Document Type : Original Article
Authors
1 Ph.D., Assistant Professor in Sociology, Department of Social Sciences, Yasouj University, Yasouj, Iran
2 Ph.D. in Sociology of Social Issues, Department of Social Sciences, Yasouj University, Yasouj, Iran
Abstract
One of the important and noteworthy issues in family relations among young couples is the presence of tension and conflict. This research examines the status of marital disputes among young couples and the factors influencing their formation within families. The present study was conducted quantitatively using a survey method. A researcher-made questionnaire tool was used to collect data. Considering that this research was about couples with disputes, the number of 60 couples (120 people) who referred to the Welfare Department of Najaf Abad city in the first half of 1400 were studied in full. Data analysis was done using SPSS and AMOS software, and descriptive data were presented in the form of descriptive tables and correlation matrix, and inferential data were presented using structural equation model. To answer the research question, firstly, the concept of conflicts was examined in the form of four psychological, physical, sexual and financial dimensions, and according to different theories in the field of social sciences, factors such as patriarchy, individualism, traditional and modern values, and lack of skills Conflict resolution was determined as an independent variable. The results of the research showed that among the four dimensions of marital conflicts, the greatest impact was due to the dimension of psychological conflicts, and in the field of independent variables, the greatest impact was related to individualism and also the difference in cultural values of couples. Some specific dimensions (such as psychological conflicts) can greatly reduce the effectiveness of some other dimensions - such as the sexual dimension. It was also revealed that the lack of conflict resolution skills plays an important role in the occurrence of these conflicts. At the same time, with the change of cultural conditions, a kind of change is created, and these changes, along with the weakness of interpersonal communication and economic and social problems, cause the level of conflicts in the family to increase and become a crisis and a threat to the family foundation.
Keywords
منازعات خانوادگی در میان زوجهای جوان(بررسی هنجارهای متعارض)
رامین مرادی[1]
محمد نوریان نجفآبادی[2]
تاریخ دریافت مقاله: 7/7/1401
تاریخ پذیرش مقاله:15/9/1401
مقدمه
خانواده به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی تحولات زیادی را به خود دیده است. هر چند دگرگونیهای زندگی بشری از قرن نوزدهم به بعد بهخصوص تقسیم کار گسترده سبب تضعیف برخی کارکردهای خانواده شده است، با وجود این هنوز هم خانواده کارکردهای حداقلی خود نظیر تداوم نسل، تأمین نیازهای عاطفی و تا حدودی جامعهپذیری کودکان را حفظ کرده است(مرادی،224:1400). از منظر پژوهشگران، خانواده در ایران بهعنوان اصلیترین واحد تشکیلدهنده جامعه شناخته میشود و نشاندهنده غلبه روح جمعی میباشد- این مسئله در حالی است که در سایر جوامع شاهد چیرگی فردگرایی میباشیم. با توجه به غلبه نگاه خانوادهمحور در جامعه ایرانی سعی شده است در تولیدات فرهنگی، تریبونهای رسمی، برنامهریزیهای کلان نظیر برنامههای توسعه و... بر کانونی بودن نقش خانواده در حیات اجتماعی ایران تأکید شود. دانشمندان علوم اجتماعی انتظار دارند نهاد خانواده از عهده کارکردهایی متعدد خود(تنظیم رفتار جنسی، تولید مثل، حمایت و مراقبت، جامعهپذیری، تامین پایگاه اجتماعی برای افراد خانواده، کنترل اجتماعی شامل کنترل همسران و فرزندان، کارکردهای اقتصادی و ...) برآید(ساروخانی،1390).
با وجود توجه و تأکید و حتی تلاش برای آرمانی جلوه دادن زندگی خانوادگی- در تمایز با سایر اشکال نوظهور همباشی- در ایران، این نهاد در معرض دگرگونی و تغییر قرار گرفته و تا حد زیادی از وجه آرمانی و ایدهآل خود فاصله گرفته است. با ورود و ظهور اشکال مختلف هنجارها و منابع شکلبخشی هویتی به جامعه ایران، نسل جوان به عنوان بخش مهم جامعه که در معرض پیدایی هویتی قرار داشت، منابع هویتبخشی خود را نسبت به نسلهای قبل تغییر داده و این تغییرات بهطور مشخص در روابط زوجین جوان بهعنوان بنیاد خانواده جدید ایرانی نمایان شده است. افزایش آمارهای طلاق، خشونتهای خانگی، خانوادههای گسسته، طرح و پذیرش پدیده طلاق عاطفی، و... جلوههایی از این تغییر هستند که نشانههایی از اختلال در روابط زوجین میباشند. در جوامع غربی این روند تغییر که حداقل طی 40 سال گذشته وجود داشته است، امروزه منجر به ظهور خانوادههای تک والدینی شده است(کاستلز،1390: 40). تحقیقات مختلفی در جهان، وجود و افزایش اختلافات زناشویی (توماس2013، سلینجر[3] و همکاران،2020، سلینجر و ویزمن[4]، 2021) را تصدیق میکنند. این فرآیندهای تغییر و تحول در قالب مفاهیمی همچون: سنت- مدرنیته، جامعه سنتی- مدرن و گذر از سنت به مدرنیته، به صورت نظری و تحلیل، تبیین میشود و بهصورت گسترده در این چهارچوبها مورد مطالعه قرار میگیرد. اما شرایط فرهنگی جامعه ایران، امکان ترسیم تصویر واقعی و دقیقی از این وضعیت را نمیدهد. وجود تابوها و معذوریتهای ارزشی باعث شده که زوجهای جوان بهصورت کجدار و مریز به زیست خانوادگی ادامه دهند، در حالی که روابط پرتنش آنها منشأ مشکلات بسیاری است که خشونت خانگی و در نهایت طلاق، از آثار و نشانههای عینی آن بهشمار میرود. از اینرو، تلاش برای مطالعه و پژوهش این بعد از مناسبات خانوادگی، میتواند زمینه توجه به ریشههای این منازعات را روشن نماید و مسیر تغییر وضعیت و کمک به حل این قبیل منازعات را مهیا کند.
در این پژوهش تلاش میشود به بررسی وضعیت منازعات زوجهای جوان شهر نجفآباد پرداخته شود. بررسی برخی آمارهای موجود نشان میدهد که در شهر نجفآباد در سال 1396 تعداد 662 زوج، در سال 1397 تعداد 680، در سال 1398 تعداد 712 و در نه ماهه اول 1399 تعداد 757 زوج به دلیل منازعات به اورژانس اجتماعی بهزیستی نجفآباد مراجعه نمودهاند(آمار آسیبهای اجتماعی بهزیستی،1399). چنین آمارهایی از این نظر حائز اهمیت هستند که این تعداد از زوجهای جوان، نتوانستهاند منازعه خود را پنهان نگه دارند و آن را به عرصهای خارج از خانواده کشاندهاند که این امر میتواند نشانهای بر وجود گسترده اما پنهان این پدیده باشد. محققان در این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش هستند:
گونههای تعارض در درون خانوادهها کداماند و این تعارضات از کجا نشأت میگیرند؟
پیشینه تحقیق
در زمینه عوامل موثر بر منازعات زناشویی تحقیقات مختلفی در داخل و خارج کشورانجام شده که در این بخش به برخی از آنها اشاره میگردد:
دیلاتره واگنر[5](2018) در پژوهشی با عنوان «مدیریت تعارضات زناشویی زنان و مردان متاهل» در بین 750 زوج در ریو گراند دو سول برزیل دریافتند که عوامل زمینهای برجسنه در مدیریت تعارضات زناشویی عبارت بودند از: دینداری، طول رابطه، اهداف مشترک، حمایت اجتماعی، ثبات روابط و انعطافپذیری شرکا.
اوبری [6]همیلتون (2013) دریافتند که بین عوامل محیطی چون شادی، رضایت، تقسیم عادلانه کارهای منزل و منصفانه پول خرج کردن و تعارض زناشویی ارتباط وجود دارد. زوجینی که رضایت کمتری دارند و شاد نیستند، احتمال بیشتری برای تعارض بین آنها وجود دارد .این در حالی است که زوجینی که شاد و راضی از ازدواج خود هستند، بیشتر با یکدیگر وقت میگذرانند و در رابطه زناشویی، چگونگی پول خرج کردن و کارهای منزل کمتر دچار اختلاف و تعارض میشوند.
هاوکینز و همکاران[7](2012) با مطالعه 886 زوج که تعارضات آنها منجر به طلاق شده بود به این نتایج دست یافتند که شش عامل اساسی در بروز تعارضات و در نهایت طلاق نقش دارند: پیشرفت یکی بدون پیشرفت دیگری، عدمبرقراری ارتباط مؤثر با یکدیگر، مشکلات اقتصادی، خیانت، مشکلات شخصیتی و عدم توجه کافی.
هوشمندی و همکاران (1398) پژوهشی با عنوان «تحلیلی بر علل تعارضات زناشویی در دو دهه اخیر(یک مرور نظاممند) انجام دادند. جامعه آماری مقالات علمی پژوهشی، پایان نامهها و طرحهای پژوهشی مرتبط با تعارضات زناشویی بودکه در دو دهه اخیر (1380 تا 1398 و 2000 تا 2019). انجام شده بودند. یافتهها نشان داد عمدهترین علل تعارضات زناشویی عبارت اند از: 1- مشکلات مالی (74/7 درصد) ؛ 2- دخالت خانوادهها و اطرافیان (20/7 درصد) 3- خشونت جسمانی و کلامی (14/6 درصد) 4- ضعف مهارتهای ارتباط و حل مسئله (6/5 درصد) 5- مشکلات جنسی (8/4 درصد).
فرهمند و توانگر(1397) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه پویایی هویت زنانه و تعارضات زناشویی (مورد مطالعه: زنان ساکن یزد)» دریافتند بیشترین تعارضات زناشویی در ابعاد تعارض ارتباطی و امور مالی است. دادهها همچنین نشان داد میان دو متغیر پویایی هویت زنانه و تعارضات زناشویی رابطه معنیداری وجود دارد؛ به طوری که با پویاترشدن ابعاد هویت زنانه و تغییر هویت سنتی به هویت مدرن، تعارضات زناشویی نیز افزایش مییابد. در ابعاد سهگانه هویت زنانه نیز دادهها نشان داد هویتهای جنسیتی، نقشی، شخصی و مدرن در مقایسه با ابعاد سهگانه هویت سنتی زنان با تعارضات زناشویی رابطه بیشتر و مثبتی دارند. از دیگر نتایج پژوهش حاضر این است که تعارضات زناشویی زنان شاغل بیشتر از زنان غیرشاغل است و تعارضات زناشویی با افزایش تحصیلات کاهش مییابد. نتایج تحلیل معادلات ساختاری برای ارزیابی الگوی پژوهش نیز نشان داد الگوی پژوهش بهطور کلی برازش مطلوبی دارد.
بابایی (1397) پژوهشی با عنوان «پیشبینی تعارضات زناشویی زنان درگیر خشونت خانگی براساس طرحوارههای جنسی، عملکرد جنسی و رضایت جنسی» انجام داد. جامعه آماری این پژوهش را کلیه زنان مراجعهکننده به سازمان پزشکی قانونی شهر ساری در نیمه اول سال 1395 تشکیل میدادند. یافتهها نشان داد زنانی که از طرحوارههای جنسی مثبت، عملکرد جنسی بالا و رضایت جنسی بالایی بر خوردارند، تعارضات زناشویی پایینتری را تجربه میکنند.
بلالی و همکاران (1395) طی تحقیقی با عنوان »عوامل مؤثر بر تضاد نقشهای زنان و رابطه آن با تعارضات خانوادگی در شهر همدان» دریافتند که جامعهپذیری جنسیتی با ابعاد تقسیم کار جنسیتی، نقش مادری، نوع نگرش زن و شوهر به اشتغال زنان و همچنین میزان باورمندی زنان به کلیشههای جنسیتی، رابطه مثبت و مستقیم با تجربه تضاد نقش در زنان دارد.
مسعودی اصل و راد (1395) در تحقیقی با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با ناسازگاری زناشویی در شهر تبریز» دریافتند ناسازگاری زناشویی توسط متغیرهای ناکامی جنسی، پایبندیهای مذهبی و پایگاه اجتماعی (پایین) تبیین میشود.
یافتههای تحقیق توسلی و طاهری (1394) با عنوان «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر اختلافها و تعارضات اقتصادی زندگی زناشویی زنان شاغل و خانهدار شهر تهران» حاکی از آن است که بین تقسیم کار در خانواده، نگرش نسبت به اشتغال زن و عرف مذهبی و هزینهها، افزایش میزان حمایت خانوادگی و افزایش درآمد با اختلافات اقتصادی زندگی زناشویی در دو گروه زنان شاغل و خانهدار رابطه معناداری وجود دارد. از طرفی بین مدت زمان ازدواج و تعداد فرزندان و اختلافات اقتصادی زندگی زناشویی در میان زنان غیرشاغل، رابطه معناداری وجود دارد. در مجموع، یافتهها نشان میدهد که اختلافات اقتصادی زندگی زناشویی زنان شاغل بیش از زنان خانهدار است.
رازقی و اسلامی (1394) در پژوهشی با عنوان «مطالعه کیفی علتهای تعارض در خانواده» دریافتند که تفاوتهای فردی و اجتماعی، دخالت اطرافیان، نبود مهارتهای ارتباطی، مسائل اقتصادی، برآوردهنشدن نیازها و نارضایتی در روابط عاطفی و زناشویی از جمله شرایط وعلل اصلی در بروز تعارض خانوادگی هستند. همچنین پیامد چنین تعارضهایی به درگیری لفظی و جسمی، کاهش سرمایه اجتماعی و در نهایت بیاعتنایی و طلاق عاطفی منجر خواهد شد.
نقد پیشنه تحقیقاتی
با توجه به مطالعاتی که در بخش قبل به آنها اشاره شد، میتوان گفت که هریک به بخش یا قسمتی محدود از متغیرهای اثرگذار بر منازعه زوجین پرداختهاند؛ بهطوری که گونهشناسی مشخصی از این قبیل منازعات و ریشههای آنها ارائه نداده بودند. نکته دیگر اینکه بیشتر تحقیقات مرورشده به متغیرهای خرد و زمینهای پرداخته بودند و به سطح عوامل ساختاری توجه چندانی نکرده بودند. در این پژوهش بنا بر آن است که گونههای تعارض بین زوجین شناسایی و احصا شوند- ضمن آنکه به سطوح خرد و کلان برآمدن این تعارضات نیز توجه گردد.
مروری بر ادبیات نظری تحقیق
مفهوم «تعارض خانوادگی»[8] مفهومی است که اغلب با مفاهیم دیگری همچون بیثباتی زناشویی، طلاق و... یکسان انگاشته میشود. در حالی که میتوان چندین ویژگی خاص برای تعارضات خانوادگی بیان داشت؛ از جمله اینکه تعارضات خانوادگی به صورت تنش در روابط زن و شوهر یا خانواده باقی میماند و کمتر مورد توجه قرار میگیرد و یا اختلاف نظر و سلیقه که لزوماً نمیتوان آن را به عنوان یک نوع درگیری خانوادگی شناخت. یکی دیگر از ویژگیهای تعارضات خانوادگی این است که با اینکه این تعارضات و تضادها در درون خانواده وجود دارد، اما اغلب ازدواجها پایدار است (کلرهالز و ویدمر[9]،2016: 1).
از این رو میتوان تعارضات خانوادگی را به عنوان رابطهای مورد بررسی قرار داد که حاصل تنشهای آشکار و پنهان و ناشی از دشواری اعضای خانواده در تعریف وضعیت خود میباشد. این دشواریها حاصل اهداف و منابع و همچنین ساختارهای سازمانی متفاوت برای دستیابی به اهدف فردی و یا حفاظت از منافع است (کلرهالز و ویدمر و لوی[10]،2004).
وقتی از تعارضات درون خانواده صحبت به میان میآید، بیان ننده این مطلب است که میان زن و شوهر به واسطه مسائل مختلف نوعی کشمکش و تعارض به وجود آمده باشد. این کشمکش و تعارض از زاویه نگاه زنان حداقل به چهار دلیل ایجاد میگردد:
- منازعات مادی مبنی بر تقسیم کار درون خانواده بر مبنای جنسیت: اولین دلیل بیان کننده این نکته است که زنان نقش صرفا خانهداری و تربیت فرزندان را به عهده دارند و از این رو مسئلهای که ایجاد میشود بحث استقلال مالی است. زن در چنین حالتی به مرد وابستگی تام دارد و در موضع ضعف در درون خانواده قرار میگیرد.
- زن به عنوان «سنگ صبور خانواده» شناخته میشود و از این رو هیچ انتظاری برای ابراز احساسات و عواطف او در خانواده نمیرود، بلکه باید در مقابل ابزار احساسات و عواطف دیگر افراد خانواده از خود واکنش همدلانه نشان دهد.
- تفاوت بدنی زن و مرد و همچنین تفاوت مالی این دو موجب میشود که سطح فعالیت اجتماعی زنان به شدت کاهش یابد و حتی با خشنونت کلامی و فیزیکی مرد نیز مواجه شود.
- در حوزه نیازهای جنسی نیز این انتظار از زن میرود که به خواستههای شوهر در زمینه جنسی و فرزندآوری توجه نماید- از هوسهای مردانه تبعیت نماید و از خواستههای خود در این زمینه چشمپوشی کند(آبوت و والاس،1399: 119-121).
نظریه آنومی و منازعات
شاید بتوان به صورت کلان دورکیم را از جامعهشناسانی دانست که پیرامون منازعات در سطح برخی از دیدگاههای خود بهصورت غیرمستقیم به بحث و بررسی پرداخته است. مفهوم کانونی نظریه دورکیم پیرامون مسائل اجتماعی، مفهوم آنومی میباشد. آنومی براساس نظر یکی از دورکیمپژوهان به معنای نبودن همراهی با قواعد اخلاقی است(استفان و لورنز[11]،2008).
مکانیزم عمل آنومی را میتوان به این صورت توضیح و تبیین نمود که با ضعیف شدن روح جمعی و آزاد شدن فرد از سلطه آن زمینههای دیگری شکل میگیرند که امکان کجرفتاری را پدید میآورند. دورکیم معتقد است که اقتدار اخلاق در یک جامعه تا جایی برای مردم قابل قبول است که این اخلاق با شرایط مادی زندگی مطابقت داشته باشد. به عبارت دیگر، اقتدار اخلاقی در صورتی اعتبار خواهد داشت که برای افرادی که درگیر فعالیت در جامعه همواره در حال تغییر و تحول هستند، با معنی باشد. حال اگر افراد مجبور به انجام نقشهایی گردند که با استعدادهایشان مطابقت نداشته باشد وضعیت آنومیک پیش میآید(دورکیم، 1398: 397-396). نتیجه این مکانیسم، ایجاد فرآیند فردگرایی مفرط است. دورکیم در نظریه خود معتقد است اخلاق میتواند جنبه افراطی فردگرایی را که به صورت بیمارگونه خود را نشان میدهد، بگیرد (له مان،1385: 113).
این فردگرایی مفرط حاصل نیازهای نامحدود افراد است. از این رو، دورکیم در توضیح خود اشاره میکند که نه در سرشت اندامی و نه در سرشت روانی انسان، نشانهای که حاکی از محدودیت این نیازها باشد، نمیتوان پیدا کرد.... در نتیجه تا اندازهای که آنها به خود فرد وابسته هستند، غیرمحدود میباشند. صرفنظر از هر نیروی تنظیمکننده بیرونی، ظرفیت و توانایی و حساسیتشان در خود به مثابه یک گودال بی انتهاست که هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند (دورکیم،1387: 291). برداشت دورکیم از آنومی مستقیماً با نوعی خاص از فردگرایی ارتباط پیدا میکند که دارای بینش سودباورانه و خودخواهانه است. از این رو، تعلق اجتماعی فرد نسبت به جامعه و منافع جمعی رو به نقصان میرود و زمینه ساز آنومی میشود(دورکیم، 1387: 411).
هر چند در نگاه اول بحث آنومی و متغیرهایی که دورکیم در مورد آن به بحث پرداخته است، به بحث منازعات ارتباط پیدا نمیکند، اما میتوان عنصر فردگرایی مفرط و تمایلات مادیگرایانه را از عواملی دانست که در نظام فرهنگی خانواده در دوران معاصر موجب ایجاد منازعات میشود. به بیان دیگر، غالب شدن نگاه مادی و فردی در زندگی میان دو نفر و متغیرهای زمینهای همچون: وضعیت اشتغال، میزان درآمد، میزان تحصیلات و غلبه نگاه مصرفی در زندگی موجب خواهد شد که سطح منازعات به واسط این عوامل افزایش یابد.
نظریه تغییر ارزشی و منازعات
یکی دیگر از دلایل ایجاد منازعات در درون خانواده را میتوان تغییر در نظام ارزشی حاکم بر جامعه دانست؛ تحولی که طی آن ارزشهای سنتی و جمعگرایانه تبدیل به ارزشهای مفرد فردی میشود. به تعبیر زیمل، عمیقترین مسائل زندگی مدرن، تلاش برای حفظ استقلال و فردیت در برابر نیروهای سلطهگر جامعه و به صورت خاص میراث تاریخی و فرهنگی و تکنیکهای خارجی زندگی است(زیمل،1399: 493). بر اساس همین نکته است که زیمل معتقد شده ذهن مدرن (انسان مدرن) هر چه بیشتر ذهنی حسابگر شده است؛ دقت حسابگرانه زندگی عملی که از اقتصادی پولی نتیجه شده و این اقتصاد پولی بوده است که به این ترتیب زندگی روزانه مردم بسیاری را با سنجیدن، محاسبه کردن، شمردن و تنزل ارزشهای کیفی به اصطلاحات کمی پر کرده است(زیمل،1399: 497). مفهوم مادیشده زندگی مدرن در نظرات معاصر در نزد اینگلهارت توسعه بسیاری یافته است. از نظر اینگلهارت تغییر(در ساحت زندگی انسانها) امری تدریجی است که بازتاب تغییر در تجارب نسلهای قدیم و جدیدتر است. وقتی نسل جوانتر به تدریج جانشین نسل قدیم میشود، دیدگاه مسلط این جوامع نیز دگرگون میشود. این تغییر بر اساس دو فرصیه بنا شده است:
- فرضیه کمیابی: اولویتهای فرد بازتاب فضای اجتماعی اقتصادی است. ارزشهای ذهنی مردم به اموری تعلق میگیرد که عرضه نسبتا کوتاهی دارد. در دورهای که بقای مادی مهم است، ارزشها هم حول همین منابع کمیاب شکل میگیرد (اینگلهارت[12]:1997: 15).
- فرضیه جامعهپذیری: رابطه فضای اجتماعی اقتصادی و اولویتهای ارزشی بلافصل نیست. باید نسلی بگذرد تا تغییرات ارزشی با تغییرات اجتماعی اقتصادی هماهنگ شود. بنابراین نسل جوان تجربیاتی پیدا میکند که در اختیار نسل گذشته نبود(اینگلهارت:1997: 18).
بر اساس این دو فرض میتوان گفت در جوامع ماقبل صنعتی، نظم اخلاقی معمولاً شکل میگیرد(اینگلهارت،1997: 54). در جوامع سنتی این هنجارها کارکردهای حیاتی دارند. برای اینکه اطاعت و پیروی از این هنجارها، حتی در مواجه با وسوسههای شدید نافرمانی، به اندازه کافی الزامآور و اجباری باشد، این هنجارها بسان ارزشهای مطلق و معمولاً همچون قوانین الهی تلقین میشوند.
در جوامع کشاورزی که نسبتاً غیرمتغیر هستند این هنجارها عملی و قابل اجرا میباشند، اما برای تطبیق با یک محیط بسیار متغیر ارزشهای مطلق ذاتا خشک و سخت میباشند. متفکران مکتب نوسازی معتقدند که برای تحقق نوسازی حداقل لازم بود که بعضی از مولفههای نظام ارزشی سنتی در هم شکسته شود. این واقعیت گواهی است بر این که چرا اصلاحات پروتستانی در نوسازی اروپای غربی آنقدر مهم بود و این که چرا در جاهای دیگر وجود چالشهای مشابه با ارزشهای سنتی ضروری بوده است(اینگلهارت،1997: 54). تحقیقات انجام شده در این حوزه حاکی از آن است که جوامعی که تاکید نسبتاً شدیدی بر مذهب میکنند، همچنین خانوادههای بزرگ را ترجیح میدهند(اینگلهارت،1997: 85)، هنجارهای سنتی نقش جنسی دارند- از آسیای شرقی تا دنیای اسلام و جامعه غربی- زنان را از اشتغال در بیرون از خانه منع میکنند. در واقع تمام جوامع ما قبل صنعتی بر تولد و پرورش کودک به عنوان هدف اصلی هر زن، مهمترین کارکرد او در زندگی و بزرگترین منبع رضایت او، تاکید میکردند(اینگلهارت:1997: 41). خانهنشینی زنان و منع شدید روابط جنسی آزاد و غیرمتعارف از معیارهای رایج در همه جوامع سنتی غربی و غیر غربیاند. به طور کلی، او جامعه سنتی را جزو جوامع دچار کمیابی میداند و معتقد است که تحت شرایط ناامنی در این جوامع، مردم جهان بینی را اتخاذ میکنند که در برگیرنده نقشهای جنسیتی سنتی و هنجارهای مذهبی سنتی است(اینگلهارت،1997: 47).
فرآیند مدرنیته، جهان سنتی را که در آن زندگی معنایی روشن دارد، متلاشی میکند. پیوندهای جمعی و مشترک گرم و شخصی جایشان را به روابط غیرشخصی و رقابتی در جامعهای میدهند که مبتنی بر توفیق شخصی است(اینگلهارت،1997: 23). همان گونه که وبر میگوید مشخصه انتقال از جامعه پیشصنعتی به جامعه صنعتی، عقلانی شدن فراگیر تمام حوزههای جامعه است که تغییر از ارزشهای سنتی و عموماً مذهبی به سمت ارزشهای عقلانی را در زندگی اقتصادی سیاسی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت(همان: 5). مولفههای کلیدی نوسازی از دیدگاه وبر عبارت بودند از غیر دینی شدن یعنی دنیوی شدن و دیوانسالاری.
بنمایه نوسازی فرهنگی، گذار از اقتدار سنتی و عموماً مذهبی به سمت اقتدار عقلانی-قانونی بود. همراه با این تغییر، اعتبار و کارکردهای اقتصادی اجتماعی نهادهای اصلی سنتی (خانواده و کلیسا(اینگلهارت،1997: 74-53) و ضرورت و اهمیت نقش خانواده نسبت به روزگاران گذشته کمتر شده است.
اگر زمانی خانواده واحد اصلی اقتصاد بود، اما در جوامع پیشرفته صنعتی، زندگی شغلی فرد به طور حیرتآوری در بیرون خانه اتفاق میافتد. همچنین امروزه آموزش و پرورش اساساً بیرون از خانه صورت میپذیرد. علاوه براین مسئولیت زندگی و بقای شهروندان را دولت رفاه تقبل کرده است. در گذشته زندگی و مرگ فرزندان وابسته به این بود که آیا والدین شان آنها را تامین میکنند یا خیر و بقای والدین در زمان پیری وابسته به فرزندانشان بود. امروزه اگر چه خانواده هنوز مهم است، اما دیگر به منزله رابطه بین مرگ و زندگی نیست و تا حد زیادی نقش خانواده توسط دولت رفاه ایفا میگردد. نسل جدید میتواند به زندگی خود ادامه دهد حتی اگر خانواده تجزیه و منحل شود و یا حتی هیچ یک از والدین در کنار هم نباشند. تحت شرایط معاصر، خانواده تکوالدی و سالخوردگان بدون فرزند، امکانات بسیار بهتری برای ادامه زندگی و بقا نسبت به گذشته در اختیار دارند. دلایل تضعیف هنجارهای حامی خانواده دو والدی متشکل از دو جنس مخالف متعددند: از ظهور دولت رفاه گرفته تا کاهش شدید نرخ مرگ و میر اطفال؛ بدین معنی که زوجه دیگر نیازی به داشتن 4 یا 5 بچه به منظور بازتولید جمعیت نداد. این مسائل همگی موجب میشود که اگر دو فرد در قالب زن و شوهر از دو دیدگاه ارزشی سنتی و مدرن تبعیت کنند، خانه را به صحنه منازعات دائمی میان خود تبدیل نمایند.
از سوی دیگر، میتوان مفهوم منازعات را در دیدگاه تضادگرایان پیگیری نمود. اولین متفکری که پیرامون منازعات و تعارضات به ارائه دیدگاه نظری پرداخته، کارل مارکس است- اما در دوران جدید دیدگاه تضاد را با نوشتههای لوئیس کوزر میشناسند. کوزر در کتاب «نظریه تقابلهای اجتماعی» به بررسی دیدگاههای زیمل پیرامون تقابل پرداخته است و سعی نموده این دیدگاهها را بسط دهد. در مجموع کوزر 16 نظریه را از نوشتههای زیمل استخراج نموده است که هر کدام از آن ها بخشی از فرآیند تقابل را تبیین مینماید. در این جا فقط به دو مورد از آنها میپردازیم. نظریه اول بیان میکند که بر اساس نظریه تقابل، میتوان از طریق تشدید احساس جدا بودن از سایرین، مرزهای میان گروهها را در سیستم اجتماعی وضع نمود و بدینوسیله هویت گروهی را در سیستم اجتماعی حاصل آورد. از جانب دیگر، دفع دوسویه از هر دسته و گروهی باعث نگهداری کل سیستم اجتماعی میگردد، چرا که با این وسیله تعادل میان گروههای مختلف موجود در اجتماع بهوجود خواهد آمد(کوزر،1384: 67-66).
به بیان دیگر، تمایز میان ما و دیگران، همه از طریق تقابل حاصل میشود. در توضیح این مطلب میتوان بیان داشت که مخالفت و تناقض به همین دلیل میتوانند نظامی را برپا نگهدارند، زیرا به این وسیله تعادلی میان اجزای مختلف آن نظام ایجاد میشود. ایجاد چنین حالتی، تداوم و همبستگی میان افراد متعلق به یک گروه یا طبقه یا لایهای واحد که به وسیله نشان دادن عدم تمایل خود به اعضای گروه دیگر بروز مینماید، موجب میشود که نوعی تضاد همگانی علیه هم در میان اعضای مختلف خرده گروههای اجتماعی و در ارتباط با سایر گروهها در کل سیستم اجتماعی ایجاد شود که همین امر، زمینهساز بروز و تداوم سلسه مراتبی از موقعیتهای اجتماعی میگردد (کوزر،1384: 70-69). از این نگاه منازعات درون خانواده نه تنها کارکرد منفی ندارد، بلکه موجب ایجاد استحکام روابط درون خانواده میشود. به نوعی قدرت درون خانواده با منازعات به صورت سلسله مراتب ظاهر میشود و از همین نقطه است که جایگاه زن و شوهر در خانه و میان اطرافیان مشخص میگردد. نگاه مردسالارانه و یا زنسالارانه حاصل همین حاکمیت سلسله مراتب منازعات درون خانواده است- هر چند امروزه به بحث چندسالاری نیز در درون خانواده اشاره میشود. پس منازعات، حدود قدرت افراد در درون خانواده یا هر گروه اجتماعی را مشخص میکند.
یکی از نظریات دیگری که کوزر در کتاب خود بیان میدارد این است که تقابل اجتماعی در روابطی که آشکار میشود، همیشه مبین کارکردی نامناسب نیست، بلکه گاه وجودش، بقایای آن مجموعه را تضمین میکند. اعضای گروه میتوانند بدون امکان اینکه پرخاشگریها را برضد هم بهکار ببرند و از آنها رهایی یابند و یا آنها را طرد کنند، در کلیت (سیستم) خود را تحت فشار احساس کنند و ناچار به گوشه عزلت بگریزند، اما زمانی که تقابل، پرخاشگریهای انباشته شده را آزاد کند، همزمان انسجام درون گروهی را در این سیستم مجدداً برقرار مینماید. سیستمهای اجتماعی، نهادهای خاصی را ایجاد میکنند که کارکردشان منحرف نمودن احساسات خصمانه و پرخاشگرانه است. این نهادها مانند سوپاپ اطمینانی به پایایی سیستم کمک خواهند کرد؛ بدین گونه که یا تقابلی اجتماعی را سد میکنند و یا تاثیرات متلاشیکننده آن را محدود مینمایند. این نهادها عوامل جانشین شوندهای را ایجاد میکنند که احساسات خصمانه را به خود معطوف نموده و در نهایت زمینهساز امکاناتی جهت تخلیه هیجانی میگردند و بدین وسیله این سوپاپ اطمینان سدی خواهد بود برسر راه بروز پرخاشگریهایی که در حقیقت باید به عوامل اصلی بازگردند و به آنها ضربه وارد آورند(کوزر،1384: 97). همچنان که بیان شد، کوزر برای منازعات کارکرد مثبت در نظر میگیرد. خود زیمل هم اشاره میکند از دیدگاه او یکی از مباحث اساسی در جامعه انسانی بحث منازعات (ستیز) میباشد. این مسئله در واقع به علت تنفر، حسادت، نیاز و میل ایجاد میشود. از این رو، منازعات نوعی ویژگی دوگانه متباین را در جامعه برطرف میکند تا به نوعی وحدت در جامعه دست پیدا نماییم(زیمل،1399: 188-187).
البته برای این که این کارکرد مثبت ایجاد شود ، نوعی مکانیسم برای آن بیان میکند؛ بهگونهای که با انباشته شدن عوامل تقابلی در درون خانواده، دو نوع پیامد ایجاد میگردد: یا در تقابل پرخاشگریها و زد و خورد این تقابلها و منازعات خود را نشان دهد و یا به صورت عمل نکردن به برخی از وظایف و مقابله کلامی با طرف مقابل در مقابل این منازعات واکنش نشان دهد. مکانیسمهای جانشین موجب میشود که حیات گروه حفظ شود و مانند سوپاپ اطمینان منازعات در درون خانواده عمل کنند. اما اگر این تقابلها به حد بسیار گستردهای رسد، دیگر منازعات از سطح نرم و مقابل به سطح سخت و برخورد افراد خواهد انجامید که ایجاد مسئله میکند. از این رو، خود منازعات در این نگاه عامل مشکلزایی نیست، بلکه افزایش و عدم تخلیه آن موجب ایجاد آسیب میگردد. منازعات در سطح خانواده ریشههای مختلفی دارد. از این رو در بحث نظری سعی گردید عوامل مختلفی که ممکن است این وضعیت را در نهاد خانواده ایجاد نماید، توضیح داده شود. اساس بحثی که در این قسمت مطرح گردید. بر مبنای وضعیت اجتماعی و فرهنگی و عوامل مخل در این زمینهها بوده است. هر چند نتایج عوامل اجتماعی در سطح وسیع میتواند بر مسائلی دیگری در حوزه نهادهای اقتصادی مرتبط با خانواده نیز تاثیر بگذارد، ولی نظر نویسندگان این است که عوامل فرهنگی و اجتماعی امروزه تاثیر بسیار بیشتری را در منازعات خانوادهها دارند. برخی از تحقیقات جاری نیز آن چنان که در قسمت پیشینه به آن اشاره شد این نتیجه و دیدگاه را تایید میکنند پس با توجه به این موارد، متغیرهایی زیر به عنوان متغیرهای تاثیرگذار بر بروز منازعات در خانواده مطرح و در قالب یک مدل مفهومی ارائه میگردند.
شکل 1: مدل مفهومی عوامل موثر بر منازعات درون خانواده
روششناسی پژوهش
مطالعه حاضر به لحاظ اجرا از نوع پیمایشی، از نظر زمانی، مقطعی، به لحاظ ماهیت، کاربردی و به لحاظ وسعت، پهنانگر است. با توجه به مسئله اصلی مود بررسی در این پژوهش(زوجین دارای تعارض، بنا به تعریفی که در بخش نظری ارائه شد)، در این پژوهش از روش نمونهگیری غیراتفاقی استفاده شده است. برای دسترسی به نمونهها منطبق با تعاریف تحقیق به سازمان بهزیستی به عنوان یکی از مراکز اصلی پیرامون مسئله مورد تحقیق مراجعه شد و طی 6 ماه با 60 زوج که دارای تعارض بودند در قالب پرسشنامه محققساخته مصاحبه گردید. از آنجا که کلیه نمونهها مورد بررسی قرار گرفتهاند، لذا جامعه آماری و حجم نمونه پژوهش یکسان میباشد. و در قالب نظام تمامشماری، تعداد 120 پرسشنامه بین زوجین توزیع گردید.
فرضیههای تحقیق
- میزان فردگرایی مفرط زوجین بر میزان منازعات درون خانواده اثرگذار است.
- تفاوت نظام ارزشی(مدرن و سنتی) زوجین بر منازعات درون خانواده اثرگذار است.
- مهارت حل منازعات میان زوجین بر میزان منازعات درون خانواده اثرگذار است.
- فرهنگ مردسالار در درون خانواده بر میزان منازعات اثرگذار است.
ابزار مورد استفاده در این مطالعه، پرسشنامه بود که پس از احراز اعتبار و پایایی آن در مراحل مقدماتی تحقیق، برای جمعآوری دادههای مورد نیاز در مرحله نهایی مورد استفاده قرار گرفت.
برای سنجش متغیرهای تحقیق، منازعات درون خانواده چهار بعد (منازعات جسمی، منازعات جنسی، منازعات روانی و منازعات مالی)، فردگرایی، ارزشهای سنتی، ارزشهای مدرن، نبود روش حل منازعات و فرهنگ مردسالاری از طیف لیکرت در قالب پاسخهای چهار و پنج گزینهای بسته استفاده گردید. با توجه به اینکه هرکدام از متغیرهای تحقیق با تعدادی سوال بسته مورد سنجش قرار گرفت. سوالات باهم جمع و سازههای جدید شکل گرفت.
جدول1: سنجش میزان منازعات خانوادگی و متغیرهای مستقل تحقیق
متغیر |
تعداد گویه |
سطح سنجش |
منازعات درون خانواده |
30 |
طیف لیکرت
|
منازعات جسمی |
8 |
|
منازعات جنسی |
7 |
|
منازعات روانی |
7 |
|
منازعات مالی |
8 |
|
فردگرایی |
12 |
|
ارزشهای سنتی |
8 |
|
ارزشهای مدرن |
10 |
|
روش حل منازعات |
17 |
|
فرهنگ مردسالاری |
8 |
دادهها به کمک نرمافزارهای آماری SPSS و Amos تحلیل شدند.
اعتبار پرسشنامه تحقیق حاضر از نوع صوری بود و برای سنجش پایایی متغیرها از آلفای کرونباخ استفاده شد. از میان متغیرهای مستقل، متغیر فردگرایی (85/0) بالاترین میزان آلفا را دارا بوده است و فرهنگ مردسالار (70/0) کمترین میزان آلفا را دارا بودند. همچنین آلفای متغیر منازعات درون خانواده برابر با 73/0 بوده است.
برای سنجش موضوع مورد تحقیق از طیفهای مختلفی سوالی جهت بررسی مفاهیم منازعات درون خانواده، فردگرایی، ارزشهای سنتی، ارزشهای مدرن، نبود روش حل منازعات و فرهنگ مردسالاری استفاده شده است. بر اساس نظر محققان (کلانتری،1395). در صورت بیشتر بودن ضریب آلفای کرونباخ از 7/0 همبستگی درونی بالایی وجود دارد که در مورد طیفهای مورد مطالعه بر اساس جدول بالا این امر به ثبوت رسید
یافتههای پژوهش
الف)یافتههای توصیفی
از مجموع 120 پاسخگوی این تحقیق، 40درصد پاسخگویان سابقه طلاق در خانواده خود داشتند و 60 درصد سابقه طلاق نداشتند. همچنین 66 درصد مردان شاغل و 34 درصد غیر شاغل و در مقابل 13 درصد زنان شاغل و 74 درصد بیکار بودند. از طرفی 0/11 درصد زنان تحصیلاتی در سطح ابتدایی، 9 درصد دیپلم نگرفته، 10 درصد دیپلمه، 5 درصد فوق دیپلم، 7 درصد لیسانس و 8 درصد تحصیلاتی در سطح فوق لیسانس و بالاتر داشتند. 15 درصد مردان تحصیلاتی در سطح ابتدایی، 6 درصد دیپلم نگرفته، 19 درصد دیپلم 2 درصد فوق دیپلم، 4 درصد لیسانس و 4 درصد تحصیلاتی در سطح فوق لیسانس و بالاتر داشتند.
جدول 2: یافتههای توصیفی متغیر وابسته پژوهش و مولفههای آن در پاسخگویان
متغیر |
میانگین طیف |
میانگین واقعی |
انحراف معیار |
کجی |
دامنه |
حداقل |
حداکثر |
تی |
سطح معنیداری |
منازعات درون خانواده |
60 |
32/70 |
15/12 |
692/0- |
76 |
19 |
95 |
89/80 |
000/0 |
منازعات مالی |
10 |
73/11 |
27/2 |
175/0- |
12 |
6 |
18 |
173/47 |
000/0 |
منازعات جنسی |
10 |
69/11 |
07/3 |
726/0 |
16 |
6 |
22 |
60/41 |
000/0 |
منازعات روانی |
10 |
55/12 |
29/3 |
066/0 |
15 |
5 |
20 |
75/41 |
000/0 |
منازعات جسمی |
10 |
98/15 |
06/4 |
359/0- |
20 |
5 |
25 |
07/43 |
000/0 |
براساس جدول2، میزان منازعات زوجین بر مبنای ابزار به کار رفته در پژوهش در سطح نمونه و جامعه آماری بالاتر از سطح متوسط است و نتیجه آزمون تی تک نمونهانی با اطمیمنان 99 درصد آن را تایید میکند. همچنین میانگین واقعی میزان منازعات زوجین (32/70) از میانگین طیف (60) درسطح نمونه و جامعه آماری بالاتر از سطح متوسط است. نمره بالاتر در مقیاس منازعات نشانگر بالا بودن تعارضات زناشویی است. نتیجه میزان منازعات زوجین متوسط رو به بالا است که نتیجه آزمون تی تک نمونهای برای متغیر وابسته تائید گردید.
همچنین نتیجه آزمون تی تک نمونهای نشان داد میانگین استخراجشده مولفههای منازعات مالی (73/11)، منازعات جنسی (69/11)، منازعات روانی (55/12) و منازعات جسمی (98/15) در سطح نمونه و جامعه آماری با اطمینان 99 درصد بالاتر از سطح متوسط است.
جدول 3: یافتههای توصیفی متغیرهای مسقل پژوهش در پاسخگویان
متغیر |
میانگین طیف |
میانگین واقعی |
انحراف معیار |
کجی |
دامنه |
حداقل |
حداکثر |
تی |
سطح معنیداری |
فردگرایی |
36 |
02/42 |
83/6 |
261/0- |
00/29 |
00/26 |
00/55 |
48/61 |
000/0 |
ارزشهای سنتی |
20 |
35/25 |
31/6 |
241/0 |
29 |
11 |
40 |
16/40 |
000/0 |
ارزشهای مدرن |
25 |
45/31 |
04/4 |
338/0 |
20 |
22 |
42 |
68/77 |
000/0 |
نبوه روش حل منازعات |
5/42 |
75/61 |
50/8 |
235/0- |
37 |
42 |
79 |
63/72 |
000/0 |
فرهنگ مردسالاری |
21 |
26/18 |
15/4 |
020/0 |
20 |
9 |
29 |
97/43 |
000/0 |
براساس جدول3، نتیجه آزمون تی تک نمونهای نشان داد میانگین استخراجشده متغیرهایفردگرایی (02/42)، ارزشهای مدرن (45/31) و نبود روش حل منازعات (75/61) در سطح نمونه و جامعه آماری با اطمینان 99 درصد بالاتر از سطح متوسط است. از طرفی دیگر متغیرهای ارزشهای سنتی (35/25) و مردسالاری (26/18) در سطح نمونه و جامعه آماری با اطمینان 99 درصد پایینترازسطح متوسط است.
ب)یافتههای استنباطی
جدول 4: ماتریس همبستگی مرتبه صفر بین منازعات زوجین با متغیرهای پژوهش
|
منازعات درون خانواده |
ارزشهای مدرن |
ارزشهای سنتی |
فردگرایی مفرط |
نبود روش حل منازعات |
فرهنگ مردسالاری |
منازعات درون خانواده |
1 |
|
|
|
|
|
ارزشهای مدرن |
**444/0 |
1 |
|
|
|
|
ارزشهای سنتی |
**299/0- |
189/0- |
1 |
|
|
|
فردگرایی مفرط |
**685/0 |
**416/0 |
**370/0- |
1 |
|
|
نبود روش حل منازعات |
**533/0 |
**786/0 |
**347/0- |
**521/0 |
|
|
فرهنگ مردسالاری |
*252/0 |
180/0 |
**410/0- |
314/0- |
*252/0 |
1 |
** معنیدار در سطح کمتر از 01/0 * معنیدار در سطح کمتر از 05/0
درجدول4 ، نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیرها بیانگر این است که بین منازعات درون خانواده و میزان فردگرایی مفرط، ارزشهای مدرن، نبود روش حل منازعات و فرهنگ مردسالاری همبستگی مستقیم مثبت و معنی دارو بین منازعات درون خانواده با ارزشهای سنتی همبستگی معکوس و معنیدار وجود دارد (05/p<).
براساس یافتههای جدول 5، فرضیه اول بیانکننده این است که فردگرایی مفرط زوجین بر میزان منازعات درون خانواده براساس میزان ضریب همبستگی پیرسون (685/0r=) و سطح معنیداری (000/0sig=) مورد تایید میباشد. همچنین فرضیه دوم نشانگر این مطلب میباشد که ارزشهای مدرن زوجین بر میزان منازعات درون خانواده با میزان(444/0r=) و سطح معنیداری(001/0>p) پذیرفته شده است. ارزشهای سنتی زوجین بر میزان منازعات درون خانواده هم در فرضیه سوم با میزان ضریب همبستگی پیرسون (299/0-r=) و سطح معنیداری (000/0sig=) پذیرفته شد. در واقع، با افزایش ارزشهای سنتی زوجین منازعات درون خانواده خانواده کاسته میشود. از طرف دیگر فرضیه چهارم، تاثیر نبودن روش حل منازعات میان زوجین بر میزان منازعات درون خانواده براساس (533/0r=) با سطح معنیداری (001/0>p) را نشان میدهد. در نهایت فرضیه پنجم، تاثیر میزان فرهنگ مردسالاری در درون خانواده بر میزان منازعات میان زوجین خانواده براساس میزان ضریب همبستگی پیرسون برابر(252/0r=) با میزان خطای کمتر پنج درصد و سطح معنیداری 95 درصد را تایید کرد. بر اساس یافتههای جدول مزبور، منازعات زوجین بیشترین و کمترین همبستگی را به ترتیب با فردگرایی مفرط (685/0=r) و فرهنگ مردسالاری (252/0=r) دارد.
جدول5: ماتریس همبستگی مرتبه صفر بین ابعاد منازعات درون خانواده با متغیرهای پژوهش
|
ارزشهای مدرن |
ارزشهای سنتی |
فردگرایی مفرط |
عدم روش حل منازعات |
فرهنگ مردسالاری |
منازعات درون خانواده |
**444/0 |
**299/0- |
**685/0 |
**533/0 |
*252/0 |
منازعات مالی |
**327/0 |
*211/0- |
**688/0 |
**514/0 |
**290/0 |
منازعات جنسی |
**461/0 |
*239/0- |
**673/0 |
**533/0 |
**290/0 |
منازعات روانی |
**366/0 |
143/0- |
**463/0 |
**317/0 |
102/0 |
منازعات جسمی |
**257/0 |
**388/0- |
**345/0 |
**298/0 |
098/0 |
** معنیدار در سطح کمتر از 01/0 * معنیدار در سطح کمتر از 05/0
درجدول5 نتایج آزمون همبستگی بین متغیرهای بیانگر این است که. بین منازعات درون خانواده و ابعاد آن با متغیرهای مستقل میزان فردگرایی مفرط، ارزشهای مدرن، نبود روش حل منازعات و فرهنگ مردسالاری همبستگی مستقیم مثبت و معنی دار و بین منازعات درون خانواده با ارزشهای سنتی همبستگی معکوس و معنی دار وجود دارد (001/p<). بر اساس یافتههای جدول مزبور، منازعات مالی بیشترین و کمترین همبستگی را به ترتیب با ارزشهای مدرن (688/0=r) و ارزشهای سنتی (211/0-=r) دارد. همچنین رابطه بین منازعات روانی با ارزشهای سنتی وفرهنگ مردسالاری معنیدار نگردید. همچنین بین منازعات جسمانی با فرهنگ مردسالاری رابطه معناداری گزارش نگردید.
متغیر وابسته این تحقیق (منازعات درون خانواده) به صورت یک مدل اندازهگیری انعکاسی تدوین و برازش شد. نتیجه تحلیل عاملی تأییدی گویهها نشان داد این گویهها قادرند 52/75 درصد واریانس متغیر منازعات درون خانواده را تبیین کنند. بارهای عاملی بالای موجود در الگو و میزان واریانس تبیینشده عاملهای پنهان در الگو نشان دهنده اعتبار این سازه و قدرت بالای الگو در تبیین واریانس هر بعد از این متغیر است.
شکل 2: الگوی 5 عاملی مرتبه دوم سازه منازعات درون خانواده
جدول 6:. شاخصهای برازش الگو
RMSEA |
PCFI |
PNFI |
CFI |
TLI |
CMIN/DF |
شاخص |
08/0> |
1-50/0 |
1-50/0 |
1-90/0 |
1-90/0 |
5-1 |
دامنه پذیرش |
077/0 |
783/0 |
734/0 |
950/0 |
938/0 |
22/3 |
الگو |
در ادامه از مدلسازی معادلات ساختاری با بهکارگیری نرمافزار آموس استفاده شد. روند کار به این صورت بود که ابتدا الگوی اندازهگیری متغیر منازعات درون خانواده براساس نمرات عاملی متغیرهای تشکیلدهنده آن محاسبه و برازش آن با استفاده از شاخصهای اصلاح نرمافزار به حداکثر ممکن رسانیده شد. الگوی اندازهگیری ابعاد مختلف متغیرهای فردگرایی مفرط، ارزشهای مدرن، فرهنگ مردسالاری و نبود روش حل منازعات نیز بر اساس گویههای موجود در پرسشنامه به بهترین برازش ممکن رسید. سپس برای آزمون فرضیهها، روابط ساختاری بین عاملهای مکنون اندازهگیری شدند. در ادامه مدل پژوهش آمده است:
شکل3: مدل معادله ساختاری اثر متغیرهای مستقل بر منازعات درون خانواده
جدول 7:. شاخصهای برازش الگو
RMSEA |
PCFI |
PNFI |
CFI |
TLI |
CMIN/DF |
شاخص |
08/0-0 |
1-50/0 |
1-50/0 |
1-90/0 |
1-90/0 |
5-1 |
دامنه پذیرش |
059/0 |
765/0 |
736/0 |
96/0 |
95/0 |
07/4 |
الگو |
شاخصهای برازش الگو نشاندهنده برازش مناسب آن هستند. با توجه به اینکه متغیر ارزشهای سنتی بر متغیر منازعات درون خانواده تأثیرگذار نبود از مدل حذف گردید. بتای به دست آمده در الگو معنادار بودن اثر فردگرایی مفرط بر منازعات درون خانواده به میزان 41/0 و سطح معناداری آن (001/0>p)، فرضیه پژوهش با اطمینان 99 درصد پذیرفته میشود. همچنین بتای فرهنگ مردسالاری بر منازعات درون خانواده به میزان 18/0 با سطح معناداری آن(001/0>p)، فرضیه پژوهش با اطمینان 99 درصد پذیرفته میشود، از طرفی دیگر بتای ارزشهای مدرن بر منازعات درون خانواده به میزان 38/0 با سطح معنی داری(001/0>p) فرضیه پژوهش با اطمینان 95 درصد پذیرفته میشود و در نهایت اثر نبود روش حل منازعات بر منازعات درون خانواده به میزان 24/0 و سطح معناداری آن(001/0>p)، فرضیه پژوهش با اطمینان 99 درصد پذیرفته میشود. با افزایش فردگرایی مفرط، فرهنگ مردسالاری، نبود روش حل منازعات و ارزشهای مدرن بر میزان منازعات درون خانواده افزایش مییابد. بر اساس این مدل متغیرهای مستقل38 درصد تغییرات واریانس منازعات درون خانواده را تبیین میکنند. به بیان دیگر متغیرهای مستقل فقط توانستهاند به اندازه 38 درصد دلیل منازعات را در جامعه آماری مورد تحقیق را مشخص سازند و بقیه عوامل که زمینهساز این تعارضات است توسط این تحقیق و متغیرهای آن، مورد سنجش واقع نشده است.
بحث و نتیجهگیری
در این تحقیق به بررسی عواملی پرداخته شد که بر منازعات درون خانواده تاثیر میگذارند. منازعات در این تحقیق در قالب چهار بُعد مورد مطالعه قرار گرفت. مهمترین بُعد به لحاظ تاثیرگذاری بر منازعات، بُعد منازعات روانی بود(م.ش مدل 2). بر اساس یافتههای این پژوهش بیشترین عامل منازعات که بر زوجین تاثیر میگذارد، منازعات روانی است. اضطراب و اجتناب از عواملی است که بر وضعیت وقوع منازعات روانی در درون خانواده تاثیر میگذارد و تاثیر منفی خاصی نیز بر روابط زوجین بر جا مینهد. در برخی از تحقیقات(پلوکین[13] و همکاران،2013؛ پلوکین و همکاران،2014) مشخص شده است که منازعات روانی به صورت گسترده بر روی روابط جنسی به عنوان یکی از کارکردهای اصلی خانواده، تاثیر منفی میگذارد. از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که در برخی از تحقیقات، ریشه بالای 70 درصد از منازعات زوجین را مشکلات آنان در روابط جنسی بیان کردهاند(رحمانی و دیگران،1389). بر اساس تحقیق حاضر میتوان گفت مشکلات در روابط جنسی نوعی متغیر میانجی است که به واسطه متغیر منازعات روانی در درون خانواده ایجاد میشود. این وضعیت تا جایی ادامه پیدا میکند که موجب طلاق گرفتن زوجین از یکدیگر میشود. به بیان دیگر، منازعات روانی دارای تاثیرات گسترده در سطح روابط میان فردی در میان زوجین است.
یکی از عوامل مهم در منازعات میان زوجین، منازعات مالی است. بر اساس یافتههای این تحقیق، بُعد منازعات روانی بیشترین میزان تاثیرگذاری را در میان متغیرهای مورد بررسی مربوط به منازعات مالی داراست- در تحقیقات دیگر نیز اثرگذاری منازعات مالی بر ساختار کلی منازعات در روابط بین زوجین به تایید رسیده است( هالیدی و لوکاس[14]،2010). با توجه به وضعیت اقتصادی، از یک سو و نگاه سنتی به نقش مرد در خانواده میتوان اینت وضعیت را مورد توجه قرار داد. عواملی همچون بحرانهای اقتصادی، تورم و بیکار شدن مرد، از عواملی است که در ایجاد چنین منازعاتی در درون خانواده نقش تعیین کنندهای دارد.
یکی از متغیرهای مهم تاثیرگذار بر روی منازعات درون خانواده، بحث تغییر نگرشها و ارزشهاست. در جامعه مدرن بیشتر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی مبتنی بر نوعی نگاه فردگرایانه است. به همین دلیل در این پژوهش هم بر اساس مدل 2 میتوان تاثیر گسترده ارزشهای مدرن و به تبع آن فرگرایی را بر منازعات مشاهده نمود که با تعدادی از تحقیقات همپوشانی دارد(کرمانی و دیگران،1397؛ ذهبی و دیگران،1395). این یافته نشان دهنده این نکته است که میان نگاه سنتی و مدرن و همچنین میان جهتگیری جمعگرایانه و فردگرایان در میان زوجین اختلاف معناداری وجود دارد. در برخی از تحقیقات گزارششده (رازقی و اسلامی1394، مسعودی اصل و راد1395 و فرهمند و توانگر1397) تفاوتهای ارزشی حاصل نوع رفتار متفاوت زنان نسبت به مردان است؛ به صورتی که زنان به واسطه تغییر فضای حاکم بر روابط اجتماعی امروزه میتوانند بر اساس نظرات شخصی خود دست به انتخاب همسر بزنند و نوع رابط آنان با جنس مخالف دیگر تابع نوعی خاصی از رفتار نیست. امروزه در میان دختران الگوهای مختلفی در زمینه انتخاب همسر و هم چنین انتظارات مختلف از همسر وجود دارد که چندان سنخیتی با ارزشهای سنتی ندارد. این در حالی است که در میان مردان همچنان نگاه سنتی به نقششان در جامعه ادامه دارد و این امر وقتی در حوزه مهمترین نهاده اجتماعی(خانواده) متبلور میشود، این تضاد ارزشی و به تبع آن تضاد نقشی، به ایجاد منازعات میان زوجین خواهد انجامید. از همین روست که کمترین میزان تاثیرگذاری بر روی منازعات از سمت متغیرهای مستقل در این مطالعه مربوط به فرهنگ مردسالاری است.
یکی دیگر از نتایج این تحقیق بیانکننده این مسئله است که زوجین دارای توانمندی لازم در زمینه حل منازعات زناشویی نیستند. در تحقیقات مختلف این مسئله به اثبات رسیده است که منازعات زناشویی در اغلب اوقات به واسطه عدمتوانایی در حل منازعات و بر اساس نداشتن ارتباطات صحیح میان زوجین اتفاق میافتد. در این تحقیق هم عدمتوانایی زوجین در حل منازعات از متغیرهای مهم تاثیرگذار بر روی منازعات بوده و این یافته با نتایج برخی از تحقیقات دیگر هم سو ست( آگاروال[15] و همکاران،2017 و برغندان[16] و همکاران،2009). از سوی دیگر، تحقیقات نشان داده است که یادگیری مهارتهای ارتباطی لازم از سوی زوجین، میزان تعارضات آنان را کاهش میدهد و موجب میشود که زوجینی که در آستانه طلاق هستند پس از به کارگیری تواناییهای ارتباطی در زمینه حل منازعات بتوانند به زندگی در کنار هم ادامه بدهند (بولاندا[17] و همکاران،2016).
یافتههای این تحقیق نشان گر آن است که در جامعه آماری مورد مطالعه با تغییر شرایط فرهنگی در جامعه با نوعی تغییر فرهنگ و ارزش مواجه هستیم که این فرهنگ و ارزش به موازات عدمآموزش صحیح ارتباطات میان فردی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی موجب میشود که سطح منازعات در درون خانوادههای مورد مطالعه افزایش یابد و به یک بحران تبدیل شود که هستی خانواده را تهدید مینماید.
مهمترین محدودیتها در انجام این پژوهش عبارت یود از:
1- عدم همکاری پاسخگویان با محقق در مورد پژوهش؛
2- ناپیدایی و عدمتوجه به مسائل ناشی از منازعات در خانواده از طرف اعضای خانواده؛
3- منازعات را به معنای طلاق گرفتن در خانواده دانستن و مابقی رفتارها و کنشها را مورد توجه قرار ندادن.
پیشنهادها
- انجام تحقیقات کیفی برای مشخص شدن سطح مختلف متغیرهایی مانند منازعات اقتصادی و منازعات فرهنگی و ارزشی؛
- توجه به متغیرهای دیگری که میتواند در زمینه منازعات درون خانواده تاثیرگذار باشد مانند مناطق سکونتی افراد، ارتباطات قبل از ازدواج، سوگیربهای قبل از ازدواج و.....
- توجه به تغییرات نسلی در پژوهشهای آتی و تفاوتهایی که این تغییرات نسلی ایجاد میکند؛
- بررسی نگاه افراد به کارکردهای خانواده، و بازتعریف کارکرد خانواده با توجه به تغییرات که میتوان نگاه جدیدتری به منازعات درون خانواده بدهد.
- انجام پژوهشهای سالیانه در مورد منازعات و مشخص نمودن وضعیت متغیرهای تاثیرگذار برای برنامهریزی مقابله با آسیبهای اجتماعی در کشور؛
- برگزاری کلاسهای آموزشی در مورد روابط میان فردی زوجین؛
- توجه قانونگذاران به ابعاد منازعات در خانواده؛
- توجه به قانون تعالی خانواده و ارائه آموزش در سطح آموزش و پرورش؛
- رفع مشکلات اقتصادی خانوادهها در سطح کلان؛
- رسیدگی سریع به منازعات به صورت حل و فصل در سطح شوراهای حل اختلاف؛
منابع
· آزاد ارمکی، تقی. (1392). جامعهشناسی خانواده ایرانی. تهران: انتشارات سمت
- آقاجانی، حسینعلی. (1388). اعتیاد و آسیبشناسی خانواده. رویکرد مددکاری اجتماعی به مسائل و آسیبهای جامعهای. تهران: انتشارات رسانه تخصصی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
- بابایی، انسیه. (1397). «پیشبینی تعارضات زناشویی زنان درگیر خشونت خانگی براساس طرحوارههای جنسی، عملکرد جنسی و رضایت جنسی». روان پرستاری. دوره 6، شماره 5، صص 16-23.
- بلالی، اسماعیل؛بختیاری سفر، زهره؛ محمدی، اکرم و محققی، حسین. (1395). «عوامل موثر بر تضاد نقشهای زنان و رابطه آن با تعارضات خانوادگی در شهر همدان». جامعهشناسی کاربردی. دوره 27، شماره 4، صص 117-132.
- توسلی، افسانه و طاهری، نرگس (1394). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر اختلافها و تعارضات اقتصادی زندگی زناشویی زنان شاغل و خانهدار شهر تهران». فصلنامه بررسی مسائل اجتماعی ایران. دوره 5، شماره2، صص365-390.
- دورکیم، امیل. (1369). درباره تقسیم کار اجتماعی. باقر پرهام. انتشارات کتابسرای بابل
- دورکیم، امیل. (1387). بیهنجاری و خودکشی در دل کوزر و روزنبرگ: نظریههای بنیاد جامعهشناختی. فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی
- دورکیم، امیل. (1378). خودکشی. نادر سالارزاده. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی
- ذهبی، عاطفه؛ عالی نژاد، مهدی و فرهمند، مهناز .(1395). «بررسی رابطه بین جهان- محلی شدن با فردگرایی و جمعگرایی (مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه یزد)». مجله مطالعات میان فرهنگی. دوره 11، شماره30 ، صص 119-147.
- رازقی، نادر و اسلامی،اصلی. (1394). «مطالعه کیفی علتهای تعارض در خانواده». فصلنامه فرهنگی - تربیتی زنان و خانواده. دوره 32 ، صص 52-72.
- رحمانی، اعظم؛ صادقی، نرجس؛ اله قلی، لیلا و مرقاتی خویی، عفت السادات. (1389). «ارتباط رضایت جنسی با عوامل فردی در زوجین». مجله پرستاری ایران. دوره 23، شماره 66، صص14-22.
- زارتسکی، ایلای. (1390). سرمایه داری، خانواده و زندگی شخصی. منیژه نجم عراقی. تهران: نشر نی
- زیمل، گئورگ. (1399). درباره فردیت و فرمهای اجتماعی. شهناز مسمی پرست. چاپ سوم، تهران: ثالت
- ساروخانی، باقر. (1390). مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده. تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش)
- فرهمند، مهناز و توانگر، معصومه. (1397). «بررسی رابطه پویایی هویت زنانه و تعارضات زناشویی (مورد مطالعه: زنان ساکن یزد)». جامعهشناسی کاربردی اصفهان. دوره 29، شماره71، صص157-180.
- کاستلز، مانوئل. (1389). عصر اطلاعات اقتصاد، جامع و فرهنگ (قدرت هویت). احمد علیقلیان و افششین خاکباز. چاپ ششم، تهران: طرح نو
· کلانتری، خلیل. (1395). پردازش و تحلیل دادهها در تحقیقات اجتماعی اقتصادی با استفاده از نرمافزار spss . تهران: فرهنگ صبا
- کرمانی، مهدی؛ اصغرپورماسوله، احمدرضا و برادران کاشانی، زهرا. (1397). «همسرگزینی دختران جوان: کشاکش فردیت در برابر ارزشهای سنتی». مجله خانواده پژوهی. دوره 14، شماره 55، صص303-326.
- کوزر، لوئیس. (1384). نظریه تقابلهای اجتماعی. عبدالرضا نواح. اهواز: انتشارات رسش
- گیدنز، آنتونی. (1384). تجدد و تشخص. ناصر موفقیان. تهران: نشر نی
- لـه مـان، جنیفر. (1385). سـاختشـکنی دورکیـم، نقـدی پسـاسـاختارگرایانه. شـهناز مسـمیپرسـت. تهـران: نشـر نـی
- مرادی، رامین. (1400). «تحلیل سیاستهای فرهنگی خانواده در ایران پس از انقلاب». فصلنامه مطالعات فرهنگ- ارتباطات. دوره 22، شماره53، صص 223-248.
- مرتن، رابرت گینگ. (1390). مشکلات اجتماعی و نظریه جامعهشناختی. نوین تولایی. چاپ دوم، تهران: انتشارات امیر کبیر
- مسعودی اصل، شبنم، و راد، فیروز. (1395). «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با ناسازگاری زناشویی در شهر تبریز». مطالعات جامعهشناسی. دوره 9، شماره31، صص 47-68.
- نجمه، حمید؛ ابافت، حمیده و بنیطی، عباس. (1397). «تاثیر آموزش مهارتهای ارتباطی و حل مسئله مذهب محور بر رضایت زناشویی زنان در آستانه طلاق». مجله مطالعات زن و خانواده. دوره 6، شماره1، صص177-195.
- هوشمندی، رودابه؛ احمدی، خدابخش و کیامنش، علیرضا. (1398). «تحلیلی بر علل تعارضات زناشویی در دو دهه اخیر (یک مرور نظاممند)». مجله علوم روانشناختی. دوره 79، شماره 18، صص 819-828.
- Aggarwal, S., Kataria, D., & Prasad, S. (2017). “A comparative study of quality of life and marital satisfaction in patients with depression and their spouses”. Asian journal of psychiatry, 30, 65-70.
- Ahmadi, K., Mahdi Nabipoor Ashrafi, S., Ali Kimiaee, S., & Afzali, M. H. (2010). “Effect of family problem-solving on marital satisfaction”. Journal of applied sciences, 10(8), 682-687.
- Hamilton, K. A. (2013). The effects of marital conflict and marital environment on change in marital status.
- Barghndan, M., Anaiaty, M. and Mehrabizadeh, M. (2009). “Effectiveness of problem-solving training on general health and marital satisfaction of spouses of male employees of gambling industry”. Magazine of New Findings in Psychology, 96-107.
- Bulanda, J. R., Brown J. S. and Yamashita, T. (2016). “Marital quality, marital dissolution and mortality risk during the later life course”. Social Science and Medicine, 165: 119-127.
- Halliday Hardie, J., & Lucas, A. (2010). “Economic factors and relationship quality among young couples: Comparing cohabitation and marriage”. Journal of Marriage and Family, 72(5), 1141-1154.
- Hawkins, A. J., Willoughby, B. J., & Doherty, W. J. (2012). “Reasons for divorce and openness to marital reconciliation”. Journal of Divorce & Remarriage, 53(6), 453-463.
- Inglehart, R. (1997). “Modernization and Post modernization: Cultural Economic and Political Change in 43 Societies”, Princeton University Press.
- Kellerhals, J., Widmer, E.D (2016) The Blackwell Encyclopedia of Sociology. Edited by George Ritzer. John Wiley & Sons, Ltd. Published by John Wiley & Sons, Ltd.
- Mestrovic, S. G., & Lorenzo, R. (2008). “Durkheim's concept of anomie and the abuse at Abu Ghraib”.Journal of Classical Sociology, 8(2), 179-207.
- Péloquin, K., Brassard, A., Delisle, G., & Bédard, M. M. (2013). “Integrating the attachment, caregiving, and sexual systems into the understanding of sexual satisfaction”. Canadian Journal of Behavioural Science/Revue canadienne des sciences du comportement, 45(3), 185- 195.
- Péloquin, K., Brassard, A., Delisle, G., & Bédard, M. M. (2013). “Integrating the attachment, caregiving, and sexual systems into the understanding of sexual satisfaction”. Canadian Journal of Behavioural Science/Revue canadienne des sciences du comportement, 45(3), 185.
- Péloquin, K., Brassard, A., Lafontaine, M. F., & Shaver, P. R. (2014). “Sexuality examined through the lens of attachment theory: Attachment, caregiving, and sexual satisfaction”.The Journal of Sex Research, 51(5), 561-576.
- Tomas, M.C. (2013). “Reviewing Family Studies: A Brief Comment on Selected Topics”. bras.Est. Pop; Rio de Janeiro, v. 30, n. 1, p.171-198.
- Widmer, E., Kellerhals, J., & Levy, R. (2004). “Types of conjugal networks, conjugal conflict and conjugal quality”. European Sociological Review, 20(1), 63-77.
- Delatorre, M. Z., & Wagner, A. (2018). Marital conflict management of married men and women.Psico-usf, 23, 229-240.
- Salinger, J. M., Whisman, M. A., Randall, A. K., & Hilpert, P. (2020). “Associations between Marital Discord and Depressive Symptoms: A Cross‐Cultural Analysis”. In Family Process (Vol. 60, Issue 2, pp. 493–506).
- Salinger, J. M., & Whisman, M. A. (2021). “Marital dissolution, marital discord, and C-reactive protein: Results from The Irish Longitudinal Study on Ageing”. In Health Psychology (Vol. 40, Issue 7, pp. 459–467). American Psychological Association (APA).