟﻤﻮﻧﺪ و ورﺑﺎ در ﻧﻬﺎﯾﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻘﺪر ﺳﻪ ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽﮐﻨﻨﺪه یاد شده، اﻟﮕﻮی ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﻗﻮیﺗﺮی را ﻧﻬﺎدﯾﻨﻪ ﮐﺮده ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻓﺮد در درون اﯾﻦ ﺳﻪ ﻧﻬﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﯽﮐﻨﻨﺪه ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، در ﻣﺮاﺣﻞ ﺑﻌﺪی زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ و ﺟﺎﻣﻌﮥ ﻣﺮﺑﻮط از ﻧﻈﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺸﺎرﮐﺘﯽ ﻧﺰدﯾﮏﺗﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد (عرفانی، 1383: 76). در اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﻧﻘﺶ اﻟﮕﻮی اﻗﺘﺪار در ﺑﯿﺮون از ﻧﻈﺎم ﺳﯿﺎﺳﯽ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻋﺒﺎرﺗﯽ ﺑﺮ ﯾﺎدﮔﯿﺮی ﺳﯿﺎﺳﯽ از اﻟﮕﻮﻫﺎی ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻧﻬﺎدﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ـ ﯾﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎی ﺳﺎزﻧﺪه ﺑﺮآﻣﺪه از ﻣﻮﻗﻌﯿﺖﻫﺎی ﻧﻬﺎدی ـ و ﻧﺨﺒﮕﺎن ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻧﻬﺎدﻫﺎ و ﻧﺨﺒﮕﺎن ﺑﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﺮدم ﺑﺴﯿﺎر ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﺷﻮد (اﯾﻨﮕﻠﻬﺎرت،1373: 479). آﻟﻤﻮﻧﺪ و ورﺑﺎ از دادهﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ اﻟﮕﻮی ﻣﺸﺎرﮐﺖ در درون ﮔﺮوهﻫﺎی ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻔﺎوتﻫﺎی ﻣﻌﻨﯽداری دارد و ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ در ﻃﺒﻘﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻗﺮار دارﻧﺪ، ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮی ﻧﯿﺰ دارﻧﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ آنﻫﺎ، ﯾﮑﯽ از دﻻﯾﻞ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ اﻧﺪک ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﻃﻼﻋﺎت و آﻣﻮزش مناﺳﺒﯽ ﻧﺪارﻧﺪ، اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ از ﻧﻈﺮ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎﯾﯽ رﺷﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ در آنﻫﺎ اﻧﺘﻈﺎر و ﺗﻮﻗﻊ اﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺎ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﻣﺨﺎﻟﻒ اﺳﺖ، ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖاش را اﻋﻼم ﮐﻨﺪ، ﭘﺮورش نمیﯾﺎﺑﺪ (عرفانی، 1383: 100). ورﺑﺎ و ﻧﺎی ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ اﻗﺘﺼﺎدی- اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﻓﺮاد در اﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﯿﺶ از ﻫﺮ ﻋﺎﻣﻞ دﯾﮕﺮی ﺗﻌﯿﯿﻦﮐﻨﻨﺪة ﻣﯿﺰان ﻗﺪرت ﺳﯿﺎﺳﯽ آﻧﺎن اﺳﺖ. دادهﻫﺎی آنﻫﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺳﻄﺢ ﻣﺸﺎرﮐﺖ اﻓﺰاﯾﺶ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ، ﻧﺴﺒﺖ اﻓﺮاد ﻃﺒﻘﺎت ﭘﺎﯾﯿﻦﺗﺮ ﮐﺎﻫﺶ ﻣﯽﯾﺎﺑﺪ.(پناهی، 1386: 33).

چارچوبنظری پژوهش

همان طور که در مبانی نظری و تجربی بیان شد، مشارکت سیاسی معلول علت واحدی نیست و صاحبنظران از زوایای متعددی به این مبحث پرداخته و علل متنوعی را بیان نموده اند. برای تبیین موضوع مشارکت سیاسی در تحقیق حاضر از نظریات مختلف اندیشمندان حوزه های سیاسی وجامعه شناختی استفاده شده است. هانتیگتون، نلسون، لیپست و برادول موقعیت ساختاری شامل شغل، جنسیت، تحصیلات، محل سکونت و وضعیت تاهل را از عوامل موثر بر مشارکت سیاسی بیان می کنند. صاحبنظرانی چون آلموند وربا و دال سیونگ یو عامل فرهنگ مشارکتی را از علل اصلی مشارکت سیاسی می دانند که  به موازات آگاهی سیاسی بیشتر، ﺷﻨﺎﺧﺖ از ﺣﮑﻮﻣﺖ، اﻧﺘﻈﺎر از ﺣﮑﻮﻣﺖ و ﻣﯿﺰان ﻣﺸﺎرﮐﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ تر می شود و مشارکت سیاسی نیز بیشتر انجام می پذیرد. بنا به نظریه میلبراث و گوئل، هس و تورنی، لوسین پای، اولسون و وربای و غیره شاخص برجسته وجود مشارکت سیاسی، فرایند جامعه پذیری اجتماعی و پذیرش همگانی قوانین، قواعد و هنجارهای سیاسی، پیوند با نهادهای مذهبی و خانوادگی و احساس تعلق و اعتماد به ساختارهای سیاسی مردم گرا است. برادول و لیپست نیز معتقدند میزان مذهبی بودن افراد، ارتباط تنگاتنگی با میزان سیاسی بودن آنان دارد که خود متاثر از ویژگی سیاسی خانواده است. میلبراث و راش نیز انگیزه سیاسی را از عوامل مهم در مشارکت سیاسی مطرح   می کنند. بنابراین در تدوین چارچوب نظری این تحقیق از نظریات جامعه شناختی و سیاسی هانتینگتون، مارتین لیپست، برادول، میلبراث و گوئل در تبیین تحقیق حاضر استفاده شده است.

مشارکت سیاسی

 

تعلق ملی- مذهبی

 

فرهنگ سیاسی

 

انگیزه سیاسی

 

فرهنگ مشارکتی خانواده

 

متغیرهای زمینه­ای

 

موقعیت ساختاری

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 1: مدل تحقیق

 فرضیات پژوهش

  1. میزان مشارکت سیاسی در دو گروه زنان و مردان متفاوت است.
  2. بین سن و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد.
  3. بین فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد.
  4. بین تعلق ملی- مذهبی و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد.
  5. بین انگیزه سیاسی و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد.
  6. بین فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی رابطه وجود دارد.

روش شناسی پژوهش

این پژوهش براساس تکنیک پیمایش انجام‌ شده، ابزار مورد استفاده، پرسشنامه بوده و در تحلیل داده­ها از روش­های آماری و استنباطی استفاده ‌شده است. جامعه ­­آماری پژوهش حاضر را کلیه جوانان 15-29 ساله شهر یزد در فاصله مقطعی آذر­ماه و دی­ماه 1393 تشکیل می­دهند. حجم جامعه آماری، توسط مرکز آمار ایران و براساس سرشماری نفوس و مسکن سال 1390 مشخص شد که تعداد آن‌ها 172009 نفر بود. برای برآورد حجم نمونه ابتدا یک مطالعه­ مقدماتی روی 30 نفر از پاسخگویان انجام گردید تا واریانس متغیر مورد مطالعه (مشارکت سیاسی جوانان) مشخص گردد. سپس با استفاده از فرمول کوکران، با سطح اطمینان 95 درصد و دقت احتمالی 5 درصد و با واریانسی که بر اساس پیش‌آزمون به دست آمد (5/0=q و5/0=p)، 384 نفر مشخص گردید. در این پژوهش از روش نمونه­گیری خوشه­ای چندمرحله‌ای (MCS)[22] استفاده گردید. به ‌این‌ ترتیب اطلاعات لازم از جوانان در مناطق سه گانه یزد شامل منطقه 1 (محدوده­ امامشهر، فرودگاه سید گلسرخ، خلد برین و چاه ملکی)، منطقه 2 (محدوده­ میدان امام حسین، بلوار دانشجو، میدان امیر چخماق و چهار­راه سلمان) و منطقه 3 (محدوده شهرک رزمندگان آزاد­شهر) جمع­آوری گردید.

تعریف مفاهیم و متغیرهای تحقیق

ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ

 به ﻫﺮ ﻧﻮع ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ داوﻃﻠﺒﺎﻧﻪ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ احزاب، اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدن و اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪن ﺑﺮای پست‌های ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ، اثرگذاری در شکل‌گیری سیاست‌ها و برنامه‌های ﻋﻤﻮﻣﻲ و در ﻧﻬﺎدﻫﺎ و ﻧﻈﺎم ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮔﻔﺘﻪ می‌شود که در دو بعد سنجیده شده است.

بعد ذهنی مشارکت

به نوع پنداشت فرد از شرکت در فعالیت‌های سیاسی گفته می‌شود که قبل از هر اقدامی به او کمک می‌کند تا وضعیت‌های سیاسی واقعی یا بالقوه را بررسی کند. تمایل به شرکت در انتخابات شوراها، تمایل به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، تمایل به شرکت در راهپیمایی‌ها، تمایل به عضویت در انجمن‌ها و احزاب سیاسی.

بعد عینی مشارکت

 جنبه دیگر مشارکت، مشارکت سیاسی عینی است؛ یعنی درگیر شدن در فعالیت‌هایی که بنا به تعریف مشارکت سیاسی تلقی می‌شوند و به‌صورت عضویت، نظارت، اجرا و تصمیم‌گیری بروز می‌کند از قبیل مشارکت در میتینگ‌های عمومی، شرکت در رأی‌گیری، حضور در انتخابات و شرکت در احزاب و گروه‌ها و غیره. بدین منظور پژوهشگر از دو نوع مشارکت سیاسی رسمی و غیررسمی برای سنجش مشارکت جوانان بهره برده است(امام‌جمعه زاده و همکاران، 1389: 18).

بعد رسمی مشارکت

 هرگونه عمل داوطلبانه‌ای است که اعضای جامعه به‌منظور حمایت از نظام سیاسی و تأثیرگذاری بر آن در چارچوب‌های مشخص و تعیین‌ شده که به‌طور رسمی و برنامه‌ریزی‌شده توسط سازمان‌ها و نهادهای رسمی کشور صورت می‌گیرد، انجام می‌دهند. شرکت در انتخابات مختلف، مشارکت در تظاهرات و راهپیمایی‌های سیاسی و ... (امام‌جمعه زاده و همکاران، 1389: 18).

بعد غیررسمی مشارکت

 هرگونه عمل داوطلبانه‌ای است که اعضای جامعه به‌منظور حمایت یا تأثیرگذاری بر نظام و جریان‌های سیاسی و در خارج از چارچوب‌های تعیین‌شده و رسمی توسط سازمان‌ها و نهادهای رسمی انجام می‌دهند. این نحوه مشارکت شامل هرگونه فعالیت سیاسی می‌شود که درکنش متقابل بین افراد و در رابطه آن‌ها با حکومت انجام می‌شود و ساخت و شکل از پیش تعیین‌شده و برنامه‌ریزی‌شده ندارد. در این زمینه می‌توان اقداماتی از قبیل حضور در تظاهرات، نوشتن نامه‌ها، رأی‌گیری از افراد، امضای طومار، مشارکت اینترنتی و فعالیت‌هایی از این قبیل را نام برد (امام‌جمعه زاده و همکاران، 1389: 18).

فرهنگ سیاسی

 به پاسخ‌های نمادین، احساسات و ادراکاتی که مردم به سیستم سیاسی دارند و به ارتباط این گرایش‌ها با دیگر جنبه‌های سیاسی توجه می‌کند (ساموئل سی پترسون) که شامل سه عنصر اعتقاد به مشروعیت سیاسی، نهادهای سیاسی کارا در جامعه و ارزیابی سیاسی می‌شود، از قبیل میزان رضایت از عملکرد حکومت، وجود نهادی مدنی در جامعه نظیر احزاب، انجمن‌ها، موسسات و گروه‌های سیاسی و تمایل به مشارکت (کینگ، 1994: 118).

فرهنگ مشارکتی خانواده

 به ارزش‌ها و عناصر مشارکت و همکاری در بین اعضای خانواده اطلاق می‌شود؛ یعنی، اعضای خانواده تا چه میزان از تصمیم‌گیری مشترک، آزادی عمل، همکاری، حمایت، تشویق و سایر مشخصه‌های مشارکتی در خانواده برخوردارند که در دو بعد درون‌گروهی و برون گروهی سنجیده می‌شود(گلابی و حاجیلو، 1391الف: 38).

تعلق ملی- مذهبی به میزان احساس دل‌بستگی و تعلق‌خاطر افراد به مؤلفه‌ها و عناصر ملی و مذهبی اطلاق می‌شود، نظیر عشق به سرزمین، پرچم، زبان فارسی، فرهنگ، دین، قرآن، تکالیف اخلاقی، ائمه و ... (جنادله، 1386: 43)

انگیزه سیاسی

 به عوامل درونی اطلاق می شود که فرد را برای رسیدن به هدفی خاص از درون به فعالیت وا می دارد (شیرازی، 1373: 141).

جدول 1: ضرایب پایایی متغیرهای پژوهش

متغیر

تعداد گویه

آلفای کرونباخ

مشارکت سیاسی

30

938/0

فرهنگ مشارکتی خانواده

12

704/0

فرهنگ سیاسی

18

898/0

انگیزه سیاسی

10

845/0

تعلق ملی- مذهبی

12

878/0

 

یافته های پژوهش

یافته­های توصیفی

   در تحقیق حاضر، 5/49 درصد از پاسخگویان مرد و 5/50 درصد زن می­باشند. 31 درصد از پاسخگویان  15 تا 19 سال، 7/35 درصد 20 تا 24 سال و 3/33 درصد 25 تا 29 سال سن دارند. 8/0 درصد از پاسخگویان   بی­سواد می‌باشند. 8/44 درصد دارای تحصیلات دیپلم و پایین­تر، 2/48 درصد دارای تحصیلات فوق‌دیپلم و لیسانس و 3/6 درصد دارای تحصیلات فوق‌لیسانس و بالاتر می­باشند. از بین پاسخگویان، 6/45 درصد از آن‌ها غیر شاغل و 4/54 درصد شاغل می­باشند. 6/39 درصد از پاسخگویان درآمدی نداشتند و درآمد ماهیانه 0/24 درصد از کل پاسخگویان، کمتر از 500 هزار تومان، 7/22 درصد بین 500 تا یک ‌میلیون تومان، 3/8 درصد بین یک ‌میلیون تا یک‌ میلیون و پانصد هزار تومان و 5/5 درصد بالاتر از یک‌ میلیون و پانصد هزار تومان است.

 

جدول2: آماره­های توصیفی میزان مشارکت سیاسی و ابعاد آن

ابعاد

گویه ها

میانگین گویه ها

جمع میانگین گویه ها

انحراف معیار

دامنه تغییرات

حداقل

حداکثر

مشارکت سیاسی ذهنی

10

96/1

56/19

41/8

40

10

50

مشارکت سیاسی عینی (بعد رسمی و غیررسمی)

 

20

 

63/1

75/32

70/12

71

20

91

مشارکت سیاسی (شاخص کل)

30

74/1

31/52

11/20

111

30

141

 

همان­طور که جدول میزان مشارکت سیاسی نشان می­دهد، میانگین بعد مشارکت سیاسی ذهنی، 56/19 و میانگین مشارکت سیاسی عینی، 75/32 می­باشد و میزان مشارکت عینی بیشتر از مشارکت ذهنی پاسخگویان است. این نتیجه با نتایج پژوهش امام­جمعه­زاده و همکاران (1391) هماهنگ و با نتایج امام جمعه‌زاده و همکاران (1389) ناهمسو بود. همچنین، میانگین مشارکت سیاسی پاسخگویان با توجه به کمترین و بیشترین مقدار (30 و 141) 31/52  و کمتر از حد متوسط می­باشد که حاکی از آن است که پاسخگویان به لحاظ میزان مشارکت سیاسی در حد پایینی می­باشد. این نتیجه با نتایج پژوهش پالیزبان (1391) و هاشمیان و همکاران (1388) که میزان مشارکت سیاسی پاسخگویان را در شهر تهران در سطح پایینی گزارش کردند، همسو بود و با نتایج پژوهش مسعودنیا و همکاران (1391 الف)، فقیه­زاده گرجی و همکاران (1390) و جعفری­نیا و همکاران (1390) که میزان مشارکت سیاسی را در سطح متوسط و بالا گزارش کردند، ناهمسو بود.

جدول 3: آماره­های توصیفی میزان متغیر فرهنگ سیاسی و تعلق ملی- مذهبی و ابعاد آن

ابعاد

گویه ها

میانگین گویه ها

جمع میانگین گویه ها

انحراف معیار

دامنه تغییرات

حداقل

حداکثر

تعلق مذهبی

6

34/4

06/26

59/4

24

6

30

تعلق ملی

6

88/3

30/23

79/5

24

6

30

تعلق ملی- مذهبی (شاخص کل)

12

1/4

36/49

33/9

48

12

60

ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی

9

01/3

01/27

00/6

36

9

45

مشروعیت دولت

9

1/3

01/28

54/10

45

9

54

عملکرد نهادها

9

33/3

04/30

38/10

45

9

54

فرهنگ سیاسی (شاخص کل)

27

17/3

06/85

03/20

109

27

136

 

میزان تعلق ملی- مذهبی، یکی دیگر از متغیرهایی است که در این پژوهش سنجیده شده است. جدول فوق آماره­های توصیفی مربوط به میزان تعلق ملی و مذهبی را نشان می­دهد که با توجه به میانگین، میزان تعلق ملی و تعلق مذهبی پاسخگویان (در دامنه 6 تا 30)، بالاتر از حد متوسط می­باشد. به‌طورکلی، میانگین تعلق ملی- مذهبی پاسخگویان (در دامنه 12 تا 60)، 36/49  و بالاتر از حد متوسط می‌باشد که حاکی از آن است که پاسخگویان به لحاظ میزان تعلق ملی- مذهبی در سطح بالایی  قرار دارند.

فرهنگ سیاسی در این پژوهش، در سه بعد مجزا سنجیده شده است. جدول فوق آماره­های توصیفی مربوط به هریک از ابعاد آن را نشان می­دهد که از میان ابعاد سه­گانه فرهنگ سیاسی، بعد ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی با میانگین 01/27، پایین­ترین و بعد عملکرد نهادها با میانگین 04/30، بالاترین میزان را به خود اختصاص داده  ­است. همچنین، میانگین فرهنگ سیاسی پاسخگویان (در دامنه 27 تا 136)، 06/85  و در حد متوسط می‌باشد که از میزان متوسط فرهنگ سیاسی حکایت دارد.

تحلیل استنباطی یافته­ها

جدول زیر توزیع نرمال متغیرهای تحقیق را با آماره کالموگروف اسمیرونف نشان می دهد. همانطورکه مشاهده می شود، آزمون کالموگروف اسمیرنف برای متغیرهای مشارکت سیاسی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ مشارکت خانواده و انگیزه سیاسی با سطح معناداری بیشتر از 05/0  معنادار نبوده است. بنابراین این متغیرها دارای توزیع نرمال هستند. پس در آزمون داده های تحقیق از تحلیل های پارامتریک پیرسون، آزمون تی مستقل و تحلیل واریانس استفاده شد و نرمال بودن متغیر تعلق ملی – مذهبی با سطح معناداری صفر رد شد. بنابراین برای آزمون آن از آزمون اسپیرمن استفاده شده است.

جدول 4: آزمون کالموگروف اسمیرنف

متغیر های تحقیق

آزمون K-S

sig

 

متغیر وابسته

مشارکت سیاسی ذهنی

191/1

117/0

مشارکت سیاسی عینی

353/1

07/0

مشارکت سیاسی (شاخص کل)

382/1

061/.

متغیر مستقل

تعلق ملی- مذهبی

495/2

000/0

متغیر مستقل

فرهنگ سیاسی

031/1

237/0

متغیر مستقل

فرهنگ مشارکت خانوادگی

29/1

07/0

متغیر مستقل

انگیزه سیاسی

257/1

085/0

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه اول: بین مشارکت سیاسی زنان و مردان تفاوت وجود دارد.

به‌منظور مقایسه میانگین مشارکت سیاسی زنان و مردان جوان و نیز مقایسه میانگین ابعاد آن، از آزمون تی[23]استفاده گردید که نتایج آن در جدول زیر نشان داده‌ شده است:

 

جدول 5:  خروجی آزمون تی مستقل جهت مقایسه میانگین مشارکت سیاسی زنان و مردان

سطح معناداری

درجه آزادی

آزمون تی

سطح معنادار

f

انحراف معیار

میانگین

فراوانی

جنسیت

متغیر

022/0

339

157/2

000/0

928/20

20/23

54/54

190

مرد

مشارکت سیاسی

30/16

12/50

194

زن

 

همان‌طور که از نتایج آزمون تی و یافته­های نمایش داده ‌شده در جدول مشخص است، میزان  fبا سطح معناداری صفر، فرض برابری واریانس ها رد شده و تفاوت میانگین مشارکت سیاسی زنان و مردان تایید       می شود (05/0>P). با توجه به میانگین گزارش‌شده در جدول فوق، میزان مشارکت سیاسی مردان از زنان بیشتر است.

فرضیه دوم: بین سن و مشارکت سیاسی همبستگی وجود دارد.

به‌منظور آزمون این فرضیه، از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. در جدول زیر ضریب همبستگی پیرسون متغیر سن و مشارکت سیاسی جوانان و ابعاد آن نشان داده‌ شده است:

جدول 6: ضریب همبستگی بین متغیر سن و مشارکت سیاسی جوانان

ابعاد

ذهنی

سطح معناداری

عینی

سطح معناداری

مشارکت سیاسی(شاخص کل)

سطح معناداری

سن

*103/0-

044/0

*102/0-

047/0

*108/0-

036/0

* p <05/0         ** p <01/0           *** p <001/0                        

بر اساس نتایج آماری حاصل از جدول بالا، میان سن و مشارکت سیاسی همبستگی منفی و معناداری وجود دارد(05/0>P). به‌ عبارت ‌دیگر، هرچه سن جوانان افزایش می­یابد، میزان مشارکت سیاسی آن‌ها کمتر می شود. از سوی دیگر، از بین ابعاد مشارکت سیاسی، میان سن و مشارکت سیاسی ذهنی و نیز عینی همبستگی منفی و معنادار وجود دارد (05/0 >P). بر این اساس این فرضیه مبنی بر وجود همبستگی میان سن و مشارکت سیاسی جوانان تأیید می­شود.

فرضیه سوم: بین فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی جوانان رابطه وجود دارد.

به‌منظور آزمون این فرضیه، از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. در جدول زیر ضریب همبستگی پیرسون متغیر فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی جوانان و ابعاد آن نشان داده‌ شده است:

جدول 7: ماتریس همبستگی بین متغیر فرهنگ مشارکتی خانواده  و مشارکت سیاسی جوانان

ابعاد

ذهنی

سطح معناداری

عینی

سطح معناداری

مشارکت سیاسی

(شاخص کل)

سطح معناداری

 

فرهنگ درون‌گروهی

*117/0

022/0

073/0

151/0

095/0

062/0

فرهنگ برون گروهی

***300/0

000/0

***283/0

000/0

***305/0

000/0

فرهنگ مشارکتی خانواده (شاخص کل)

***253/0

000/0

***219/0

000/0

***244/0

000/0

* p <05/0         ** p <01/0           *** p <001/0                        

بر اساس نتایج آماری حاصل از جدول بالا، میان فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی و ابعاد آن همبستگی مثبت و معنادار است (001/0 >P). به‌ عبارت‌ دیگر، هرچه فرهنگ خانواده مشارکت‌جویانه­تر باشد، میزان مشارکت سیاسی بیشتر است. همچنین، از بین فرهنگ برون گروهی با مشارکت سیاسی و ابعاد آن همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد (001/0 >P)، ولی همبستگی بین فرهنگ درون‌گروهی خانواده با بعد عینی و مشارکت سیاسی کل معنادار نیست (05/0 <P) و فقط بین فرهنگ درون‌گروهی با مشارکت سیاسی ذهنی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد (05/0 >P). لذا فرضیه ششم تحقیق مبنی بر وجود همبستگی معنادار بین فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی جوانان تأیید می­شود.

فرضیه چهارم: بین فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی جوانان رابطه وجود دارد.

به‌منظور آزمون این فرضیه، از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. در جدول زیر ضریب همبستگی پیرسون متغیر فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی جوانان و ابعاد آن نشان داده‌ شده است:

                             جدول 8: ماتریس همبستگی بین متغیر فرهنگ سیاسی  و مشارکت سیاسی جوانان

ابعاد

ذهنی

سطح معناداری

عینی

سطح معناداری

مشارکت سیاسی

سطح معناداری

ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی

**144/0

005/0

048/0

346/0

091/0

076/0

رضایت از دولت

**161/0

002/0

**175/0

001/0

***178/0

000/0

عملکرد نهادها

082/0

108/0

*123/0

016/0

*112/0

028/0

فرهنگ سیاسی

**167/0

001/0

**173/0

001/0

***179/0

000/0

* p <05/0         ** p <01/0           *** p <001/0                        

با توجه به جدول فوق، بین متغیر فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد (001/0P<). به عبارتی، هرچه فرهنگ سیاسی بالاتر باشد، میزان مشارکت سیاسی بیشتر است. همچنین، از بین ابعاد فرهنگ سیاسی بین دو بعد رضایت از دولت و عملکرد نهادها با مشارکت سیاسی همبستگی مثبت و معنادار است. علاوه بر این، بین بعد ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی و مشارکت ذهنی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد- در حالی‌که بین ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی با مشارکت عینی و شاخص کل مشارکت سیاسی همبستگی معنادار نیست (05/0<P). درمجموع، یافته‌های حاصل از پژوهش، از فرضیه هفتم تحقیق مبنی بر رابطه بین فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی حمایت می­کنند.

فرضیه پنجم: بین میزان تعلق ملی- مذهبی و مشارکت سیاسی جوانان رابطه وجود دارد.

فرضیه ششم: بین میزان انگیزه سیاسی و مشارکت سیاسی جوانان رابطه وجود دارد.

به‌منظور آزمون این فرضیه ها، از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. در جدول زیر ضریب همبستگی پیرسون متغیر تعلق ملی- مذهبی و مشارکت سیاسی جوانان و ابعاد آن نشان داده‌ شده است:

 

جدول 9: ماتریس همبستگی بین متغیر های تعلق ملی- مذهبی، انگیزه سیاسی و مشارکت سیاسی جوانان

ابعاد

ذهنی

سطح معناداری

عینی

سطح معناداری

مشارکت سیاسی

سطح معناداری

تعلق مذهبی- ملی

045/0

382/0

086/0

093/0

073/0

154/0

انگیزه سیاسی

***388/0

000/0

***373/0

000/0

***398/0

000/0

بر اساس جدول بالا، بین میزان تعلق ملی- مذهبی و مشارکت سیاسی همبستگی معنادار وجود ندارد (05/0<P) و این فرضیه تأیید نمی­شود. بین متغیر انگیزه سیاسی و مشارکت سیاسی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد (001/0< P). به‌ عبارت ‌دیگر، هرچه انگیزه سیاسی جوانان بیشتر باشد، میزان مشارکت سیاسی آن‌ها بیشتر می­شود. از سوی دیگر، بین میزان انگیزه سیاسی و ابعاد مشارکت سیاسی، همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد (001/0< P).

 در نهایت در یک جمع­بندی از آزمون­های مطرح‌شده، رگرسیون چندگانه تأثیر متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته با روش گام‌به‌گام[24] بررسی شد که نتایج آن به شرح جدول زیر است:

جدول 10: رگرسیون چندگانه برای سنجش اثر متغیرهای مستقل بر میزان مشارکت سیاسی جوانان

متغیرهای مستقل

ضرایب استاندارد نشده

ضرایب استانداردشده

(Beta)

آزمون

t

سطح معنی­داری

آماره های هم خطی

B

خطای معیار

تولرانس

عامل تورم واریانس

مقدار ثابت

198/13

279/3

 

025/4

000/0

 

 

انگیزه سیاسی

503/0

077/0

318/0

546/6

000/0

901/.

110/1

مشارکت برون گروهی خانواده

491/0

123/0

194/0

986/3

000/0

898/.

113/1

جنس

700/3-

174/1

146/0-

152/3-

002/0

994/0

006/1

 190/0 = ضریب تعیین تعدیل‌شده                          194/0 = ضریب تعیین                 441/0= ضریب همبستگی چندگانه

748/61= f      000/0= sig

 

از مجموع متغیرهای وارد شده به معادله رگرسیون، سه متغیر مستقل تأثیر معنی­داری بر متغیر وابسته داشته­اند. از بین متغیرهای باقی­مانده در مدل رگرسیون، متغیر انگیزه سیاسی درمجموع بیشترین تأثیر را در میزان مشارکت سیاسی داشته­ است. همان­گونه که ملاحظه می­شود، تأثیر انگیزه سیاسی و فرهنگ برون گروهی خانواده و جنس بر مشارکت سیاسی مستقیم است. واریانس ترکیب خطی متغیرهای مستقل می­تواند 19 درصد از واریانس میزان مشارکت سیاسی را تبیین ­کند. مابقی تغییرات متغیر وابسته، احتمالاً به دلیل به‌حساب نیامدن برخی از متغیرهایی است که بر این متغیر تأثیر­گذار هستند. میزان دو آماره تولرانس و عامل تورم واریانس نیز نشان می دهد که اطلاعات مرتبط به متغیرها در وضعیت مطلوب است و داده ها از استقلال نسبی برخوردارند و رگرسیون برای پیش بینی مناسب است.

بحث و نتیجه گیری

در جامعه ما، جوانان به ‌عنوان سرنوشت­سازترین و حساس­ترین قشر جامعه محسوب می­گردند و میزان مشارکت سیاسی آن‌ها نشانگر میزان اهمیت و فراهم بودن زمینه مشارکت افراد جامعه در امور سیاسی تلقی می‌گردد. عوامل بسیاری ممکن است در مشارکت سیاسی افراد یک جامعه به‌ویژه جوانان مؤثر باشند. لذا تحقیق حاضر با هدف بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان شهر یزد صورت گرفته است.

برای بررسی میزان مشارکت سیاسی و عوامل مؤثر بر آن، چهار متغیر مستقل که از نظریات و تحقیقات موجود استخراج‌شده است، مورد بررسی قرار گرفت. متغیرهای مستقل تحقیق، انگیزه­های سیاسی، میزان تعلق ملی- مذهبی، فرهنگ سیاسی و فرهنگ مشارکتی خانواده و متغیر وابسته تحقیق، میزان مشارکت سیاسی جوانان شهر یزد بودند. صاحب‌نظران این حوزه، هانتینگتون، میلبراث و گوئل، مایکل راش، لیپست و ... بودند که در این پژوهش، با تمسک به مفروضات نظریات آنها، به بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان شهر یزد پرداخته شد.

نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که میانگین مشارکت سیاسی پاسخگویان یزدی کمتر از حد متوسط است. مشارکت مردان بیش از زنان می باشد و با افزایش سن، مشارکت سیاسی کاهش می یابد. از بین ابعاد مشارکت سیاسی، میزان مشارکت عینی بیش از مشارکت ذهنی پاسخگویان بود. پاسخگویان با توجه به نتایج تحقیق، در عین این­ که در انتخابات و راهپیمایی­ها شرکت می­کردند، ولی به فعالیت در جهت کاندیدا شدن در انتخابات و نیز همکاری با احزاب سیاسی اقبالی نشان نمی دادند. در مورد مشارکت سیاسی غیررسمی، پاسخگویان در عین این­که اخبار سیاسی را پیگیری می‌کردند، اما به فعالیت در جهت نوشتن نامه­ یا متون سیاسی و کمک مالی به احزاب سیاسی نمی­پرداختند. با توجه به این نتیجه، هرچه از سطوح پایین مشارکت سیاسی (عدم درگیری در فعالیت‌های سیاسی رأی دادن و علاقه کم به مشارکت سیاسی) به سطوح بالا (داشتن مقام سیاسی و مدیریتی) حرکت می­کنیم، از میزان مشارکت سیاسی جوانان کاسته می­شود و مشارکت سیاسی فقط به سطوح پایین (شرکت در انتخابات و راهپیمایی­ها و پیگیری اخبار سیاسی) محدود می­شود و حداکثر مشارکت آن‌ها منحصر به شرکت در انتخابات و راهپیمایی­هاست. این یافته با نتایج پژوهش پالیزبان (1391) و هاشمیان و همکاران (1388) که میزان مشارکت سیاسی پاسخگویان را در شهر تهران در سطح پایینی گزارش کردند، همسو بود. یافته‌ها همچنین حاکی از آن بود که میزان مشارکت سیاسی ذهنی پاسخگویان نیز کم است.  جوانان پاسخگو در طیف مشارکت سیاسی تنها به شرکت در انتخابات تمایل داشتند، ولی گرایشی به راه­اندازی حزب یا تشکیلات سیاسی و فعالیت در آن‌ها مشاهده نشد. این یافته، نتایج بسیاری از پژوهشگران از جمله پالیزبان (1391) و هاشمی و همکاران (1388) را تأیید می­کند.

از نظر فرهنگ مشارکتی خانواده بیشترین میانگین، متعلق به گویه­های مشارکت درون­گروهی در خانواده‌ها بود و کمترین میانگین، به مشارکت در جامعه تعلق داشت. بیشترین مشارکت اعضای خانواده در سطح جامعه، در انتخابات ریاست جمهوری و کمترین میانگین، در گویه حمایت خانواده از مشارکت فرزندان در فعالیت‌های سیاسی بود.

میانگین فرهنگ سیاسی پاسخگویان یزدی در حد متوسط است که از میان ابعاد سه­گانه فرهنگ سیاسی، بعد ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی با میانگین پایین­ و بعد عملکرد نهادها با میانگین  بالا را به خود اختصاص داده است. همچنین، از نظر میزان رضایت از دولت یافته­ها نشان داد که پاسخگویان معتقد بودند که با اینکه مسئولان کشور به فکر تأمین امنیت مردم هستند، اما برای حل مشکلات کشور دوراندیش نیستند. در بعد میزان عملکرد نهادها، پاسخگویان عملکرد نیروی انتظامی را در ایجاد امنیت در شهر رضایت‌بخش می­دانستند، اما عملکرد نهادها را در رفع محرومیت­ها مطلوب نمی­دانستند. همچنین در بعد ارزیابی فرد از مشارکت سیاسی نیز، پاسخگویان بیان کردند که گرچه مدیریت­های سیاسی را نباید به جوانان سپرد، ولی هرکس صلاحیت دارد، باید صاحب مناصب سیاسی و اداری ­شود. این نتیجه با نتایج پژوهش مسعودنیا و همکاران (1391 الف) که حاکی از پایین بودن میزان رضایت پاسخگویان از محیط سیاسی بود، همسوست.

میزان تعلق ملی و تعلق مذهبی پاسخگویان بالاتر از حد متوسط بود. در بعد تعلق مذهبی، اگرچه پاسخگویان در انجام واجباتی چون نماز و روزه کمی سهل­انگاری می­کردند، ولی در کارهایشان خداوند را ناظر اعمال خود می‌دانستند. از نظر تعلق ملی، پاسخگویان با این­که به سرزمین­ خود علاقه­ زیادی دارند، ولی بر این نظر بودند که هرکاری که از دستشان برآید، برای مردم ایران انجام می‌دهند.

از نظر میزان انگیزه سیاسی، پاسخگویان جهت انتخاب نامزد مورد علاقه‌شان در انتخابات شرکت می­کردند، ولی جهت بالا بردن آگاهی و رشد سیاسی در تشکل­های سیاسی عضویت نداشتند. همچنین، میانگین گویه­های انگیزه سیاسی در حد متوسط بوده و حاکی از آن است که میزان انگیزه سیاسی پاسخگویان متوسط است. این یافته با نتایج پژوهش مسعودنیا و همکاران (1391 الف) که میزان انگیزه سیاسی اساتید دانشگاه را در سطح پایینی گزارش کردند، ناهمسو بود.

نتایج حاصل از آزمون فرضیه اول نشان داد که بین میزان مشارکت سیاسی زنان و مردان تفاوت قابل ‌ملاحظه‌ای وجود دارد؛ به­گونه­ای ­که مردان بیشتر از زنان مشارکت سیاسی داشتند. نتایج به ‌دست ‌آمده از بررسی رابطه بین جنسیت و مشارکت سیاسی در این پژوهش، همسو با نتایج حاصل از پژوهش جعفری­نیا (1390)، فقیه­زاده گرجی و گودرزی (1390)، ﻓﻴﺮوزﺟﺎﺋﻴﺎن و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮی (1387)، ایمان و مقدس (1381) می­باشد. تحقیقات  یاد شده مشارکت بیشتر مردان نسبت به زنان را تایید می کنند. نتیجه حاضر ﺑﺎ ﺗﺌﻮری ﻟﻴﭙﺴﺖ، میلبراث و گوئل ﻛﻪ ﭘﺎیه ﻧﻈﺮی ﻣﺎ در اﻳﻦ ﻓﺮﺿﻴﻪ ﺑﻮده اﺳﺖ، ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ دارد. لیپست معتقد است زنان عموما کمتر نقش فعالی در سیاست ایفا کرده اند، زیرا فعالیت شان بیشتر به امور خانه محدود شده است، حال آنکه مردان بیشتر فعال بوده اند چ،ون از حمایت های جانبی زنان در زندگی برخوردار بوده اند. به طور کلی بر اساس تبیین وضعیتی، مردان می توانند به صورت پدر نان آور و رهبر سیاسی درآیند، ولی وظیفه مادری از نظر سنتی به عنوان یک شغل تمام وقت مدنظر است.

از دیگر نتایج پژوهش، همبستگی معکوس و معنادار سن و مشارکت سیاسی بود. به‌ عبارت ‌دیگر، هرچه سن جوانان بیشتر باشد، میزان مشارکت سیاسی آن‌ها کمتر است. از سوی دیگر، از بین ابعاد مشارکت سیاسی، میان سن و مشارکت سیاسی ذهنی و مشارکت عینی همبستگی معکوس و معنادار وجود داشت. این نتیجه، با نتایج فقیه‌زاده گرجی و گودرزی (1390)، هاشمی و همکاران (1388) و ﻓﻴﺮوزﺟﺎﺋﻴﺎن و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮی (1387) مبنی بر همبستگی میان سن و مشارکت سیاسی همسو و با نتایج پژوهش نیک‌پورقنواتی و همکاران (1391) و  جعفری­نیا (1390) ناهمسوست. نتیجه حاضر ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ مبنای ﻧﻈﺮی ﻟﻴﭙﺴﺖ در اﻳﻦ ﻓﺮﺿﻴﻪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﻦ اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﺑﺪ، رﻏﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ می‌شود همخوانی ندارد.

همبستگی مثبت و معنادار میان فرهنگ مشارکتی خانواده و مشارکت سیاسی و ابعاد آن، نتیجه دیگر تحقیق است. به‌ بیان‌ دیگر، هرچه فرهنگ خانواده مشارکت­جویانه باشد، میزان مشارکت سیاسی بیشتر است. این نتایج در راستای نتایج مطالعات بسیاری از قبیل ﻣﻚ ﻛﻼرگ (2003) و بک (1982) در خارج از کشور و نیک پور قنواتی و همکاران (1391)، هاشمی و همکاران (1388)، ﻓﻴﺮوزﺟﺎﺋﻴﺎن و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮی (1387) و دیانتی (1382) در داخل کشور بود. این تحقیقات مؤید این نکته بودند که اﻓﺮادی ﻛﻪ در خانواده سیاسی با فرهنگ مشارکت بالا رشد یافته­اند و والدینشان مشارکت سیاسی بیشتری دارند، از ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮی ﺑﺮﺧﻮردار ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد و ﺣﻤﺎﻳﺖ اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده از فعالیت‌های ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻮق داده ﺷﺪن ﻓﺮد به ‌سوی ﮔﺮاﻳﺶ‌های سیاسی شده است. نقطه عطف این مهم را می­توان در پژوهش درویش‌پور[25] (1995) نیز یافت. وی در مطالعه انواع خانواده بر اساس روابط موجود و به‌ویژه روابط قدرت، بین دو نوع خانواده سلطه‌گر و دموکراتیک تمایز قائل شده است. از نظر وی، فرزندان خانواده‌های سلطه‌گر، فرهنگ گفتگو و تفاهم را نمی‌آموزند، بلکه فرهنگ دیکته کردن و دیکته شدن را فرا می‌گیرند و آنچه فرزندان در این نوع خانواده‌ها یاد می‌گیرند، تقلید کورکورانه و وابستگی است. در خانواده‌های دموکراتیک، مناسبات و ارزش‌های دموکراتیک به معنای رسمیت شناختن تنوع آرا، حق مخالفت و دگراندیشی، به رسمیت شناختن حریم اشخاص، حرمت افراد و ارزش‌های فردی، امکان رشد آزاد و حقوق برابر افراد برای اعمال‌نظر و درنهایت مشارکت سیاسی و اجتماعی بیشتر اعضاست. لذا زمینه خانوادگی فرد و تعامل با افراد خانواده و به­ویژه والدین بر رفتار و کنش سیاسی فرد تأثیر می­گذارد. این متغیر متأثر از فعالیت والدین و اطرافیان در انجمن­ها و گرایش سیاسی آن‌ها می­باشد. این نتیجه، نظریه میلبراث را درباره تأثیر خانواده و گروه­هایی که فرد به آن‌ها تعلق دارد، بر مشارکت سیاسی مورد تأیید قرار می­دهد. به زعم آلموند و وربا نیز افرادی که در تصمیم گیری خانواده شرکت دارند، به طور میانگین بیش تر احساس می کنند که اظهار عقاید سیاسی آنها می تواند بر دولت اثر بگذارد.

یافته­های پژوهش حاضر از فرضیه تحقیق مبنی بر رابطه مثبت بین متغیر فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی حمایت می­کنند. به عبارتی، هرچه فرهنگ سیاسی بالاتر باشد، میزان مشارکت سیاسی بیشتر است. همچنین، از بین ابعاد فرهنگ سیاسی بین دو بعد رضایت از دولت و عملکرد نهادها با مشارکت سیاسی همبستگی مثبت و معنادار وجود داشت. این نتیجه همسو با نتایج مطالعات بسیاری از جمله ﻛﻴﺮﺑﻴﺶ (2013)، گایزر و ریک (2008)، مسعودنیا و همکاران (1391الف) و دیانتی (1382) بود. این نتیجه، بیانگر این نظریه میلبراث و گوئل می­باشد که معتقدند زمینه و محیط سیاسی بر میزان مشارکت سیاسی فرد مؤثر است؛ از این نظر که فرهنگ سیاسی ممکن است مشارکت و تشکل‌های مشارکت را که مناسب تلقی می‌گردد، تشویق کند یا برعکس، مشوق مشارکت نباشد. بر این اساس، این نوع مشارکت تا حدودی متأثر از فرهنگ سیاسی و طرز تلقی از نظام سیاسی است و فرهنگ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ مهم‌ترین ﻋﻮﺍﻣﻞ تعیین‌کننده ﺩﺭ ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺳﺎﺧﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻧﻴﺰ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻼﻗﻪﻳﺎبی ‌تفاوتی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺍﺳﺖ. پای معتقد است که عاملین دارای فرهنگ سیاسی بالا در امر تصمیم گیری دخالت می کنند و نسبت به رفتارهای سیاسی حساس هستند و به تبع آن میزان آگاهی سیاسی، رضایت سیاسی، احساس اثر بخشی سیاسی و میزان مشارکت سیاسی مردم افزایش می­یابد.

نتایج تحقیق در مورد آزمون فرضیه رابطه بین میزان تعلق ملی- مذهبی و مشارکت سیاسی عدم همبستگی بین دو متغیر را تایید می کند. یافته­های این فرضیه با نتایج اوﻧﯿﻞ (2004) و امام جمعه­زاده و همکاران (1389) همخوانی نداشت. می­توان این ادعا را وارد کرد که صرف تعلق ملی- مذهبی نمی­تواند در شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تأثیرگذار باشد و عوامل دیگری از قبیل رضایت از عملکرد نهادهای سیاسی و میزان مشروعیت دولت، فرهنگ مشارکتی خانواده و ... در این زمینه می­تواند مؤثر واقع شود.

نتیجه دیگر تحقیق، همبستگی مثبت و معنادار متغیر انگیزه سیاسی و مشارکت سیاسی بود. به‌ عبارت ‌دیگر، هرچه انگیزه سیاسی جوانان بیشتر باشد، میزان مشارکت سیاسی آن‌ها بیشتر می‌شود. این امر با دیدگاه‌های میلبراث و گوئل مبنی بر اینکه مشارکت سیاسی به عواملی چون انگیزه­های سیاسی فرد وابسته است تا حدی همخوانی دارد. میلبراث و گوئل تأکید دارند که هرچه فرد بیشتر در معرض انگیزه­های سیاسی به‌صورت بحث درباره مسائل سیاسی، دسترسی به اطلاعات سیاسی و عضویت در سازمان یا تشکلی که به فعالیت سیاسی   باشد، احتمال مشارکت سیاسی­اش بیشتر است. راش معتقد است انگیزه هایی مانند جستجوی مقام سیاسی- اداری، عضویت در سازمان های سیاسی و حزبی، مشارکت در اجتماعات و بحث سیاسی انگیزه های اقتصادی و مالی، انگیزه های فرهنگی و ... می تواند از جمله دلایل لازم برای مشارکت فعال سیاسی باشدکه با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یک جامعه و اولویت بندی نیازهای اجتماعی درجه بندی       می شود.

از مجموع متغیرهای وارد شده به معادله رگرسیون، دو متغیر مستقل تأثیر معنی­داری بر متغیر وابسته داشته­اند. از بین متغیرهای باقی­مانده در مدل رگرسیون، متغیر انگیزه سیاسی در مجموع بیشترین تأثیر را در میزان مشارکت سیاسی داشته­ است. همان­گونه که ملاحظه شد تأثیر انگیزه سیاسی و فرهنگ برون گروهی خانواده بر مشارکت سیاسی مستقیم است. واریانس ترکیب خطی متغیرهای مستقل می­تواند 19 درصد از واریانس میزان مشارکت سیاسی را تبیین ­کند. مابقی تغییرات متغیر وابسته، احتمالاً به دلیل به‌حساب نیامدن برخی از متغیرهایی است که بر این متغیر تأثیر­گذار هستند.

پیشنهادها

با توجه به ابعاد نظری مسئله که ساختارهای دولتی، قوانین و مقررات را از عوامل موثر در توسعه سیاسی بیان می کنند و نتایج تحقیق حاضر نیز آن را تایید می کند، به نظر می رسد که هرچه دولتمردان مشارکت را عاملی برای از دست دادن امتیازات و اختیارات خود تلقی کنند و مشارکت را امری مزاحم بدانند و به این باور نرسند که اعضای جامعه ایده‌هایی دارند و از توان بالقوه ای برخوردارند که می توانند بسیار مفید واقع شوند، به هیچ وجه زمینه مشارکت آماده نخواهد شد. بنابراین می طلبد دولتمردان موارد زیر را لحاظ کنند:

-       ایجاد حس اعتماد به دولت؛

-        ارتقای سطح عملکرد نهادها و میزان مشروعیت دولت؛

-        تقویت انگیزه های فعالیت سیاسی از طریق تشریح اهمیت مشارکت سیاسی جوانان در زندگی فردی و اجتماعی و پیوستگی تحقق اهداف و آرمان های جوانان با مسائل و موضوعات سیاسی؛

-        استفاده از ترغیب های کلامی، عملکردی و سیاسی بالفعل در راستای تشویق درگیری و ایجاد انگیزه سیاسی؛

-        خودداری جدی دولتمردان از ابزاری ساختن مشارکت؛

-       -اﻳﺠﺎد ﺗﺴﻬﻴﻼت ﻻزم ﺑﺮای ﻣﺸﺎرﻛﺖ زﻧﺎن در ﻛﻠﻴﻪ ﺳﻄﻮح جامعه؛

-        شفاف سازی نقش مهم و کلیدی خانواده ها در تشویق و حمایت فرزندان به شرکت در فعالیت های سیاسی و مشارکت خودجوش؛

-        فرهنگی سازی در راستای تغییر فرایند اجتماعی شدن دوجنس در خانواده و اصلاح نگرش سنتی خانواده ها نسبت به دختران تا زنان نیز مانند مردان بتوانند در حوزه های اجتماعی، سیاسی و ... فعال باشند؛

-        تلاش صاحبان قدرت رسمی جهت کاهش هزینه های مشارکت سیاسی در جامعه و افزایش پاداش های اجتماعی آن؛

-        اصلاح نوع نگرش جوانان به فعالیت های سیاسی، زیرا تا زمانی که دنیای سیاست از دید مردم دنیای دورنگی، قدرت طلبی و دروغ قلمداد شود، از ورود به آن اکراه خواهند کرد.

-        حذف روحیه منفی انگاری از مشارکت در احزاب سیاسی و کنش های سیاسی و توانمندسازی اعضای جوان و تقویت روحیه مشارکت جویی و مشارکت پذیری در مدیریت های اجرایی و سیاسی جهت پذیرش مشارکت جوانان؛

-         برگزاری کارگاه های آموزش مدنی به‌صورت رسمی و غیررسمی و تقویت فهم و دانش سیاسی جوانان پیرامون عملکرد مشروع دولت و نهادهای سیاسی با هدف افزایش آگاهی و انگیزه سیاسی جوانان برای مشارکت بیشتر در فعالیت‌های سیاسی.

  • منابع

    • اخترشهر، علی. (1386). مؤلفه‌های جامعه­پذیری سیاسی در حکومت دینی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
    • امام جمعه­زاده، سید جواد؛ محموداوغلی، رضا و عیسی نژاد، امید. (1389). "بررسی میزان دینداری و مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه اصفهان".پژوهش‌نامه علوم سیاسی. سال ششم، شماره 1: 34-7.
    • آلموند، گابریل آبراهام؛ پاول، بینگهام و مونت، رابرت جی. (1377). چارچوبی نظری برای بررسی سیاست تطبیقی. علیرضا طیب. تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی
    • ایمان، محمدتقی و مقدس، علی­اصغر. (1381). "بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی جوانان (مورد مطالعه: شهر شیراز)".مجله تخصصی زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. شماره 35، (پیاپی 139-138): 788- 735.
    • اینگلهارت، رونالد. (1373). تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی. مریم وتر. تهران: کویر
    • پالیزبان، محسن. (1391). "بررسی میزان تمایل به مشارکت سیاسی دانشجویان و عوامل مؤثر برآن". فصلنامه سیاست. دوره 41، شماره 2: 49- 33.
    • پناهی، محمدحسین. (1386). جامعه‌شناسی مشارکت سیاسی زنان. چاپ اول، تهران: نشر دانشگاه علامه طباطبایی
    • تبریزنیا، حسین. (1371). علل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران. تهران: مرکز نشر بین‌الملل
    • ترابی، یوسف. (1384). آسیب‌شناسی مدیریت توسعه در ایران. دانش سیاسی. شماره 2: 134-103.
    • جعفری نژاد، مسعود؛ کلانتری، صمد و نورمحمدیان، مژگان. (1388). "بررسی میزان مشارکت سیاسی زنان شاغل در آموزش‌وپرورش ناحیه یک شهرکرد". جامعه­شناسی کاربردی. سال بیستم. شماره پیاپی 33، شماره 1: 104-83.
    • جعفری­نیا، غلامرضا. (1390). "بررسی عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی شهروندان شهر خورموج".پژوهشنامه علوم سیاسی. سال هفتم، شماره 2: 122- 87.
    • جنادله، علی. (1386). "بررسی روند تغییرات نگرش های فرهنگی- سیاسی در ایران".پژوهشنامه تغییرات فرهنگی در ایران. شماره 7: 12-67
    • چابکی، ام‌البنین. (1382). "جنسیت و مشارکت سیاسی؛ بررسی مقایسه‌ای مشارکت سیاسی دانشجویان دختر و پسر در تهران". فصلنامه علمی- پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، سال دوازدهم و سیزدهم، شماره 44و 45: 128-107.
    • حسنی، قاسم. (1384). "بررسی رابطه بیگانگی سیاسی- اجتماعی با مشارکت سیاسی- اجتماعی و امنیت ملی".فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی. شماره 50: 170-129.
    • دیانتی­نیت، جواد. (1382). "بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه تبریز".پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تبریز، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی.
    • راش، مایکل. (1381). جامعه و سیاست. منوچهر صبوری. تهران: سمت
    • شیرازی، علی .(1373). مدیریت آموزشی. مشهد: موسسه انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد
    • صبوری، منوچهر. (1384). جامعه‌شناسی سیاسی. تهران: سخن
    • عالم، عبدالرحمان. (1368). بنیادهای علم سیاست. تهران: نشر نی
    • ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ، ﻧﺼﺮاﷲ. (1383). "مشارکت‌جویی راﺑﻄﻪ ﮔﺮاﯾﺶ ارزﺷﯽ و ﺳﯿﺎﺳﯽ دانش‌آموزان ﻣﺮاﮐﺰ پیش‌دانشگاهی اﺳﺘﺎن ﻫﻤﺪان". ﮔﺰارش ﻃﺮح ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ، ﺷﻮرای ﺗﺤﻘﯿﻘﺎت ﺳﺎزﻣﺎن آموزش ‌و پرورش اﺳﺘﺎن ﻫﻤﺪان.
    • غفاری هشجین، زاهد؛ بیگی نیا، عبدالرضا و تصمیم قطعی، اکرم. (1389). "عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی دانشجویان علوم سیاسی و فنی دانشگاه تهران". دانش سیاسی. سال ششم، شماره دوم: 240-207.
    • ﻓﻴﺮوزﺟﺎﺋﻴﺎن، علی‌اصغر و ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮی، ﺟﻬﺎﻧﮕﻴﺮ. (1387). "ﺗﺤﻠﻴﻞ جامعه‌شناختی ﻣﺸﺎرﻛﺖ ﺳﻴﺎﺳﻲ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن داﻧﺸﮕﺎه ﺗﻬﺮان". ﻣﺠﻠﺔ ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ دانشکده ادﺑﻴﺎت و ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﻓﺮدوﺳﻲ ﻣﺸﻬﺪ. شماره اول: 109- 83.
    • فولادیان، مجید و رمضانی، احمد. (1387). پارادایم‌ها و نظریه‌های مشارکت در جامعه‌شناسی. مشهد: سخن‌گستر
    • قوام، عبدالعلی. (1382). چالش‌های توسعه سیاسی. تهران: قومس
    • گلابی، فاطمه و حاجیلو، فتانه. (1390). "بررسی جامعه شناختی عومل موثر بر میزان مشارکت سیاسی زنان". مطالعات و تحقیقات اجتماعی. دوره اول، شماره 1: 173-200.
    • ل‍ی‍پ‍س‍ت، س‍ی‍م‍ور م‍ارت‍ی‍ن‌ و دوز، روب‍رت‌. (1373). ‌ج‍ام‍ع‍ه‌ش‍ن‍اس‍ی‌ س‍ی‍اس‍ی‌. م‍ح‍م‍دح‍س‍ی‍ن‌ ف‍رج‍اد. تهران: اﻧﺘﺸﺎرات ﺗﻮس
    • مسعودنیا، حسین؛ محمدی فر، نجات؛ مرادی، گلمراد و فروغی، عاطفه. (1391 الف). "بررسی عوامل اجتماعی- روان‌شناختی مؤثر بر مشارکت سیاسی استادان دانشگاه اصفهان".جامعه‌شناسی کاربردی. سال 23، شماره 4 (پیاپی 48): 124-103.
    • مسعودنیا، حسین؛ رهبر قاضی، محمود رضا، روحانی، حسین و کشاورز، حسین. (1391ب). "بررسی تأثیر عوامل انگیزشی بر مشارکت سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه بین­المللی قزوین".فصلنامه پژوهش­های سیاسی جهان اسلام. سال دوم، شماره 2 (پیاپی 3): 95- 77.
    • هاشمی، سید ضیاء؛ فولادیان، مجید و فاطمی امین، زینب. (1388). "بررسی عوامل اجتماعی و روانی مؤثر بر مشارکت سیاسی مردم شهر تهران". پژوهش‌نامه علوم سیاسی. سال پنجم، شماره اول: 226-199.
    • هرسیج، حسین و محمود اوغلی، رضا. (1391). "بررسی رابطه مشارکت سیاسی و احساس امنیت اجتماعی در بین شهروندان اصفهانی". پژوهش‌های راهبردی امنیت و نظم اجتماعی. سال اول، شماره دوم: 20-1.
    • نیک پورقنواتی، لیلا؛ معینی، مهدی؛ احمدی، حبیب. (1391). "بررسی عوامل اجتماعی- اقتصادی مرتبط با مشارکت سیاسی". فصلنامه علمی- پژوهشی جامعه‌شناسی زنان. سال سوم، شماره اول: 62-39.
      • Albanesi, C. Zani, B. & Cicognani, E. (2012). "Youth civic and political participation through the lens of gender: The Italian case". Human Affairs, 22(3), 360-374.
      • Almond, G; S. Verba .(1963). Civic Culture. Princeton: Princeton university press
      • Boix, C. and Stokes, S. (2009). The Oxford Handbook of Comparative Politics. Oxford University Press.
      • Broadwell, W. (2004). Political Participation, Georgia Perimeter College Rockdale/ Newton Campus, www.gpc.edu/ wbroadwe
      • Campbell, C. & Jovchelovitch, S. (2000). "Health, community and development: Towards a social psychology of participation". Journal of Community & Applied Social Psychology, 10(4), 255-270.
      • Diamond, L. (1994). Political Culture and Democracy in Developing Countries, Boulder, Colorado: Lynne Rienner Publishers.
      • Flavin, P. & Keane, M. J. (2012). "Life satisfaction and political participation: evidence from the United States". Journal of Happiness Studies, 13(1), 63-78.
      • Heelsum, A.V. (2002). "The Relationship between Political Participation and Civic Community Of Migrants in The Netherlands". Journal of International Migration and Integration, Vol. 3, No. 2, pp.179- 200.
      • Ginieniewicz, J. (2007). "The Scope of Political Participation". Journal of International Migration and Integration, Vol 8,  No. 3, pp 327–345
      • Kirbiš, A. (2013). Political Participation and Non-democratic Political Culture in Western Europe, East-Central Europe and Post-Yugoslav Countries. Democracy in Transition (pp. 225-251): Springer.
      • Lerner, D. (1956). The Passing of Traditional Society: modernizing the middleeast. New York, free press.
      • Lipset, S.M. (1963). "Political Man: The social Bases of Politics". New York: University Press.
      • Lin, N. (1976). Foundation of social research. London; M.C gram hill. inc
      • McClurg, S. D. (2003). "Social Networks and Political Participation: The Role of Social Interaction in Explaining Political Participation". Political research quarterly, 56(4), 449-464.
      • Mc Nair, B. (1999). An Introduction to Political Communication, London, Routledge
      • O'Neill, Brenda. (2004). "Gender, Religion, Social Capital and Political Participation". Prepared for delivery at the Annual Meeting of the American Political Science Association.
      • Parsons, T. (1991). The Social System, London: Routledge.
      • Vaccary, C. (2003). The Present and Future of Democracy and Civic Engagement in the Age of Mass Communications Lecture I: Introduction to political participation and mass communications. University of Denver.
      • Wangc, T. (2004). "Political Participation and Voting".  http://www.unc.edu/- Wangc/ Class%205.doc.
      • Weitz-Shapiro, R. (2008). "Political Participation And Quality of Life". Journal Inter American Development Bank, Columbia University. Springer- verlag, 541-555.
      • King, J. D. (1994). "Political Culture, Registration Laws, and Voter Turnout among the American States". Publius,vol. 24, pp: 115-27.